نامه پنجاه وشش
و من وصية له ع وصى بها شريح بن هانئ لما جعله على مقدمته إلى الشام
اِتَّقِ اَللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ اَلدُّنْيَا اَلْغَرُورَ وَ لاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ وَ اِعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ مَكْرُوهٍ سَمَتْ بِكَ اَلْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ اَلضَّرَرِ فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً وَ لِنَزْوَتِكَ عِنْدَ اَلْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً.
ترجمه:
وصيتى از آن حضرت ( ع ) به شريح بن هانى ، هنگامى او را با مقدمه لشكر خود به شام فرستاد .
در هر صبح و شام از خداى بترس و نفس خود را از دنياى فريبنده برحذر دار . و در هيچ حال امينش مشمار و بدان كه اگر نفس خويش را از بسيارى از آنچه دوست مى دارى ، به سبب آنچه ناخوش مىدارى ، باز ندارى ، هوا و هوس تو را به راههايى مى كشاند كه زيانهاى فراوان در انتظارت خواهد بود . پس همواره زمام نفس خويش فرو گير و راه خطا بر او بربند و چون به خشم آمدى ، مقهورش ساز و سرش را فرو كوب و خردش نماى.
نامه پنجاه وپنج
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به معاويه
اما بعد ، خداى سبحان دنيا را براى آخرت ، كه پس از آن مى آيد ، آفريده است . و مردمش را مىآزمايد تا معلوم شود كدام يك به عمل نيكوترند . ما براى دنيا آفريده نشده ايم و ما را به كوشش در كار دنيا امر نفرموده اند . ما را به دنيا آوردهاند تا بيازمايندمان . خداوند مرا به تو آزموده است و تو را به من . و يكى از ما را حجت آن ديگر قرار داده . پس تو در پى دنيا تاختى و به تأويل قرآن پرداختى و مرا به جنايتى متهم ساختى ، كه دست و زبان من در آن دخالتى نداشته اند . تو و مردم شام اين بهتان را برساختيد . عالم شما جاهلتان را برانگيخت و ايستادگانتان ، نشستگانتان را . پس درباره خود از خداى بترس و زمام خود از دست شيطان به در كن و روى به آخرت نه كه راه آخرت راه ما و راه توست . و بترس كه بزودى تو را حادثه اى رسد كه ريشه ات را بركند و نسلت را براندازد . براى تو سوگند مى خورم ، سوگندى عارى از هر دروغ ، كه اگر دست تقدير مرا و تو را به هم رساند ، همچنان در برابر تو خواهم بود . « تا خداوند ميان ما داورى كند كه او بهترين داوران است.
نامه پنجاه وچهار
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به طلحه و زبير با عمران بن حصين خزاعى . آن را ابو جعفر اسكافى در كتاب مقامات در مناقب امير المؤمنين ( ع ) آورده است .
اما بعد . شما نيك مى دانيد ، هر چند كتمان مىكنيد ، كه من آهنگ مردم نكردم تا آنها آهنگ من كردند . من از آنها بيعت نخواستم تا آنها با من بيعت كردند .
شما دو تن از كسانى بوديد كه به سوى من آمديد و به من دست بيعت داديد . بيعت كردن مردم با من ، بدان سبب نبود كه مرا قدرتى است غالب يا مالى است مهيا .
اگر شما از روى رضا با من بيعت كرده ايد از اين بيعتشكنى باز گرديد و بر فور توبه كنيد و اگر به اكراه بيعت كردهايد ، به سبب تظاهر به طاعت و در دل نهان داشتن معصيت ، راه بازخواست خود را بر من گشاده داشته ايد . به جان خودم سوگند ، كه شما از ديگر مهاجران به تقيه و كتمان سزاوارتر نبوده ايد . نپذيرفتن بيعت من ، پيش از آنكه داخل در بيعت شويد ، براى شما آسانتر بود از بيعتكردن و خارجشدن از آن .
نامه پنجاه وسه
ترجمه:
از فرمان او به مالك اشتر اين فرمان را براى مالك اشتر نخعى نوشت ، هنگامى كه او را امارت مصر و توابع آن داد . در آن هنگام كه كار بر محمد بن ابى بكر آشفته شده بود . اين فرمان درازترين فرمانهاست و از ديگر نامه هاى او محاسن بيشترى در بردارد .
به نام خداوند بخشاينده مهربان اين فرمانى است از بنده خدا ، على امير المؤمنين ، به مالك بن الحارث الاشتر . در پيمانى كه با او مى نهد ، هنگامى كه او را فرمانروايى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پيكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد .
