امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر، دو خصلت از خصلتهاى خداوند مى باشد، هركس آن دو را يارى كند، خداوند او را عزيز و آقا گرداند و هر كس آن دو را خوار نمايد، خداوند او را خوار و ذليل گرداند.
امام باقر عليه السلام
وسائل الشیعه،ج11،ص 398
استاد تاریک فکر روشن فکر نما
می گفتند معتبرترین مقاله های بین المللی مون مال این آقا بوده. آخر ترم اومد تو کلاس و برامون باچندتا قضیه ی علمی ثابت کرد که ما مسلمانان “موهوم پرستیم”
و همه ی این اعتقادات “زاییده توهمات ذهنی” ماست و در حقیقت “هیچ خالقی وجود نداره” و هیچ خوب و بدی معنا نداره. فلسفه صدرایی مهمل بافیه و به معاد می خندید… بچه ها هم باور کرده بودند! فقط من بودم که واکنش نشون دادم و از دستم عصبانی شد. بخاطر همون ناراحتیش هم سر جلسه امتحان پایان ترم یک ساعت تمام فحش و توهین و تحقیر نثارمون کرد. فکرشو بکنید، 61 دقیقه وایستاد بهمون فحش داد!
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
ارتباط فامیلی
یکی از اقواممون هست که خیلی باهاشون رفت و آمد نداریم، اما خیلی هم دور نیستند؛ شاید دو سه ماه یه بار ببینیمشون. به هر حال؛ همسر این فامیلمون، خانم با حیا و موقریه، ولی مانتوییه، و معمولا یه مقداری از موهاش هم رو بیرون میذاره. دخترش ولی اصلا حجاب خوبی نداره!
این وضع اذیتم می کرد و همش تو ذهنم بود که چطور از این منکر نهیش کنم! اولین باری بود که تو فامیل چنین تذکری می خواستم بدم. با مادرم مشورت کردم. ایشون گفتن اصلا صلاح نیست که مستقیم باشه. لذا منم ازشون خواستم که کمی رابطه مون رو باهاشون بیشتر کنیم تا این رابطه باعث بشه خود به خود تاثیر مثبت بپذیرند. با یاری والده – که خدا حفظشون کنه - در عرض دو هفته، سه مرتبه در میهمانی های مختلف دیدیمشون! قرار گذاشته بودیم که مادرم با دخترش رابطه رفاقتی برقرار کنن که به فضل خدا این اتفاق هم افتاد؛ و بعد از میهمانی دوم اون دخترخانوم از مادر ما خواسته بود که ببردش به امام زاده ای نزدیک منزلشون… همون روز رفته بودند و اونجا مادرم در مورد این مسائل در لفافه مطالبی بهش گفته بودن و او هم استقبال کرده بود…
اما نهی از منکر خودم! در یکی از مهمانی ها، این آقایی که عرض کردم از اقوام هستن، داشت خاطره ای تعریف می کرد. از این قرار که یه همسایه دارند که خیلی راحته و همیشه پنجره و در خونش رو باز میذاره و با لباس راحتی و بی حجاب میاد جلو پنجره… من دیدم بهترین موقعیته! گفتم: به نظرم این مشکل تقصیر زنه نیست. اگر شوهرش یه جو غیرت داشت نمیذاشت زنش اینطوری خود نمایی کنه…
یه دفعه این بنده خدا مکث کرد، یه کم فکر کرد و گفت: نه آقا جون! نمیشه جلوی مردم رو گرفت و از این حرفا…
گفتم:حالا اونو ول کن! قبول داری مرد با غیرت به زنش همچین اجازه ای نمیده؟؟! و بعد از چند دقیقه بحث بالاخره قبول کرد. اخیرامادرم می گفتن که دختر اون آقا بهشون گفته، که پدرش تو خونه به مادرش تذکر داده که تو لباس پوشیدنت تجدید نظر کن..
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد زيرا در اين صورت افراد نادرست برشما مسلط مى گردند آنگاه دعا مى كنيد و دعايتان مستجاب نمى شود.
حضرت على عليه السلام
نهج البلاغه، نامه 47
علوم و معارف و احادیث
امام رضا (علیه السلام) :
خدا رحمت کند کسی را که این امر ولایت ما را زنده می سازد پرسیده شد امر شما چگونه زنده میشود فرمود علوم و معارف و احادیث ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند نمود.
