حضرت زينب(سلام الله علیها) ؛ نماد شهامت و شكيبايي - جايگاه شهيد و شهادت و مفهوم شهادت طلبي
اين است كه وقتي شهيد، پس از شهادت كرامت و عنايت خداوند را مشاهده مي كند، دوست دارد دوباره به دنيا برگردد و دوباره در راه خدا بجنگد و بار ديگر كشته شود.بنابراين، مي توان گفت تنها مرحله اي از تكامل كه انسان با رسيدن به آن به رستگاري و سعادت جاويد خويش يقين پيدا مي كند، مرحله شهادت در راه خداست.فضايل ذكر شده درباره شهيد و شهادت، موجب ايجاد روحيه شهادت طلبي در بين مسلمانان مي گردد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: “هر كه صادقانه از خداوند شهادت را مسألت كند و خداوند او را به منزلتهاي شهيدان برساند، هر چند در بستر خود بميرد."(3) و يا اينكه امام علي(ع) در خطبه 156 نهج البلاغه مي فرمايند: “گفتم: اي رسول خدا! مگر جز اين است كه در روز “احد” كه گروهي از مسلمانان به شهادت رسيدند و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودي: “اي علي! مژده باد تو را كه شهادت در پي تو خواهد آمد. پيامبر(ص) به من فرمود: همانا اين بشارت تحقق مي پذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است؟ گفتم: اي رسول خدا! چنين موردي جاي صبر و شكيبايي نيست بلكه جاي مژده شنيدن و شكرگزاري است.” (4)
در معناي شهادت طلبي مي توان گفت، شخص با اينكه مي داند در جنگ كشته مي شود، باز هم در جنگ شركت كند و همين منشأ قداست شهادت است؛ زيرا شهادت 2 ركن دارد؛ اول اينكه: در راه خدا باشد؛ يعني هدف مقدس بوده و انسان بخواهد خود را فداي هدف كند و ديگر اينكه آگاهانه صورت گرفته باشد و شهادت به حكم اينكه عملي آگاهانه است و اختياري و در راه هدف مقدس و از هر گونه انگيزه خودگرايانه منزه و مبراست، تحسين انگيز و افتخارآميز است و عملي قهرمانانه تلقي مي شود و در ميان انواع مرگها، تنها اين نوع از مرگ است كه از حيات و زندگي، برتر و مقدس تر و عظيم تر و باافتخارتر است.
نمونه تاريخي اين مطلب، ياران باوفاي امام حسين(ع) مي باشند، با آنكه آن حضرت در شب عاشورا خطاب به ياران خويش فرمود: “هر كه مي خواهد برود و هر كس مي خواهد بماند، البته هر كس ماند فردا شهيد مي شود.” عده اي رفتند و عده اي كه طعم شيرين شربت شهادت را خداوند به آنها قبل از شهيد شدنشان چشانده بود، ايستادند و مقاومت كرده و سپس به درجه رفيع شهادت نايل شدند.خاندان رسالت هميشه به عنوان الگوهاي برتر شهادت طلبي مطرح مي باشند و حضرت زينب(س) نيز به عنوان پيام آور كربلا، الگوي شهادت طلبي هر زن و مرد مسلماني مي باشد.
شهادت طلبي حضرت زينب كبري(سلام الله علیها)
حضرت زينب(س) در خانواده وحي متولد شد. پدر بزرگوارش حضرت علي(ع) شجاع ترين مردان در صحنه نبرد و پيروز هميشه ميدان بود و مادرش حضرت زهرا(س) نيز شجاعت را به كمال دارا بود. امام علي(ع) نه تنها آرزوي شهادت داشت بلكه از اينكه در جنگ احد به شهادت نرسيد، ناراحت بود، كه با مژده رسول خدا(ص) به او، شكرگزاري كرد و سرانجام در 21 رمضان سال چهلم هجري به آرزوي ديرينه خود نايل گشت.
