بسيار فراتر
خطبه 49
سخنى از آن حضرت (ع )
سپاس خدايى را كه هر نهانى را مى داند و هر موجودى بر وجود او راه نماينده است و چشم بينا ديدنش نتواند و كسى كه او را نبيند منكر وجودش نشود و كسى كه به وجود او اعتراف كرده به كنه ذات او نرسد. از همه برتر است و هيچكس ، برتر از او نيست . به همه نزديك است و هيچ چيز نزديكتر از او نيست . بلندى و برتريش او را از آفريدگانش دور نساخته و نزديكيش سبب آن نگرديده ، كه در مكان با آنها برابر باشد.
خردها را به چگونگى صفات خويش آگاه نساخته و نيز از شناخت خود محروم نگردانيده است . اوست كه تمام نمودهاى عالم هستى، حتى دل منكر، نيز بر او گواهى مى دهد. فراتر است از آنچه اهل تشبيه و انكار درباره او مى گويند.بسيار فراتر.
سفر 2
خطبه 48
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم سفر شام داشت :
حمد خدا را، هر بار كه شب فرا رسد و سخت تاريك گردد و حمد خدا را، هر بار كه ستاره اى بدرخشد و ناپديد شود و حمد خدايى را كه انعامش پايان نپذيرد و كس سپاس فضل و كرمش نتواند.
اما بعد. من طلايه سپاه خود را فرستاده ام و گفته ام كه از ساحل فرات دور نشوند، تا فرمان من برسد. چنان ديدم ، كه از اين آب بگذرم و به نزد مردمى كه در ساحل دجله وطن گزيده اند بروم و به جنگ برانگيزانمشان تا با شما به سوى دشمنانتان در حركت آيند و آنان را از يارى كنندگان نيروى شما گردانم .
من مى گويم :
((ملطاط)) جايى از كناره فرات است كه لشكر خود را به پاسدارى آن برگماشته بود. ساحل دريا را هم ((ملطاط)) گويند و در اصل ، به معنى زمين هموار است . و مراد از ((نطفه ))، آب فرات است كه تعبيرى عجيب و غريب است .
كوفه
خطبه 47
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كوفه :
اى كوفه ، گويى مى بينمت كه چون چرم عكاظى ، از هر طرف كشيده شوى .
و پامال حوادث گردى و به بلاها گرفتار آيى . نيك مى دانم ، كه هر جبار ستمگر كه قصد آزار تو كند، خداوندش به بلايى مبتلا سازد يا به دست قاتلى بكشدش .
سفر1
خطبه 46
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه به قصد شام سفر مى كرد:
بارخدايا، به تو پناه مى برم از سختى سفر و از اندوه بازگشت . و به تو پناه مى برم ، از اينكه به هنگام بازگشت بينم كه به زن و فرزند يا داراييم آسيبى رسيده باشد. بار خدايا، در اين سفر تو همراه من هستى و جانشين مرد مسافر در ميان خاندانش نيز، تويى . كسى جز تو نتواند كه اين دو مهم را كفايت كند. زيرا آنكه جانشين مسافر است ، در خانه ، همسفر او نتواند بود و آنكه همسفر اوست ، چگونه جانشين او در خانه تواند شد.
من مى گويم :
ابتداى اين كلام از رسول الله (ص ) روايت شده و اميرالمؤمنين با عباراتى در نهايت بلاغت آن را پى گرفته و به نيكوترين وجهى به پايان رسانيده است . سخن او از ((لا يجمعها)) است تا آخر.
خدا را سپاس
خطبه 45
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خدا را سپاس ، در حالى كه نه از رحمت او نوميدم ، نه از نعمتش بى بهره ام و نه از آمرزش او مايوسم و نه از پرستش او سر بر تافته ام . خداوندى ، كه رحمت او همواره برجاست و نعمتش را زوال نباشد و دنيا سرايى است ، كه ناپايدارى مقدر اوست . مردمش از آنجا رخت برخواهند بست . هم شيرين و گواراست و هم سبز و خرّم . خواستاران خود را زود مى يابد و مى ربايد. هركه در او بنگرد، دلش را مى فريبد. پس هر توشه نيكو، كه ميسّر است ، برگيريد و قدم به راه سفر نهيد. در دنيا بيش از آنچه شما را بسنده است مخواهيد و بيش از آنچه به شما داده است طلب مكنيد.
اسيران
خطبه 44
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه مصقلة ابن هبيره شيبانى ، اسيران بنى ناجيه را ازعامل اميرالمؤمنين خريد و آزاد كرد و چون على (ع ) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاويه گريخت و على (ع ) درباره آن فرمود:
خداوند مصقله را از خير دور كناد. كردارش چون سروران آزاده بود و فرارش چون بردگان . ستاينده اش را، هنوز سخن آغاز نكرده ، خاموش ساخت و هنوز زبان به وصف او نگشوده بود كه سرزنش نمود. اگر مانده بود و نمى رفت آنچه را كه برايش ميسر بود از او مى ستدم و براى باقى ، تا مالى به دستش افتد، مهلت مى دادم .
نبرد با مردم شام
خطبه 43
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنكه ، جرير ابن عبد الله البجلى را به سفارت نزد معاويه فرستاد، اصحابش اشارت كردند كه براى نبرد با مردم شام مهيا شود، فرمود:
اگر با مردم شام بسيج نبرد كنم ، در حالى كه جرير نزد آنهاست ، راه آشتى را به روى آنان بستن است ، و از راه خير اگر آهنگ آن داشته باشند باز داشتن . ولى من براى جرير زمانى معين كرده ام كه بيش از آن در شام نماند، مگر آنكه ، فريبش دهند يا خود عصيان ورزد. نظر من تاءنى و پرهيز از شتابكارى است ، شما نيز راه مدارا در پيش گيريد. البته ، اگر خود را مهياى نبرد هم داشته باشيد، مخالفتى ندارم . من همه جوانب اين كار را بر رسيده ام و برون و درون آن بازجسته ام . بيش از دو راه در پيش نداريم ، يا جنگ با اينان يا كافر شدن به آنچه محمد (ص ) آورده است . آن مرد بر امت حكومت كرد و بدعتهاى چندى نهاد كه سبب شد تا مردم چيزهايى بگويند و گفتند.
و از او به خشم آمدند و تغييرش دادند.
تبعيت از هواى نفس و درازى آرزو
خطبه 42
سخنى از آن حضرت (ع ) كه در آن از تبعيت هواى نفس و درازى آرزو مردم را بر حذر مى دارد
اى مردم ، آنچه بيش از هر چيز ديگر مى ترسم كه بدان گرفتار آييد، دو چيز است ، از هوا و هوس پيروى كردن و آرزوهاى دراز در دل پروردن .
پيروى هوا و هوس از حق منحرف مى كند و آرزوهاى دراز، آخرت را از ياد مى برد. بدانيد كه دنيا پشت كرده و شتابان مى گذرد. و از آن جز، ته مانده اى چون ته مانده آبى در ته ظرفى ، كه آب آن ريخته باشند، باقى نمانده است . بدانيد، كه آخرت روى آورده است و هر يك از آن دو را فرزندانى است . شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا. زيرا هر فردى در روز قيامت به پدرش مى پيوندد. امروز روز عمل است نه حساب و فردا، روز حساب است نه عمل .
من مى گويم :
((حذّاء)) به معنى شتابنده است . بعضى نيز ((جذّاء)) به جيم خوانده اند، يعنى ، طمع خير از آن بريده است .
مكر و حيله
خطبه 41
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن نهى مى كند از مكر و حيله
وفا همزاد راستى است . هيچ سپرى نمى شناسم كه بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنكه بداند، كه پس از مرگ به كجا باز مى گردد، هرگز راه بيوفايى نپويد. ما در زمانى زندگى مى كنيم كه بيشتر مردمش بيوفايى و غدر را گونه اى كياست مى شمرند و نادانان نيز، چنين مردمى را زيرك و كارگشا مى خوانند. اينان چه سودى مى برند خدايشان نابود كناد، مردم كار افتاده و زيركى هستند كه مى دانند در هر كارى چه حيلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست . اينان با آنكه راه و رسم حيله گرى را مى دانند و بر انجام آن توانايند، گرد آن نمى گردند. تنها كسانى كه از هيچ گناهى پروايشان نيست ، همواره منتظر فرصت اند تا در كار مردم حيلتى به كار برند.