بحارالانوار جلد 2 صفحه 30
پریشانی عالم در هنگام ضربت خوردن امیرمومنان علیه السلام:
در کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی روایت شده که هنگام ضربت خوردن امیرمومنان علیه السلام ، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری كه جهان را تیره و تاریك ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت:
تهدمت و الله اركان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛
سوگند به خدا كه اركان هدایت درهم شكست و ستاره های دانش نبوت تاریك و نشانه های پرهیزكاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، {یعنی ابن ملجم مرادی} به شهادت رسانید.
عیب جویی و ریختن آبروی مومن
امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که به منظور عیب جویی و ریختن آبروی مومن و اینکه او را از نظر مردم بیندازد سخنی را نقل کند، خداوند او را از ولایتش بیرون کرده، به سوی ولایت شیطان می فرستد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد. از نظر اسلام حفظ جان، مال و آبروی مردم و حتی اندیشه آنان محترم است و ریختن آبروی مؤمن بسیار خطرناک و گناه بزرگی به شمار می رود به همین دلیل است که امام صادق (ع) در حدیثی، ( المومن اعظم حرمه من الکعبه )حرمت مؤمن را از حرمت کعبه بالاتر دانستند.
رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند:« المومنُ حرامُ کلّه عرضهُ و مالُهُ ودمُهُ »
مومن همه چيزش، آبروي او مال او وخون او حرام(محترم) است.
روزي آن حضرت به کعبه نگاه کردند وفرمودند: « اي کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تورا بزرگ و حرمتت را گرامي داشته است! به خدا قسم حرمت مومن از تو بيشتر است، زيرا خداوند تنها يک چيز را از تو حرام کرده، ولي ازمومن سه چيز راحرام کرده است: مال، جان وآبرو تا کسي به او گمان بد نبرد.
بحار الانوار، ج 64، ص71
ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد: ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:
ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!
قمه زنها بخوانند...
قمه میزنند به تأسی از سرشکسته ابا عبدالله(ع)
روی خارراه میروند به تاسی از طفلان خاندان حسین(ع) در عصر عاشورا…
خب پس بیزحمت دستانتان را هم قطع کنید به تاسی از
بدن بی دست حضرت عباس(ع)
حنجرتان را بدهید تیر سه شعبه بزنیم
به تاسی از علیاصغر(ع)
و خیلی چیز های دیگر….
یعنی شما از امامسجاد (ع)عزادار ترید؟؟
حاج آقا قرائتی چگونه به قمه زنی در یک شهر خاتمه داد؟
(بسم الله الرحمن الرحیم)
حجت الاسلام قرائتی در خاطره ای که مجله مبلغان، در شماره 39 فروردین 1382،منتشر شده است، از استدلال قرآنی جالبی که برای متقاعد کردن مردم یکی از شهرهای کشور برای خاتمه دادن به قمه زنی اینگونه سخن می گوید:
در یکی از شهرها با وجود توصیههای مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمهزنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست برنمیداشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی میآید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى
بعد از آنكه حضرت على عليه السّلام را در شب 19 ماه رمضان سال چهلم هجرت ، مضروب ساختند و آن حضرت در روزهاى آخر عمر شريف اش ، در بتر خوابيده بود، گاهى چشمهايش را باز مى كرد و مى فرمود:
« سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى : هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، قبل از آنكه از ميان شما بروم »
صعصعة بن صوحان ، يكى از حاضرين بود، عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين ! آيا شما افضل هستيد يا حضرت آدم عليه السّلام
آقا، چشمهاى مبارك خويش را گشوده و فرمود:
« انسان خوب نيست از خودش تعريف كند، امّا براى اينكه ، نعمتهاى الهى را در حق خودم اظهار كرده و نوعى شكرگزارى كرده باشم ؛ جواب ترا مى گويم : خداوند متعال آدم را داخل بهشت كرد و تمام نعمتهايش را بر او مباح و حلال نمود، فقط او را از خوردن گندم مانع شد، و با وجود منع الهى ، از آن گندم خورد؛ ولى براى من ، گندم مباح بود، امّا از آن استفاده نكردم »
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حدیث نورانیت
ابوذرغفاری نزد سلمان فارسی آمد و از او پرسید: ای سلمان ! مَعرفت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به نورانیّت چگونه است؟ سلمان گفت: ای جُنـدَب! بهتر است به نزد آن حضرت( علیه السلام ) شرفیاب شویم و از مَحضر خودشان سُئوال نمـائیم. لذا هر دو به خدمت امیرالمؤمنین علی( علیه السلام ) رسیدند و سوال خود را مطرح نمودند.
