هنگام استرس
از دیــگران راجـع بــه عكس العمل های خودتان در هنگام استرس سؤال كنید.
شما حتما باید اینكار را بكنید زیرا در موقع استرس متوجه بسیاری از مسائل و رفتارهایی كه از شما سر میزند نیستید و فراموشی كوتاه مدت اجازه بازیابی مسائل را به شما نمیدهد.
همچنین اطلاعیافتن از رفتارهایتان میتواند به شما كمك شایانی بكند.
اگر دیگران بگویند كه شما در هنگام استرس فریاد میزنید، بهخود آمده و خواهید دانست كه باید استرس خود را كاهش داده و سپس به گفتوگو بپردازید.
شناخت تفاوت ها
زن و مرددعواشون شد!
باهم قهرن!
باهم حرف نمیزنن!
حتی به هم نگاه هم نمیکنن!
صدای زنگ تلفن:
زن گوشی رو برمیداره.
مردمیشنوه که دوستای زن به استخر دعوتش کردن!
مردباخودش فکر می کنه:
کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چندساعتی تنها باشم وآروم شم!
صدای زنگ تلفن:
مرد گوشی رو برمیداره.
زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن!
زن با خودش فکر میکنه:
کاش قبول نکنه. کاش نره. کاش همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسة همین نمیرم تاباهم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم.
مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن.
زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت.
به امیدروزی که با تلاش برای شناخت این تفاوت ها همه مشکلات به آرامی حل شوند!
یادت باشه
يادت باشه خدا هميشه مواظبته
يادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه
يادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کني.
يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري ….
گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد.
آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين
زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيم
دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند…
هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست…
اگر باشي …!
ما اولين دفعه است که تجربه بندگي داريم ولى اوقرنهاست که خداست …
گام های موفقیت
اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.
دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.
سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.
آخرین گام موفقیت, این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی…
به زندگي فکر کن!
“دکتر الهي قمشه اي”
به زندگي فکر کن! ولي براي زندگي غصه نخور.
ديدن حقيقت است ، ولي درست ديدن ، فضليت.
ادب خرجي ندارد .ولي همه چيز را ميخرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدي .
مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شايد فردايي نباشد. شايد فردايي باشد اما عزيزي نباشد…
خاسر
قال الکاظم(علیه السلام):
من استوی یوماه فهو مغبون
هرکس دو روزش یکسان باشد، زیان دیده است.
(بحار77/75)
امام موسی کاظم(علیه السلام)
صلی الله علیک یا موسی بن جعفر الکاظم یا بن رسول الله(صلی الله علیه و آله)
شهادت هفتمین امام معصوم، حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) را تسلیت می گوییم.
تجمع بزرگ حوزویان
تجمع بزرگ حوزویان در اعتراض به صدور حکم اعدام روحانی مبارز عربستانی«شیخ نمر»
از طلاب دعوت می شود جهت یکپارچگی و اتحاد در این تجمع فریاد خود را به گوش جهانیان برسانند.
زمان : چهارشنبه، مورخ 23/2/94 ساعت 12
مکان: خیابان پاسداران، خیابان گل نبی، خیابان ناطق نوری، ابتدای بلوار شهرزاد، مقابل دفتر سازمان ملل.
صاحب شيعه
صاحب شيعه بيا غيبت بس است
شيعه در دنيا غريب و بي كس است
ميرود دنيا به سوي التهاب
شيعه كشتن گوييا دارد ثواب
سينه ها آماج تيغ و تير شد
كي مي آيي مهربانم دير شد
زخم هاي شيعه گشته بيشمار
عاشق تو مي رود بالاي دار
دشمنانت دست در دست هَمَند
وارثان شمر و سعد و ملجم اند
مهربان خيمه نشيني تا به كِي؟
در بيابان بي قريني تا به كِي؟
اي كه دستت مي رسد كاري بكن
شيعهي مظلوم را ياري بكن
زودتر آقا بيا اُمّيد نيست
كاممان تلخ است ولی نومید نیست
اللهم عجل لولیک الفرج
خداوندا...
خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی!
میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم!
هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن !
اندازه خودت ...
مردفقيرى بودکه همسرش از ماست کره ميساخت و او آنرا به يکى از بقالي هاي شهر ميفروخت،آن زن کره ها را بصورت دايره هاي يک کيلويى ميساخت. مردپس ازفروختن کره ها،در مقابل، مايحتاج خانه رامي خريد.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند. هنگاميکه آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود،او از مردفقير عصبانى شدو روز بعد به مردفقير گفت: ديگر از تو کره نميخرم،تو کره را بعنوان يک کيلو به من ميفروختى در حاليکه وزن آن 900 گرم است. مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت: ما ترازويي نداريم،بنابراين يک کيلو شکر ازشما خريديم و آن يک کيلو شکر شما را بعنوان وزنه قرار داديم! مرد بقال از شرمندگي نميدانست چه بگويد …!!!!
يقين داشته باش که: به اندازه خودت براي تو اندازه گرفته ميشود…
قلب هایمان به ده دلیل مرده است
اول : خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم..
دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم..
سوم : قرآن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم..
چهارم : نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم..
پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم..
ششم : گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم..
هفتم : گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.
هشتم : دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.
نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم.
و دهم : مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم…
خدایا سلام!
خدایا سلام!
در دفتر حضور و غیاب امروز، حاضری زدیم!
حضورمان را بپذیر و جایگاه مان را در کلاس بندگی ات در ردیف بهترین ها قرار ده.
سودای عشق تو، آفتاب دل ماست.
با اشعه های زرین عشقت، بدرقه امید را در روزنه های فرو بسته دلهامان بتابان!
آمین
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
یک جایی...
نه کسی می فهمد…
نه صدایی دارد…
چوب تنبیه خدا نامرییست…
یک شبی…
یک جایی…
خاطرت می آید…
وقتی از شدت بغض،نفست می گیرد…
خاطرت می آید…
وقتی از استیصال،همه امید دلت می میرد…
خاطرت می آید…
ک شبی…
یک جایی…
باعث و بانی یک بغض شدی و دلی سوزاندی…
آن زمان فکر نمی کردی بغض،پاپی ات خواهد شد…
و…
شبی…
یک جایی…
می نشیند سر راه نفست…
و تو هم بالاجبار…
هر دقیقه صدبار…
محض آزادی راه نفست…
بغض را می شکنی…
آری این چوب خداست…
داستان وزیر
می گویند سلطانی وزیری داشت دیداین وزیرخیلی کارایی ندارد دنبال بهانه بود او را برکنارکند.
آخرشب او را فراخواند و گفت ۳ سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی و گرنه عزل می شوی.
گفت سوال اول:خدا چه می خورد؟
سوال دوم:خدا چه می پوشد؟
سوال سوم:خدا چه کار می کند؟
وزیربه خانه آمد از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود غلامی فهمیده وزیرک داشت گفت جناب وزیرامشب حال شما خوب نیست وزیرگفت دست روی دلم نذار اگر فردا مشکلم حل نشود باید کنار بروم غلام به وزیر گفت مشکلت چیست گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار می شوم گفت چیست.
گفت:خداچه می خورد؟ چه می پوشد؟ چه کار می کند؟
غلام گفت اتفاقا هر سه را خوب می دانم وزیر گفت راست میگوئی گفت بله منتها دو تا را الان میگویم و سومی را فردا اما سوال اول که خدا چه می خورد؟ خدا غم بندهایش را می خورد.
اما اینکه چه می پوشد؟ خدا عیب های بندهای خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم غلام گفت اجازه بدهید فردا بگویم فردا وزیرغلام خود را برداشت و نزد سلطان رفت گفت جوابها را بگو.
وزیر به دو سوال اول جواب داد گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا ازکسی پرسیدی وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ای هست جوابها را او داده گفت پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد بعد از جابجا شدن وزیر گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت اما جواب سوال سوم: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر می کند و وزیر را غلام می کند.
بار خدایا توئی که فرمانفرمائی، هر آنکس را که خواهی فرمانروائی بخشی و از هر که خواهی فرمانروائی را بازستانی.
آل عمران آیه۲۶