حضرت زهرا(س) نيز در هنگام دفاع از موضع ولايت، در حالي كه هنوز بانويي جوان بود، به شهادت رسيد.آري! حضرت زينب(س) دختر علي و فاطمه(س) است و مسلماً صفات و ويژگيهاي اين دو معصوم را به ارث خواهد برد.او از كودكي با شهادت آشنا گشت. قطعاً اين انس به شهادت، ريشه شهادت طلبي اين بانوي مكرمه است و به همين دليل در محرم سال شصت هجري، با كاروان شهادت همراه گرديد، هر چند اين همراهي به شهادت ايشان منجر نگرديد، لكن در جايگاههاي مختلف آمادگي خود را براي كشته شدن در راه خدا اظهار داشت."در مجلس ابن زياد، عبيدا…بن زياد، متوجه حضرت علي بن الحسين(ع) شد و گفت: اين مرد كيست؟ گفتند: علي بن الحسين. گفت: مگر علي بن الحسين را خدا نكشت؟!
حضرت فرمود: من برادري داشتم كه نام او نيز علي بن الحسين بود و مردم ظالم او را كشتند. گفت: بلكه خدا او را كشت! حضرت فرمود: خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مي گيرد. ابن زياد گفت: آيا تو جرأت داري كه به من جواب بدهي؟! او را ببريد و گردنش را بزنيد! عمه اش زينب(س) شنيد و فرمود: اي پسر زياد! تو كسي را از ما باقي نگذاشتي، اگر قصد كشتن او را داري، مرا نيز با او بكش.”
حضرت زينب(س) در اين مجلس و در مواضع ديگري با جرأت و شجاعتي كه به ارث برده بود، همچون مادرش از مقام"ولايت” دفاع نمود، بدون اينكه از شهادت در راه خدا واهمه اي داشته باشد.پس از شهادت امام حسين(ع)، سپاه عمرسعد براي غارت خيمه هاي اهل بيت(ع) هجوم بردند. گروهي از آنان به امام سجاد(ع) رسيدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بيماري نمي توانست از جاي خود برخيزد. وقتي سپاه عمرسعد به امام سجاد(ع) رسيد، يكي فرياد برآورد: به صغير و كبير آنها رحم نكنيد و احدي از آنان را باقي نگذاريد! ديگري گفت: شتاب نكنيد تا با امير عمر سعد در اين باره مشورت كنيم! شمر شمشير كشيد و قصد جان امام(ع) را نمود. حميدبن مسلم گفت: يا سبحان ا…! آيا كودكان كشته مي شوند؟ همانا او كودكي مريض است! شمر گفت: ابن زياد دستور كشتن فرزندان حسين را صادر كرده است.
حضرت زينب(س) با مشاهده اين منظره به امام سجاد(ع) نزديك شد و گفت: او كشته نخواهد شد تا من در دفاع از او كشته شوم.
سخن حضرت زينب(س) سبب شد تا عمرسعد شمر را از تصميم خود منصرف سازد.(5)
هر چند حضرت زينب(س) همراه ساير شهدا به شهادت نرسيد(كه البته از مهمترين دلايل آن مي توان به پيام رساني عاشورا، دفاع از جان بازماندگان خاندان حسين(ع) و سرپرستي كاروان اسيران اشاره نمود)، لكن در راه حفظ دين خدا از همه چيز گذشت و مصايب زيادي را تحمل نمود و به جرأت مي توان گفت در خاندان شهيدان كربلا از نظر تعداد بستگان شهيد، الگوست.
1- فرزند شهيد
حضرت زهرا(س) مدتي بعد از رحلت رسول اكرم(ص) بنا بر روايات مشهور در سن هجده سالگي و حضرت علي(ع) نيز در سال 40 هجري به شهادت رسيدند. زينب(س) در زماني كه نياز به محبت مادر و پدر داشت، از اين موهبت الهي محروم گشت؛ لكن به دليل تعليمات وحياني و تربيت الهي، با ارزش و جايگاه والاي شهيد و شهادت آشنايي داشت و لذا اين مصايب براي او قابل تحمل بود.
2- خواهر شهيد
قبل از واقعه عاشورا پس از شهادت پدر و مادر، معصوم سوم و پيشواي دوم شيعيان، امام حسن مجتبي(ع) در سال پنجاهم هجري به شهادت رسيد.
