معبری از نور
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
تقدیم به فرمانده کل قوا
تا نفس دارم کنم از تو اطاعت رهبرم
بوده بر رخسار تو نور ولایت رهبرم
تاظهور حضرت مهدی(عج) دعایم این بُوَد
از گزند دشمنان باشی سلامت رهبرم
کورباد آنکه ندارد این ولایت را قبول
مرگ بر آنکه کند بر تو اهانت رهبرم
خطبه هایت خوارو رسوا میکند بیگانه را
مرحبابر اقتدارو آن شجاعت رهبرم
تو همان سردار عشقی، ما همه سربازتو
از تو میگیریم چون اذن شهادت رهبرم
–
سلامتی مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای صلوات
"تمام لذت عمرم همــــــــــین است که مولایم امیرالمومنـــــــــین است"
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هرنفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دل در سوخت و زهرا به علی برد پناه
هیچ کس در طلب میکده سر در گم نیست
به خدا غیر علی میکده ای در خم نیست
«ع» تو هست به معنی علو درجات
«ل» تو هست همان لام سلام و صلوات
«ی» تو «ی» حسین است که بین دو صلات
می کشاند دل غمگین مرا سمت فرات
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آن که دلش را به غمت نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هرکه از تیغ دو دم جان به سلامت برده
هرکه از شیوه جنگ آوریت شد آگاه
گفت لا حول و لا قوة الا بالله
“تمام لذت عمرم همــــــــــین است
که مولایم امیرالمومنـــــــــین است”
اینجا هنوز بوی کربلای پنج می آید....
آقا سلام ، ببخشید ! مرکز توانبخشی جانبازان کجاست؟
- همون جا که فلج ها و روانی ها رو نگه میدارن؟ انتهای همین کوچه است…..!
فلج ها و روانی ها!!! از شنیدن این جواب شوکه شدم !
♥•٠·˙
داخل که می روی قسمت اعصاب و روان، احساس می کنی هنوز ابر آتش تیر و گلوله روی سرت است…
• هنوز هر سه ثانیه یکی از روی تخت خیز می پرد..
• هنوز یکی را می بینی با لباس لجنی دارد سینه خیز روی زمین می رود تا مین ها را خنثی کند..
• آقا اسماعیل تلفن آسایشگاه را سفت چسبیده بود و فریاد می زد پس نیروها کجا هستن؟؟بچه ها قیچی شدند…
• محمد آقا را می بینم که دارد دمپایی سفید بچه ها را واکس سیاه می زند، انگار زمان جنگ کفاش جبهه بوده…
• وارد سالن آسایشگاه که می شوی یکی دوان دوان سمتت می آید و حال امام خمینی را ازت می پرسد… می گوید سلامش را به امام برسانم و بگویم بچه ها ایستاده اند…
【اینجا هنوز بوی کربلای پنج می آید…】
با گریه خارج می شوم از آسایشگاه و به هیاهوی شهر باز می گردم….
یکی جلوی درب آسایشگاه تیکه می اندازد که “آقا سهمیه بنزین ات را گرفتی؟! خوب شارژ شدی؟”
.
.
.
┘◄ شادی روح و آرامش حال همه ی جانبازای موج گرفته و همه ی عاشقا، که رفتن رو مین تا من و تو نفس بکشیم صلوات …
کجاست
یک خیابان کرده مجنونم تومی دانی کجاست
آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست
یک خیابان دل ربوده ازتمام عاشقان
هست آنجاجای پای مهدی صاحب الزمان.عج.
یک خیابان گشته منزلگاه جبرییل امین
یک طرف ایستاده زهرایک طرف ام البنین
یک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین
یک طرف قبرابالفضل (ع) یک طرف قبر حسین(ع)
گاهی
ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭگى ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭى ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍى ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ گشتى ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ کمی ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎﺭ خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ می گیرد ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰى ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍتفاقى ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺭﻩ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ .
ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪﺀ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻴﻔﻜﺮﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ ﺩﺭﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ …
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛
ﺍﺯﺁﺩﻣﻬﺎ؛
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛
ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ ﺑه ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ .
ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻛسی ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﻲ …..
گاهی برو
گاهی بمان….
گاهی گریه کن
گاهی بخند…
گاهی قدم بزن
گاهی سکوت کن..
گاهی رها شو
گاهی ببخش
گاهی یاد بگیر
خواهرم قدر بدان
خواهرم قدر بدان
چادرت ارثیه زهرا بود
یادگاری که سر زینب بود
و همه
پدر و هر دوبرادر
همه حساس به آن چادر خاکی بودند.
.
تا علی ضربت خورد
گفت زینب گل بابا
علی و آل علی
به فدای تو و این چادر تو
نگذاری که بیفتد به زمین
ادامه در صفحه بعد
صفحات: 1· 2
سنِ غیرت
افسر عراقی تعریف می کرد : یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود. بهش گفتم: مگه سن سربازی
توی ایران هجده سال تمام نیست؟ سرش را تکان داد.
گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم
و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ،کار به جایی رسیده که دست به دامن
شما بچه ها شدن و سن سربازی رو کم کردن؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن قاطعانه ای گفت :
سن سربازی پایین نیومده ، سن غیرت و عاشقی پایین اومده.
بگو برایت روضه بخواند
بانو!
این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام…!
چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است …
السلامعلیکیافاطمهالزهرا(س)
ترکیب چهار عنصر
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده :
آب ، آتش ، خاک ، هوا …
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمه گاهت افتاد
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها
ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا
چشم چشم دو ابرو، خوشگلیه بابام کو؟
چشم چشم دو ابرو، خوشگلیه بابام کو؟
حتی توی صورتش، نمونده یک تار مو
گوش گوش دو تا گوش، بابام هی میره از هوش
تا که به هوش میادش، میگه دخترکم کوش
دست دست دو تا دست، همون که سربند می بست
حالا دستای بابا، یکیش رفته یکیش هست
بابام خیلی زرنگه، با این که پاش میلنگه
هیچکی خبرنداره، توساق پاش فشنگه
چوب چوب یه گردن، بهش پلاک میبندن
یه عده بی معرفت، به بابا جون میخندن
یه بابای مهربون، از جنس هفت آسمون
فدات بشم الهی، همیشه پیشم بمون
بابام یه ساربونه، تاب نیاورد بمونه
من و گذاشت و پر زد، خسته از این زمونه
بابام چه عاشقونه، پرید از آشیونه
بابای مهربونم، پیش خدا مهمونه
تقدیم به تمام فرزندان شهدا و جانبازان
شهیدان را یاد کنیم حتی با ذکر یک صلوات..
دوست بدار ؛
انسان ها را بدون اينکه به وجودشان نياز داشته باشي ،
دوست بدار
کاري که خدا با تو مي کند …
دعا
خداوند هیچکس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمیکند ،
(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛
و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .
(مومنان میگویند:) “پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن .
پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ،
آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی .
پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار ؛
و آثار گناه را از ما بشوی ؛
ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده .
تو مولا و سرپرست مایی ،
پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان .”
“آیه ی 286 سوره ی بقره”
خدا را یاد کن
و هنگامی که بندگان من ، از تو درباره ی من سوال کنند ؛
(بگو) :
من نزدیـکـم ؛
دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا میخواند ، پاسخ می گویم .
پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند …
” آیه 186 سوره ی بقره “
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ به دست خدا ﺑﺴﭙﺎﺭ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ،
ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ،
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ . . .
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ،
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ . . .
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻼﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﭽﯿﻨﺪ ،
ﻧﻪ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ . .
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﭽﯿﻨﺪ !
ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . . . .
ﺧﺪﺍﯼ مهربانم . . .
ﻫﻤﯿﺸﻪ ،
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ،
و ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ . . . .