روز سوم شعبان
چون حضرت امام حسين عليه السلام متولد شد، حضرت رسول خدا صلی الله عليه و آله به اسماء بنت عميس فرمود: ای اسماء فرزند مرا بیاور، اسما آن حضرت را در جامه سفيدی پيچيد و به خدمت حضرت محمد صلي الله عليه وآله برد، حضرت او را گرفت و به گوش راستش اذان در گوش چپش اقامه گفت، پس جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: یا رسول الله حق تعالی ترا سلام می رساند و می فرمايد كه چون علی عليه السلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی علیه السلام پس او را به اسم پسر كوچك هارون نام بگذار كه شبير است و چون لغت تو عربی است او را حسين بنام. پس حضرت رسول صلي الله عليه و آله او را بوسيد و گريست و فرمود كه ترا مصيبتی عظيم در پيش است، خدایا لعنت كن كشنده او را.
چون روز هفتم شد حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود اسماء فرزند مرا بياور .چون او را به نزد آن حضرت بردندگوسفند سياه و سفيدی از برای او عقيقه كرد كه يك رانش را به قابله داد و سرش را تراشيد و به وزن موی سرش نقره تصدق كرد و خَلوق بر سرش ماليد، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود ای ابا عبدالله چه بسيار گران است بر من كشته شدن تو، پس بسيار گريست.
اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد اين چه خبر است كه در روز اول ولادت گفتي و امروز نيز مي فرمایی و گريه می كنی، حضرت فرمود كه: میگريم بر اين فرزند دلبند خود كه گروهی كافر ستمكار از بنی اميه او را خواهند كشت، خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا، خواهد كشت او را مردی كه رخنه در دين من خواهد كرد و به خدای عظيم كافر خواهد شد، پس گفت خدایا سؤال میكنم از تو در حق اين دو فرزندم آنچه را كه سوال كرد ابراهيم در حق ذريت خود خدایا تو دوست دار ايشان و دوست دار هر كه دوست میدارد ايشان را و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن دارد لعنتی چندان كه آسمان و زمين پر شود.
ششمین جانشین رسول خدا و ششمین پیشوای مسلمانان جهان صادق آل محمد علیهم السلام فرمود: هنگامی که جبرئیل به تهنیت حضرت امام حسین علیه السلام می رفت در بین راه فرشته ایرا بر روی زمین دید که افتاده وزار زار می نالد جبرئیل نزدیک آن فرشته رفته و او را شناخته که از ملائکه آسمان سوم است و پیشوای هفتاد هزار ملک و فرشته ونام او فطرس است. جبرئیل پرسید که ای فطرس این چه حالت است که در تو مشاهده میکنم؟ گفت: ای جبرئیل حق تعالی مرا به کاری امر فرمود، اندکی توقف نمودم برق غیرت الهی بدر آمد پروبالم سوخت، دیروز بر مسند عزت بودم، امروز بر خاک مذلت متمکن هستم، دیروز کسی به زیبائی من نبود، امروز کسی به رسوایی من نمی باشد.
ای جبرئیل تو کجا می روی؟ گفت: به ملاقات سید عالم، فطرس شروع کرد به ناله کردن و گفت: چطور می شود که مرا همراه خود ببری تا شاید آن حضرت دعائی کند و شفیع من گردد که پرو بالم به حالت اول باز گردد و من به مقامی که داشتم برسم و به جایگاه خود باز گردم. جبرئیل او را به خدمت خاتم الا نبیاء آورد، بعد از اداء تهنیت قضیه فطرس ملک را جبرئیل بهعرض حضرت رسالت صلی الله علیه و آله رسانید و در آن هنگام حضرت اباعبدالله در کنار پیامبر بود، حضرت فرمودند: ای فطرس بیا و خود را بر بدن مبارک حسین من متبرک کن، فطرس جلو آمد و بدن خود را به بدن مبارک حضرت ابی عبدالله متبرک نمود، در همان لحظه پرو بال باز گرفته پرواز نمود و بالا رفت و عرضه داشت: يا رسول الله همانا زود باشد كه اين مولود را امت تو شهيد كنند و او را بر من به جهت اين نعمتی كه از او به من رسيد مكافاتی است كه هر كه او را زيارت كند او را به حضرت حسين عليه السلام برسانم، و هر كه بر او سلام كند سلام او را برسانم، و هر كه بر او صلوت بفرستد من صلوات او را به او میرسانم. چون فطرس به آسمان بالا می رفت میگفت كيست مثل من و حال آنكه من آزاد كرده ی حسين بن علی و فاطمه و محمدم (عليهم السلام) مدتی گذشت تا آنکه واقعه کربلا پیش آمد وحضرت سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسید.
… خطاب رسید به فطرس که با هفتاد هزار فرشته ای که تابع تو هستند بر سر قبر مطهر روید و صبح وشام به آن حضرت گریه کنید و ثواب آن گریه های خود را به جماعتی که در مصیبت آنحضرت گریه می کنند هدیه کنید، پس فطرس با متابعان خود به زمین کربلا فرود آمد و آنچه که اورابدان امر فرمودند تا روز قیامت مشغول خواهد بود.
صفحات: 1· 2