امام حسن مجتبي(ع) بر اثر زهر به شدت در رنج بود. نيمه هاي شب، امام حسن(ع) كه ديگر نمي توانست درد را تحمل كند، يگانه مونس و غمخوارش، حضرت زينب(س) را صدا زد. زينب(س) برخاست و به بالين برادر آمد و او را به گونه اي ديد كه چون مارگزيده به خود مي پيچد. احوال او را پرسيد. امام حسن(ع) فرمود: خواهرم! برو برادرم حسين(ع) را خبر كن و به اين جا بياور. زينب(س) نيز به خانه برادرش حسين(ع) شتافت و ماجرا را به او گفت و او را به بالين برادر آورد. سرانجام زينب(س) با شهادت برادرش امام حسن مجتبي(ع) مواجه شد، و اين پايان ماجرا نبود.
بعد از آن در واقعه كربلا، برادران خود عبدا…، جعفر، عثمان، حضرت ابوالفضل العباس بن علي، فرزندان ام البنين و جعفربن علي، عثمان بن علي و ابوبكر بن علي و در رأس همه آنها سيد الشهداء، امام حسين(ع) را از دست داد و همگي به درجه رفيع شهادت نايل گشتند.
“هنگامي كه زينب(س) برادرش حسين(ع) را ديد كه تنها از كنار نهر علقمه باز مي گردد، با خواهران ديگر با صداي جانسوز فرياد زد: وااخاه! واعباساه! و… زينب(س) به امام حسين(ع)عرض كرد: چرا برادرم عباس را با خود نياوردي؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: خواهرم، با هر چه خواستم بدن برادرم را بياورم ديدم به قدري اعضاي بدنش بر اثر زخمها از همديگرگسيخته بود كه نتوانستم، آن را حركت دهم.
زينب(س) گفتار فوق را به زبان مي آورد و مي گريست، از جمله مي گفت: “آه! از كمي ياور و فقدان برادر!” امام حسين(ع) فرمود: “آري! آه از فقدان برادر و شكستن كمر!” (6)
همچنين پس از شهادت امام حسين(ع) حضرت زينب(س) بر بالين برادر حاضر گشت و فرمود: “اي محمد! اي كسي كه آفريننده و اختياردار آسمان بر تو درود مي فرستد، اين است حسين كه پيكر برهنه اش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است… اين حسين است كه سرش را از قفا بريده اند و عمامه و رداي او را از بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت برده اند.” (7)
در برخي روايات آمده است كه وقتي زينب(س) كنار جسد برادر آمد، توقف كرد و با خلوصي خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرد: “خدايا اين اندك قرباني را از ما قبول كن” (8) همچنين روايت شده است، در مجلس ابن زياد حضرت زينب(س) به طور ناشناس در گوشه اي نشسته بود. ابن زياد پرسيد: اين زن كيست؟ گفتند: زينب دختر علي است. وي رو به زينب(س) كرده و گفت: “سپاس خداي را كه شما را رسوا كرد و دروغتان را آشكار نمود.”
حضرت زينب(س) فرمود: جز اين نيست كه فاسق و زشتكار رسوا مي شود و نابكار و فاجر دروغ مي گويد و از غير از ماست. ابن زياد گفت: كار خدا را با برادرت و اهل بيت خود چگونه ديدي؟ زينب(س) فرمود: “چيزي جز خوبي و زيبايي نديدم.” (9)
اين جمله به خوبي بيانگر انديشه، تفكر و ديدگاه حضرت زينب(س) در خصوص شهادت مي باشد. همين ديدگاه باعث شده است كه ايشان در همه مصائب صبر پيشه كنند.
3- مادر شهيد
حضرت زينب(س) علاوه بر مواجهه با شهادت برادران، در راه دفاع از اسلام، فرزندان خود را نيز به عنوان ياور برادر به ميدان نبرد فرستاد. آنها نيز پس از اينكه شجاعانه به مبارزه پرداختند، به شهادت رسيدند.
“روز عاشورا، حضرت زينب(س) لباس نو بر تن عون و محمد(فرزندان خود) كرد و آنها را از گرد و غبار پاكيزه نمود و شمشير به دستشان داد و آماده شهادت ساخت. سپس آن دو را به حضور برادرش حسين(ع) آورد و اجازه خواست كه آنها به ميدان بروند. امام حسين(ع) نخست اجازه نمي داد، حتي فرمود: شايد همسرت عبدا… خشنود نباشد، زينب(س) عرض كرد: چنين نيست، بلكه همسرم بخصوص به من سفارش كرد كه اگر كار به جنگ كشيد، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به ميدان بروند.
