حال و هوای اربعین
السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای کشته های بی کفن
کربلا رفته ها می دانند این روزها چه روزهایی است؟
حال و هوای اربعین، آه خدای من یکسال چشم انتظاری، یکسال سینه زنی، یکسال لباس مشکی پوشیدن، یکسال روضه ی حسین شنیدن و یکسال … یکسال دعای سر سجاده ام: «کاش امسال خداوند رزق مرا بنویسد کربلا»
خوب گوش کنید کاروان انگار به راه افتاده، کاروانی از ایران به سمت مرزها در حال حرکت است، صدای قدم ها، صدای نفسها، صدای تپش قلب ها در سینه ها، صدای حال و هوای پریدن از قفس و رسیدن به حسین.
خوب گوش کن! انگار کسی همهی این قافله را فرا میخواند، کسی می گوید:«بیا»
از مرزهای ایثار که رد شوی حال و هوایت عوض می شود. باید چند روزی را پیاده در جادهی عشق قدم بگذاری، هر روز و هر ساعت و هر لحظه بروی بدون خستگی، میزبانان عراقی به خوبی آموختهاند راه ورسم مهمانداری حسین را، آنها هر چه داشته اند در طبق اخلاص گذاشته اند، و رسم میزبانی را به جا می آورند. بوی غذاها در مسیر، قافله را به یادسه ساله ی امام حسین می اندازد که گرسنه در این مسیر قدم بر می داشت و اشک در چشمان افراد قافله حلقه می زد و صدای نوحه ی «یارقیه» به گوش می رسید. کمی جلوتر که می رفتی تشنگی امانت نمی داد و می خواستی آب بر لب برسانی که یاد سقای کربلا می افتادی و گریه امانت را می برید و صدای روضه ی «عمو برگرد به خیمه» به گوش می رسید. قافله صبح را به شب رساند و خواست مدت زمانی در موکبی استراحت کند اما هر لحظه که به جاده می نگریستی شب معنایی نداشت و همه جا پر بود از هیاهوی حرکت، انگار پاهایمان به اختیار خود بودند و می خواستند هر چه زودتر به مقصد برسند، چشمانمان ثانیه شمار، شماره هایی بود که به تیر ها زده بودند.