شهیدمدافعحرم سجاد زبرجدی
شهیدمدافعحرم سجاد زبرجدی
تاریخ_شهادت۹۵/۷/۷
نحوهشهادت ترکیدن خمپاره کنارشون
آقا سجاد اهل نمـــــاز شـــــب، نمـاز اول وقـــــت بودن وخیلی دوستانشون رو به نماز اول وقت تشـــــویق و ســـفارش میکردن
از غربت امام زمان خیلی میگفتن و میگفت مهدی زهرا تنهاس… دعا فرج بعد نمـــــازاشون بصورت مرتب قرائت میشد
احترام به پدر و مادر رو خیلی به ما گوشزد میکردن با این حال که پدرشون به رحمت خدا رفته بود…و مادرشون هم کر و لال هستن
احترام به بزرگتر وکوچـــــکتر رو خیلی گوشزد میکردن
این جمله هم در وصیت نامشون خیلی مورد توجه می باشد که نوشته اند:
شهادت را خداوند برای بندگانش قرار داد تا آن بنده در زندگی ابدی بماند….
وصيت نامه شهدا
ياران شتاب كنيد كه زمين نه جاي ماندن است كه گذر گاه استو گذر از نفس به سوي رضوان حق . هيچ شنيده اي كه كسي در گذر گاه رحل اقامت بيافكند و مرگ نيز در اين جا چنان با تو نزديك است ، كه در كربلا و كدام انيسي از مرگ شايسته تر. اگر دهر بخواهد با كسي وفا كند و او را از مرگ معاف دارد حسين (عليه السلام) كه از من و تو شايسته تر است. الرحيل ! الرحيل ! ياران شتاب كنيد !.
شهيد سيد مرتضي آوين
وصيت نامه شهدا
يا حسين! آنقدر فرياد <<هل من ناصر ينصرني>>ات نافذ بود و آن چنان تنهايي ات در آن دشت تفتيده ي برهوت ، دلمان را به آتش كشيد كه اكنون در لبيك به تو اي وارث رسولان ! همه ي سختي ها را با لذت ايثار بردوش خواهيم كشيد.
شهيد مجتبي طيراني
وصيت نامه شهدا
از مصايب سالار شهيدان ياد كنيد و براي امام حسين (عليه السلام) و خانواده اش گريه كنيد، كه امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: هركس بر امام حسين (عليه السلام)و واقعه كربلا گريه كند ، بهشت براو واجب مي شود. اگر نبوديم در كربلا تا او را ياري كنيم ، به ياد آن روز زيارت عاشورا مي خوانيم و گريه و ناله مي كنيم .
شهيد رضا سيد اروتقي
روحانی شهید نصرت الله وثوقی
روحانی شهید نصرت الله وثوقی
فرزند: مراد علی
تاریخ تولد : 19/1/1344
محل تولد: هشت رود تهران
تاریخ شهادت : 12/11/1361
محل شهادت: منطقه عملیاتی فکه
مزار شهید : بهشت زهرا
پیام شهید : در مبارزه فرهنگی ملت ما باید معیارهای فرهنگی غلط مستکبرین غربی و شرقی را کنار بگذارند، گرایش و تمایل به سیستم های استکباری باید از سر تک تک ایرانیان مسلمان بیرون رود تا بدینوسیله به استقلال فرهنگی و فرهنگی الهی دست یابیم.
نمی آیی؟
آمدنت را
استخاره ڪردم
خوب آمد…
همیشہ خوب مے آید…
اما تو،
خوب مݧ،
نمے آیے؟
“بہ یاد همہ ی مادران صبور شهداے جاویدالاثر
میدونی من فردا شهید میشم...؟
شهیدمدافع حرم هادی ابراهیمی
سر سفره ی عقد آروم توگوشم گفت :
میدونی من فردا شهید میشم…؟
خندیدم و گفتم …
“از کجا میدونی…!
نکنه علم غیب داری… !؟”
گفت:
آره…دیشب…
مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو تو خواب دیدم…
ازدواجمو بهم تبریک گفت…
بعدشم بهم وعده ی شهادت داد…”
بغض کردم و گفتم : “پس من چی …؟!
میخوای تنهام بزاری بری …؟!
نبود شرط وفا بری منو نبری…
تو که میدونی فردا قراره شهید شی…
پس چرا نشستی پا سفره عقد…
چرا منوبه عقد خودت درمیاری…؟
ِ
دستمو فشرد… لبخندی زد و گفت :
آخه شنیدم… شهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه…
میخوام توی اون دنیا جزء شفاعت شده هام باشی…
ِ
میخوام مجلس عروسی واقعی رو اونجا برات بگیرم…
یازینــــــــــب(سلام الله علیها)
اخلاص و تلاش
شهادت را صرفا در دعا و آرزو نمیدید.
«داشتم برای نماز وضو میگرفتم
نگاهی به آسمان کرد و گفت: «علی! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم.
معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه.
باید یه کاری بکنیم.
گفتم چیکار کنیم؟
گفت: دوتاکار اول خلوص. دوم سعی و تلاش.
کتاب یادگاران
شهید حسن باقری
وصیت نامه جانباز شهید احمد بابکان
بايد بدانيم كه سه چيز انسان را بهشتي و جهنمي ميكند:
1- تفكر
2- سكوت
3- كلام
هر نگاهي نيست در او سودي، و هر كلامي كم نيست در آن ياد خداوند، پس او تقوي است، و سكوتي كه در آن فكر نباشد پس غفلت است، پس خوشا به سعادت كسي كه نظر او عبرت است و در سكوتش فكر كردن باشد و حرف زدنش ذكر خدا باشد، گريه كند بر خطايش و مردم از او در امان باشند. (بابت چشم و زبان و …) و بايد بدانيم آنچه امروز ممكن است خداي ناكرده به انقلاب اسلامي ما ضربه بزند فقط هواپرستيها و خودخواهيها و بي عدالتيها خواهد بود. بكوشيد همه تابع حق باشيد و از تفرقهاندازيها دوري كنيد و بايد سعي نماييم تا تمامي خواستههايمان را بر خواستههاي خداوند تبارك و تعالي منطبق گردانيم و هميشه توكل به خداوند و توسل به ائمه (ع) كه امكانپذير ميباشد، داشته باشيم.
وصیت نامه شهید محمد جهان آرا
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.
حیف که ما وقت نداریم
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است
بهر سفر کرببلا وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
شهدا شرمنده ایم...
راستی…
آن پیرزن تنهایی که توی کوچه ی ما همیشه ی خدا از لای در خانه شان چشم به راه پسرش بود..
به رحمت خدا رفت…
شرمنده شهدا نشویم
بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس می گیریم
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند
( شهید محمد جهان آرا)
امیدوارم کاری نکنیم که شرمنده شهدا شویم
خیلی حال میده
خیلی حال میده یه بچه خوشگل دنیا بیاری
خیلی حال میده تو کودکی همه جا از ادبش و تو بزرگی از اخلاق و صفا و صمیمیتش حرف بزنند
خیلی حال میده به سنین جوانی که رسید وقتی نگاش کنی دلت بره
خوشگل،خوشتیپ،آقا
ولی از همه اینا باحال تر می دونی چیه؟
اینه که وقتی بعد چندین سال چشم انتظاری استخونای پسر خوشتیپتُ
بیارن، کفن ُبگیری سمت آسمون و آروم بگی :
اللهم تقبل منا هذا القلیل …
خادم رزمندگان
ماه رمضان سال 66 بود در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم نیروهایی که در پادگان نبی اکرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند. هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود به طوری که راه رفتن بسیار مشکل بود و با هر گامی گلهای زیادتری به کفشها میچسبید و ما هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشدیم متوجه میشدیم کلیه ظروف غذای سحر شسته شده اطراف چادرها تمیز شده و حتی توالت صحرایی کاملاً پاکیزه است.
این موضوع همه را به تعجب وا میداشت که چه کسی این کارها را انجام میدهد! نهایتاً یک شب نخوابیدم تا متوجه شوم چه کسی این خدمت را به رزمندگان انجام میدهد! بعد از صرف سحر و اقامه نماز صبح که همه بخواب رفتند دیدم که روحانی گردان از خواب بیدار شد و به انجام کارهای فوق پرداخت و اینگونه بود که خادم بچههای گردان شناسایی شد. وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاک پای رزمندگان اسلام هستم.