زينب(س) بيشتر اصرار كرد. سرانجام امام اجازه داد. عمرسعد گفت: اين خواهر عجب محبتي به برادرش دارد كه دو نور ديده اش را به ميدان فرستاده است. آن دو برادر به جنگ پرداختند. سرانجام محمد به شهادت رسيد. عون كنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: برادرم شتاب مكن، به زودي من نيز به تو مي پيوندم، عون نيز جنگيد تا به شهادت رسيد. امام حسين(ع) پيكر پاك آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالي كه پاهايشان به زمين كشيده مي شد، آنها را به سوي خيمه آورد. عجيب اينكه بانوان به استقبال جنازه هاي آنها آمدند. هميشه زينب(س) در پيشاپيش بانوان بود، ولي اين بار زينب(س) ديده نمي شد. او از خيمه بيرون نيامده بود تا مبادا چشمش به پيكرهاي به خون تپيده پسرانش بيفتد و بي تابي كند و از پاداشش كم شود و شايد از اين رو كه مبادا برادرش او را در اين حال بنگرد و در برابر خواهر شرمنده يا بي جواب بماند. زينب(س) در اين هنگام بيرون نيامد."(10)
نحوه برخورد فرزندان حضرت زينب(س) و ديدگاه ايشان نسبت به مسأله مبارزه در راه خدا و كشته شدن براي حفظ دين، كاملاً بيانگر تربيت شهادت، محور حضرت زينب(س) مي باشد؛ يعني روحيه شهادت طلبي حضرت زينب(س) به عنوان مادر، در فرزندان ايشان نيز تأثير گذاشته است، به طوري كه عون در كنار پيكر برادر مي گويد: برادرم شتاب مكن، به زودي من نيز به تو مي پيوندم. يعني شهادت در راه خدا و در صف ياران امام حسين(ع) را همچون مادرشان، افتخار مي دانند.
4- عمه شهيدان
در ماجراي كربلا،عده زيادي از خاندان امام حسين(ع) به شهادت رسيدند. فرزندان امام حسن(ع) به نامهاي قاسم، عبدا…، ابوبكر و فرزندان امام حسين(ع) به نامهاي علي اكبر و علي اصغر نيز همچون ساير شهدا با آگاهي، شناخت، انديشه و آرمان و اراده به شهادت رسيدند.
روايت شده است پس از شهادت حضرت علي اكبر، حضرت زينب(س) زودتر از برادرش حسين(ع) به بالين علي اكبر رفت، زيرا مي دانست كه امام(ع) علاقه زيادي به علي اكبر(ع) دارد. اگر او را كشته ببيند، ممكن است روح از بدنش مفارقت نمايد. از اين رو زينب(س) با اين عمل خويش، مثل هميشه امام(ع) را تنها نگذاشت.(11)
البته در روايت ديگري نيز نقل شده است: همين كه صداي وداع علي اكبر به گوش پدر رسيد، به سرعت خود را به او رسانيد و او را در حالي كه بدنش قطعه قطعه شده بود (جاي سالمي در بدن نداشت) ديد. صدا زد: “خدا بكشد مردمي را كه تو را كشتند، چقدر نسبت به هتك احترام رسول خدا(ص) جسور شده اند! و با چشماني پر از اشك فرمود: “علي جان! بعد از تو خاك بر سر دنيا باد!”
حميدبن مسلم مي گويد: در همين حال ديدم زني سراسيمه از خيمه ها خارج شد و فرياد مي كشيد: واحبيباه! يابن اخياه. دوان دوان به طرف قتلگاه مي آمد، پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: زينب دختر علي بن ابيطالب (دختر فاطمه بنت رسول ا…) است. آمد و خود را روي نعش علي اكبر انداخت. حسين(ع) دست او را گرفت و به خيمه برگردانيد، دوباره به كنار نعش علي اكبر آمد و فرمود: “جوانان بني هاشم، بياييد و برادرتان را به خيمه ها ببريد.” سپس علي اكبر را به خيمه شهدا بردند. (12)
بنابراين، با مقايسه روايتهايي كه در مورد شهادت فرزندان حضرت زينب(س) و فرزند برادرش نقل شده است، ميزان محبت حضرت زينب(س) نسبت به امام حسين(ع) روشن تر مي گردد و همين محبت بي شائبه، موجب همراهي او با كاروان حسين(ع) و شراكتش با امام حسين(ع) در جريان كربلا و مصائب و شدايد آن و ابقاي دين مبين اسلام است؛ چنانكه او را “شريكة الحسين"(13) مي نامند.
پس از پايان يافتن واقعه عاشورا و شهادت امام حسين(ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبري(س) آغاز شد. او در سخت ترين شرايط جسمي و روحي، بزرگترين و خطيرترين مسؤوليتها را برعهده گرفت. تصور عظمت و بزرگي كاري كه زينب(س) انجام داد، هر انسان منصف و حق جويي را در برابر شخصيت و بزرگي اين بانوي باعظمت، به كرنش و تحسين و ستايش وا مي دارد.
حضرت زينب(س) پس از واقعه عاشورا، سه وظيفه مهم بر عهده داشت:
حفظ جان امام سجاد(ع) و دفاع از ايشان در مقابل تعرضات:
حمايت و دفاع از زنان و كودكان
با توجه به اينكه مدتي از بازگشت اسرا از ميدان نبرد مي گذشت و آنها، عزيزترين افراد خود را در مقابل ديدگان به فجيع ترين شكل ممكن از دست داده بودند و در ميان دشمنان بي رحم و درنده خو قرار داشتند و همچنين از نظر امكانات و آب، غذا و… از حداقل امكانات برخوردار بودند، نيازمند حمايت شخصي قوي، نيرومند و شجاع بودند تا آنها را تسلي دهد.
از آن جا كه امام سجاد(ع) در آن زمان بيمار بودند، وظيفه اصلي حمايت از اسيران ( كه اكثراً زنان و كودكان بودند) بر عهده حضرت زينب(س) بود، و او به خوبي از عهده اين مسؤوليت خطير برآمد، زيرا از كودكي و خردسالي از پدر و مادر خود نحوه رويارويي با مشكلات را آموخته بود.
هنگامي كه سپاه عمرسعد خيمه ها را آتش زد و با بدترين شيوه هر چه زيورآلات و لباس و وسايل داشتند غارت نمود، حضرت زينب(س) با مشورت امام سجاد(ع) به آنها فرمود فرار كنند و پس از فرو نشستن آتش، زينب كبري(س) براي جمع آوري كودكان به جست و جو در بيابانهاي اطراف پرداخت. او در بيابانهاي اطراف مي گشت و يكايك زنان و كودكان را پيدا مي كرد و گرد هم جمع مي نمود.
دفاع از فاطمه دختر امام حسين(ع)
“در مجلس يزيد در شام، مردي از اهل شام، متوجه فاطمه دختر امام حسين(ع) شد و به يزيد گفت: اين كنيز را به من ببخش! فاطمه با شنيدن اين سخن، در حالي كه به شدت مي لرزيد، خود را به عمه اش زينب(س) رسانيد و گفت: يتيم شدم، كنيز هم بشوم؟ زينب(س) با شهامت كامل رو به مرد شامي كرد و گفت: به خدا دروغ مي گويي و رسوا شدي! نه تو و نه يزيد هيچ كدام قدرت به كنيزي بردن اين دختر را نداريد! يزيد با شنيدن اين سخن به خشم آمد و گفت: به خدا دروغ مي گوييد. من چنين قدرتي را دارم و اگر بخواهم انجام مي دهم. زينب(س) گفت: چنين نيست، به خدا سوگند! خداوند چنين حقي را به تو نداده است مگر اينكه از دين ما خارج شوي و آيين ديگري را بپذيري.
در اين هنگام، يزيد بسيار خشمگين شد؛ لكن وقتي مرد شامي متوجه شد اين دختر فرزند امام حسين(ع) است، بسيار ناراحت شد و گفت: خداوند تو را لعنت كند اي يزيد! عترت پيامبر(ص) را مي كشي و فرزندان او را اسير مي كني؟ آنگاه يزيد دستور داد گردن او را بزنند.”