او را به ترس از خدا و برگزيدن طاعت او بر ديگر كارها و پيروى از هر چه در كتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهايى كه كس به سعادت نرسد مگر به پيروى از آنها ، و به شقاوت نيفتد ، مگر به انكار آنها و ضايع گذاشتن آنها . و بايد كه خداى سبحان را يارى نمايد به دل و دست و زبان خود ، كه خداى جلّ اسمه ، يارى كردن هر كس را كه ياريش كند و عزيز داشتن هر كس را كه عزيزش دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان مىدهد كه زمام نفس خويش در برابر شهوتها به دست گيرد و از سركشيهايش باز دارد ، زيرا نفس همواره به بدى فرمان دهد ، مگر آنكه خداوند رحمت آورد .
نامه پنجاه ودو
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به امراى بلاد در باب اوقات نماز
اما بعد . نماز ظهر را تا زمانى با مردم بگزاريد كه سايه آفتاب به قدر جاى خفتن بزى گردد . و نماز عصر را زمانى با ايشان بگزاريد كه آفتاب سفيد باشد و تابنده و از روز آن قدر مانده باشد كه در آن دو فرسنگ راه توان پيمود . و نماز مغرب را تا زمانى با آنها بگزاريد كه روزه دار ، روزه مى گشايد و حاجى روانه منا مى گردد و نماز عشاء را زمانى با ايشان بگزاريد كه شفق پنهان گردد تا ثلثى از شب بگذر و نماز صبح را زمانى با ايشان بگزاريد كه هر كس صورت ديگرى را تواند شناخت و نماز را در حد توان ناتوانترينشان به جاى آريد ، كه موجب فتنه انگيزيشان نگرديد.
نامه پنجاه و يک
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به كارگزارانش در امر خراج
از بنده خدا ، على امير المؤمنين به كارگزاران خراج . اما بعد . كسى كه از روز حساب ، روزى كه روى در آمدن دارد بيم به دل راه ندهد ، چيزى كه در آن روز نگهبانش خواهد بود پيشاپيش نفرستد . بدانيد ، كه آنچه به انجام دادنش مكلف شدهايد ، اندك است و پاداش آن بسيار . اگر در آنچه خداوند شما را از آن نهى كرده ، چون ستم و تجاوز ، عقابى نبود كه مردم از آن بترسند ، در اجتناب از آنها آن قدر ثواب هست كه مردم را براى ترك آنها بهانهاى نباشد . پس خود ، داد مردم را بدهيد و در معاشرت با آنان انصاف را فرو مگذاريد و براى برآوردن نيازهايشان ، حوصله به خرج دهيد . شما خازنان رعيت هستيد و وكيلان امت و سفيران امامان . كسى را كه نيازى دارد ، در برآوردن آن درنگ مكنيد آنسان ، كه به خشم آيد و او را از مطلوبش باز نداريد و براى گرفتن خراج ، جامه تابستانى و زمستانى مردم را يا ستورى كه با آن كار مىكنند يا بنده آنها را مفروشيد و هيچكس را براى درهمى تازيانه نزنيد و دست به مال هيچكس ، چه مسلمان و چه ذمى ، نبريد ، مگر آنكه ، اسبى يا سلاحى نزد آنان بيابيد كه بدان بر مسلمانان تجاوز كنند و مسلمانان را شايسته نيست كه اينگونه چيزها را در دست دشمن اسلام واگذارد تا سبب نيرومندى او بر ضد اسلام گردد .
نامه پنجاه
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به فرماندهان لشكرها
از بنده خدا على ، امير المؤمنين به نگهبانان مرزها . اما بعد . شايسته است كه والى اگر مالى به دستش افتاد يا به نعمتى مخصوص گرديد ، نسبت به افراد رعيتش دگرگون نشود . بلكه نعمتى كه خدا به او ارزانى مى دارد ، سبب فزونى نزديكى او به بندگان و توجه و مهربانيش به برادرانش گردد .
بدانيد ، حقى كه شما بر عهده من داريد ، اين است كه چيزى را از شما مخفى ندارم ، جز اسرار جنگ را و كارى را بى مشورت شما نكنم ، جز اجراى حكم خدا را . و حقى را كه از آن شماست از موعد خود به تأخير نيفكنم و تا به انجامش نرسانم از پاى ننشينم و حق شما را به تساوى دهم . چون چنين كردم ، بر خداست كه نعمت خود بر شما عنايت كند و بر شماست كه از من فرمان ببريد و اگر شما را فرا خواندم درنگ روا نداريد و در انجام دادن كارى ، كه صلاح شما را در آن مى دانم ، قصور مورزيد و در راه حق خود را به سختيها افكنيد .