حضرت امیر سلام الله علیه به ایشان فرمود: «خوش آمدید ای دوستان من که در دین خود متعهد و پایبند هستید و کوتاهی نمی کنید، و هر آینه دانستن این مطلب بر هر مَـرد مؤمن و زن مؤمنه ای واجب است. ای سلمان و ای جُنـدَب! ایمــــان کسی کامل نمی گردد تا به حقیقت و نورانیّت من مَعرفت بیابد و وقتی چنین شناختی از من پیدا کرد از کسانی می شود که خُــداوند قلب او را برای ایمــان امتحان نموده و سینه اش را برای اسلام گُشاده گردانیده و عــارف آگاه شده است، و کسی که در این گونه معرفت و شناخت کوتاهی کنـد، او در شکّ و تردید باقی می مــاند.
ای سلمــان و ای جُنــدَب! شناختن من به نورانیّت در حقیقت شناختن خُــداست، و شناخت خُــدا در حقیقت معرفت به من به نورانیّت است. و این دین خـالص است که خُـدای تبارک و تعــالی فرموده است: (وُمَا اُمِروا اِلّا لِیَعبُـدوُا اللهَ مُخلصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفـاءَ وَ یُقیموُا الصَلاةَ وَیُأتوُا الزکوة وَذلِکَ دینُ القَیِّمَة. و بندگان امر نشدند مگر به اینکه خُـدا را خالصانه و در حالیکه دین خود را خالص کرده اند عبادت کنند، و نمــاز را بپـا دارند و زکات بپردازند و این دینی است که از افراط و تفریط به دور و در حَـدّ اعتـدال است- سورۀ بیّنه/آیـۀ5)
بدانیـد هر کس ولایت مرا بپـا داشت نمــاز را بپـا داشته است، و برپا داشتن ولایت من سخت و دُشوار است که آن را تحمّل نمی کند مگر فرشتۀ مُقرّب یا نبـیِّ مُرسل و یا بنـدۀ مؤمنی که خُــداوند قلب او را برای ایمــان امتحان کرده است.
پس فرشته هنگامی که مُقرّب نباشد و پیغمبری که مُرسل نباشد و مؤمن هنگامی که امتحان شده نبـاشد، نمی تواند آن را بپذیرد.(القطره/ج1/ص200، مَشارق الاَنوار/ص160)
شب قدر شبی است که ...
شب قدر شبی است که:
1 . قرآن در آن نازل شده است .
2 . حوادث سال آینده در آن تقدیر می شود .
3 . این حوادث بر امام زمان - روحی فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایی می گردد .
بنابراین، می توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه گیری و شب تعیین حوادث جهان ماده است .
حقیقت شب قدر
معنا و ماهیت حقیقی شب قدر چیست؟
«قدر» در لغت به معنای اندازه و اندازه گیری است.
«تقدیر» نیز به معنای اندازه گیری و تعیین است.
اما معنای اصطلاحی «قدر» ، عبارت است از ویژگی هستی و وجود هر چیز و چگونگی آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودی هر چیز، «قدر» نام دارد.
بنابر دیدگاه حکمت الهی، در نظام آفرینش، هر چیزی اندازه ای خاص دارد و هیچ چیزی بی حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضی تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
خوبى كن تا با تو خوبى شود
امام على(ع):
“خوبى كن تا با تو خوبى شود،
رحم كن تا رحمت كنند،
خوب بگو تا به خوبى يادت كنند،
از غيبت دورى كن كه خورش سگان دوزخ است،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و با غيبت كردن گوشت مردم را مى خورد،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان از اولاد من است،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد،
و دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند خدا را مى شناسد و بر نافرمانى خدا شب و روز جسور است…
صله رحم كن تا خدا عمرت را بيفزايد،
خوش اخلاق باش تا خداوند حسابت را سبك گيرد،
اگر مى خواهى روز قيامت با من باشى، ياور ستمكاران مباش،
هر كس ما را دوست دارد، روز قيامت با ما است
و اگر كسى سنگى را دوست بدارد، با او محشور گردد،
مبادا خود را براى مردم بيارايى و به نافرمانى خدا برآيى، تا خدا روزى كه ملاقاتش كنى رسوايت كند،
آنچه به تو گفتم، نگهدار تا به خير دنيا و آخرت رسى.”
(امالی، شیخ صدوق، ص 278، ح 308)