پيام رساني خون شهدا و بيدارگري و آگاهي بخشي
پيام شهيدان براي ابديت در تاريخ حيات بشري بايد حفظ مي شد. عاشورا حادثه اي ساده و گذرا نبود، زيرا براي جاودانگي و حفاظت دين مبين اسلام پديد آمد و براي تحقق اين رسالت بايد عاشورا از يك حادثه به يك فرهنگ تبديل مي شد؛ فرهنگي كه تا اعماق زندگي فردي و اجتماعي انسانها تا ابد نفوذ كند. حفظ و زنده نگهداشتن عاشورا بدين دليل اهميت داشت كه اولاً عاشورا و عبرتهاي آن به فراموشي سپرده نشود، ثانياً اين جريان عظيم، تحريف نگردد و ثالثاً به مردم يادآور شوند كه در راه حفظ دين خدا بايد از جان خود و خانواده گذشت. همان گونه كه سيدالشهدا(ع)، جهت شركت در جنگي كه انتهاي آن معلوم و مبرهن بود، خانواده خود را راهي نمود.
حضرت زينب(س) به خوبي اين رسالت را انجام داد و در كاروان اسرا، با سخنرانيهاي قراي خويش در مجامع مختلف و افشاي چهره حكومت وقت و پس از آن با برپايي مراسم مختلف عزاداري و گريه بر شهداي كربلا، تصوير اين حادثه را در اذهان مردم ترسيم نمودند.
سركشي از بازماندگان شهيدان كربلا
“زينب كبري(س) در دوران رهبري كاروان آزادگان سرافراز انقلاب عاشورا، از كربلا تا به كوفه و پس از آن تا شام و سپس تا مدينه از بازماندگان شهيدان كربلا سرپرستي و پرستاري و سركشي مي كرد و سنگ صبور آنان و پناهگاه كودكان و زنان بود و با تمام توان و نيروي خويش به آنان كمك مي نمود و آنان را دلداري مي داد و مشكلاتشان را برطرف مي نمود و به سلامتي، پوشيدگي، رفع گرسنگي و تشنگي آنان توجه ويژه و تأكيد داشت و سرانجام مبارزان و آزادگان همراه انقلاب حسيني را به وطن خويش بازگرداند. علاوه بر آنچه ذكر شد، در مدينه نيز بازماندگان و بستگان شهيدان كربلا را فراموش نكرد و غمخوار و مددكار و ياور آنان ماند.
زينب(س) هنگامي كه از كربلا به مدينه بازگشت، به ملاقات و ديدار ام البنين، مادر چهار شهيد بزرگوار كربلا، عباس، جعفر، عبدا… و عثمان شتافت و پس از آن هم تا زنده بود همواره روزهاي عيد نيز از وي ديدار مي كرد.” (14)
مطلب مهم و قابل توجهي كه از مجموع مطالب ذكر شده به دست مي آيد اين است كه حضرت زينب(س) به خاطر پرورش يافتن در خاندان وحي و آگاهي از قدر و منزلت شهيد و شهادت و همچنين جايگاه و ارزش شهادت طلبي، همراه امام حسين(ع) به سفر رفت و حتي فرزندان خود را به ميدان نبرد فرستاد تا اينكه به شهادت رسيدند.
پي نوشتها
1- شهادت در نهج البلاغه، محمد محمدي ري شهري
2- سوره آل عمران، آيه 3
3- منتخب ميزان الحكمه، ج1، ص 552
4- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 156
5- همان
6- 200 داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب(س) عباس عزيزي، ص 64
7- لهوف، سيدبن طاووس، ص 179
8- 200 داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب(س)، ص 109
9- لهوف، ص 210
10- قطعه اي از بهشت، علي نجاتي، صص 427-426
11- 200 داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب(س)، ص 96
12- حسين نفس مطمئنه، محمدعلي عالمي، ص 260
13- خصايص زينبيه، سيد نورالدين جزائري، ص 93
14- تداوم انقلاب عاشورا با رهبري زينب كبري(س)، محمدرضا جواهري، ص 62-61
صفحات: 1· 2