نامه چهل ونه
و من كتاب له ع إلى معاوية أيضا
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا وَ لَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا وَ لَهَجاً بِهَا وَ لَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ وَ نَقْضُ مَا أَبْرَمَ وَ لَوِ اِعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ. وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
اما بعد . دنيا آدمى را چنان به خود مشغول مى دارد ، كه از ديگر چيزها غافل مى گرداند . دنيا طلب از دنيا بهره اى نبرد ، جز آنكه ، آزمندى و شيفتگيش فزونى گيرد .
و آنچه از دنيا به چنگش افتاده او را از آنچه هنوز به دستش نيفتاده ، بى نياز نكند . پس از آن جدايى است ، از آنچه گرد آورده يا شكستن و در هم ريختن آنچه محكم كرده و انتظام داده . اگر از آنچه گذشته است پند گيرى ، باقى مانده را نگه توانى داشت . والسلام
نامه چهل و هشت
و من كتاب له ع إلى معاوية
فَإِنَّ اَلْبَغْيَ وَ اَلزُّورَ يُوتِغَانِ اَلْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ اَلْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اَللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ اَلشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا اَلْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ. وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
از نامه آن حضرت ( ع ) به معاويه
ستمكارى و دروغگويى دين و دنياى آدمى را تباه مى كند و كاستيهاى او را نزد عيبجويانش آشكار مى سازد . و تو مى دانى كه از دست رفته را باز نتوانى آورد . مردمى قصد كارى نادرست كردند و حكم خدا را تأويل نمودند و خدايشان دروغگو شمرد . بترس از آن روز ، كه هر كه عاقبتى پسنديده دارد ، خشنود است و هر كه زمام خويش به دست شيطان داده و براى رهايى خود به ستيزه برنخاسته ، پشيمان است . تو ما را به حكم قرآن فرا خواندى و حال آنكه ، خود اهل قرآن نيستى . ما دعوت تو را اجابت نكرديم ، بلكه حكم قرآن را گردن نهاديم . والسلام
نامه چهل و هفت
ترجمه:
وصيتى از آن حضرت ( ع ) به حسن و حسين عليهما السلام هنگامى كه ابن ملجم ( لعنه الله ) او را ضربت زد .
شما را به ترس از خدا وصيت مى كنم و وصيت مى كنم كه در طلب دنيا مباشيد ،
هر چند ، دنيا شما را طلب كند ، بر هر چه دنيايى است و آن را به دست نمى آوريد يا از دست مى دهيد ، اندوه مخوريد . سخن حق بگوييد و براى پاداش آخرت كار كنيد .
ظالم را دشمن و مظلوم را ياور باشيد . شما دو تن و همه فرزندان و خاندانم را و هر كس را كه اين نوشته به او مى رسد ، به ترس از خدا و انتظام كارها و آشتى با يكديگر سفارش مى كنم . كه از رسول خدا ( صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مى گفت : آشتى با يكديگر برتر است از يك سال نماز و روزه .
خدا را ، خدا را ، درباره يتيمان . مباد آنها را روزى سير نگه داريد و ديگر روز گرسنه و مباد كه در نزد شما تباه شوند خدا را ، خدا را ، درباره همسايگان ، همسايگان ، سفارش شده پيامبرتان ( صلى الله عليه و آله ) هستند . رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) همواره درباره آنان سفارش مى كرد ، به گونه اى كه گمان برديم كه برايشان ميراث معين خواهد كرد .
نامه چهل و شش
و من كتاب له ع إلى بعض عماله
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ اَلْأَثِيمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ اَلثَّغْرِ الْمَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ وَ اِخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اَللِّينِ وَ اُرْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ وَ اِعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْكَ إِلاَّ الشِّدَّةُ وَ اِخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ اُبْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ وَ اَلْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ. وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به يكى از عمال خود
اما بعد ، تو از كسانى هستى كه در برپاى داشتن دين از آنان يارى مى جويم و نخوت و سركشى گناهكاران را به آنان فرو مى كوبم و مرزهايى را كه از آنها بيم رخنه يافتن دشمن است به آنان مى بندم . پس آهنگ هر كار كه مىكنى از خداى يارى بخواه و درشتى را به پارهاى نرمى بياميز و ، در آنجا كه نرمى و مدارا بايد ، نرمى و مدارا كن و در آنجا كه جز درشتى تو را به كار نيايد ، درشتى نماى و با رعيت فرو تن باش و گشاده روى و نرمخوى . و مباد كه يكى را به گوشه چشم نگرى و يكى را روياروى نگاه كنى يا يكى را به اشارت پاسخ گويى و يكى را با درود و تحيت . با همگان يكسان باش تا بزرگان به طمع نيفتند كه تو را به ستم كردن بر ناتوانان برانگيزند و ناتوانان از عدالت تو نوميد نگردند . والسلام
نامه چهل و پنج
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عثمان بن حنيف كه عامل او در بصره بود ، وقتى كه شنيد به مهمانى قومى از مردم بصره دعوت شده و به آنجا رفته است .