زندگی شما
اگر فکر میکنید شخصی وجود دارد که
بتواند در زندگی شما تغییرات چشمگیری ایجاد کند
به آینه نگاه کنید .
جان مي گیرد
مثل یك مُرده كه يك مرتبه جان مي گیرد
دلـم از بُـردن نـــــامت هيجان مـي گیرد
قلبم از کار که افتاد ، به من شوک ندهید !
اسم حَيـــــــدَر كه بيايد ، ضربان مي گیرد
رفتار با مردم
حضرت اميرمومنان على عليه السلام:
دانشمند بزرگوار ، شيخ طوسى قدس سره در «امالى» خود مى نويسد :
جابر گويد : امام باقر عليه السلام فرمود :
اميرمومنان على عليه السلام در واپسين لحظات زندگى و در حال احتضار همه پسرانش را كنار بستر خويش فراخواند و در كنار بستر پدر بزرگوارشان حاضر شدند، حضرت به همه آنها سفارشاتى را بيان نمود ، در آخر گفتارش فرمود :
يا بنيَّ ! عاشروا الناس عشرة إن غبتم حنّوا إليكم وإن فقدتم بكوا عليكم … .
اى فرزندان من! با مردم چنان رفتار كنيد كه اگر غايب شديد با اشتياق دنبال شما باشند و اگر مرديد بر شما بگريند … .
امالى طوسى : 595 ح 6 مجلس 26 ، بحار الأنوار : 247/42 ح 50 و 163/74 ح 26 .
منبع: قطره اي از درياي فضائل اهل بيت عليهم السلام ج 2 ص402
نسخه نبر
پیش امام رضا(ع) نسخه نبر …
اگر باور داری نیت قلبت را می داند ..
(شیخ رجبعلی خیاط)
حتی سکوت در حرم تو عبادت است
آنجا نفس به یاد تو تکثیر می شود
راه هاي نجات از شيطان
آيت آلله مجتهدي تهراني رحمه الله عليه مي فرمودند كه :
رسول خدا «صلي الله عليه و آله » فرمود به اصحاب خود آيا به شما خبر دهم از چيزى كه اگر عمل كنيد شيطان باندازه مشرق تا مغرب از شما دور شود؟
عرض كردند چرا يا رسول اللَّه، فرمود:
روزه گرفتن روي شيطان را سياه كند
و صدقه دادن پشت اورا مي شكند
و دوست داشتن به خاطر خدا و مواظبت بر انجام عمل صالح
ريشه او را قطع مي سازد
و استغفار كردن رگ حيات اورا قطع مي كند .
آخه کجا برم؟
خوشا چهره ای که خداوند به آن می نگرد در حالی که از ترس خدا بر گناهی که کرده و جز او کسی از آن آگاه نیست می گرید.(پیامبر(ص))
دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم.نمی دونم حال شما چه جوریه.من الان این جوریم. می خوام گریه کنم به حال خودم.به حال عمرم که همش تو حرف زدن گذشت نه عمل کردن.به اینکه می خواستم خوب باشم نشد.
نه!گریه ی من از ترس نیست.از کارای اشتبامه.منم هر روز خواسته و ناخواسته انجامشون می دم.خدایا می دونم تو بخوای درستم می کنی.پس بخواه که می دونم بقیه ی عمرمم زود می گذره .یه دفعه میگن وقتت تمومه.باید بری.نمی خوام اینطوری برم.خودت ما رو نجات بده می دونم هیشکی دلش بیشتر از تو برا ما نمی سوزه. خودت آفریدیمون خودت نجاتمون بده ای خدااااااای مهربون.
خواجه عبداله انصاری می گه که:الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست.دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست.
می دونم خیلی بدی کردم.می دونم هر کاری دلم خواست کردم.ولی می دونی اگه بگی برو کجا رو دارم برم؟آخه کجا برم؟
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد