دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمیخورد
یا شاید هم سادهتر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم فریاد زدهاید: یا حسین(ع)… حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسین(ع)ها لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بهسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا (س) میگفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهرههای معصوم شما در آن لحظههای پایانی را از خاطرهاش محو کند.حتم دارم اگر آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهرههای شما را خوب بهخاطر دارد، با جزئیات. حتم دارم هنوز هم از شما میترسد؛ حتی با همان دستهای بسته.
حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.چشمان نگرانتان از روزی كه این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم میكند. دوست دارم زندگینامه یك یك شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است كه بینتان از هر گروه و دستهای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچهدار. فقط با خودم آرزو میکنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان میدادید.
راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند. برای تكاوران سخت است كه دستانشان را مقابل دشمن بگیرند كه طنابپیچش كنند. بارها شنیدهایم که غواصها از آمادهترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینههای ستبر شما از همین لباسهایهای چسبیده غواصی پیداست. بعثیها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران میكردند و خلاص.غرور شما اما زیر آن خاکها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما.
برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خوردهایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربدههای توخالی این و آن نلرزد. شما با دستهای بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمیخورد؛
صفحات: 1· 2