اما بعد . اى پسر حنيف به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نيز بدانجا شتافته اى . سفرهاى رنگين برايت افكنده و كاسه ها پيشت نهاده . هرگز نمى پنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه بينوايان را از در مى رانند و توانگران را بر سفره مى نشانند . بنگر كه در خانه اين كسان چه مى خورى ، هر چه را در حلال بودن آن ترديد دارى از دهان بيفكن و آنچه را ، كه يقين دارى كه از راه حلال به دست آمده است ، تناول نماى .
بدان ، كه هر كس را امامى است كه بدو اقتدا مى كند و از نور دانش او فروغ مى گيرد . اينك امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعامهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است . البته شما را ياراى آن نيست كه چنين كنيد ، ولى مرا به پارسايى و مجاهدت و پاكدامنى و درستى خويش يارى دهيد . به خدا سوگند ، از دنياى شما پاره زرى نيندوخته ام و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكرده ام . و به جاى اين جامه ، كه اينك كهنه شده است ، جامه اى ديگر آماده نساخته ام .
نامه چهل و چهار
ترجمه:
از نامه آن حضرت ( ع ) به زياد بن ابيه معاويه نامهاى به زياد نوشته تا او را بفريبد و در نسب به خود ملحق سازد .
دانستم كه معاويه نامهاى به تو نوشته و مى خواهد پاى عقلت را بلغزاند و عزمت را سست گرداند . از معاويه بر حذر باش كه او شيطان است و از او روبرو و پشت سر و راست و چپ نزد آدمى مى آيد تا به هنگام غفلت فرصت يافته مقهورش سازد و عقلش را بربايد . از ابو سفيان در مجلس عمر ، سخن ناسنجيده اى سر زد كه سبب آن هواى نفس و وسوسه هاى شيطان بود . به آن ادعا نه نسبى ثابت مى شود و نه كسى سزاوار ميراث مى گردد و كسى كه بدان دل بندد ، چونان كسى است كه ناخوانده به بزم شرابخواران درآيد و پيوسته از آن جمع برانندش ، يا مانند كاسهاى چوبينى است كه به پالان شتر مى آويزند كه در يك جاى قرار نگيرد و ثبات نيابد .
چون زياد اين نامه برخواند ، گفت : سوگند به خداى كعبه كه به برادرى من با معاويه شهادت داد . و اين خيال پيوسته در سر او بود تا آنگاه كه معاويه او را برادر خود خواند .
نامه چهل و سه
ترجمه:
از نامه آن حضرت ( ع ) به مصقلة بن هبيره شيبانى كه عامل او در اردشير خره بود
از تو خبرى به من رسيده ، كه اگر چنان كرده باشى ، خداى خود را به خشم آوردهاى و امام خود را غضبناك كرده اى . تو غنايم جنگى مسلمانان را كه به نيروى نيزهها و اسبانشان گرد آمده است و بر سر آنها خونها ريخته شده ، به جماعتى از عربهاى قوم خود ، كه تو را اختيار كرده اند ، بخشيده اى . سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، اگر اين سخن راست باشد ، از ارج خود در نزد من فرو كاستهاى و كفه اعتبار خود را سبك كرده اى . پس حقيقت پروردگارت را سهل مينگار و خوار مدان و دنيايت را به نابودى دينت آباد مگردان . كه در زمره زيانكارترين مردم در روز رستاخيز خواهى بود .
بدان ، كه مسلمانانى كه در نزد تو هستند ، يا در نزد ما هستند ، سهمشان از اين غنيمت برابر است . براى گرفتن سهم خود نزد من مى آيند و چون بگيرند ، باز مى گردند.
نامه چهل و دو
و من كتاب له ع إلى عمر بن أبي سلمة المخزومي و كان عامله على البحرين فعزله و استعمل نعمان بن عجلان
الزّرقي مكانه أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ اَلنُّعْمَانَ بْنِ عَجْلاَنَ اَلزُّرَقِيَّ عَلَى اَلْبَحْرَيْنِ وَ نَزَعْتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمٍّ لَكَ وَ لاَ تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ اَلْوِلاَيَةَ وَ أَدَّيْتَ اَلْأَمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لاَ مَلُومٍ وَ لاَ مُتَّهَمٍ وَ لاَ مَأْثُومٍ فَلَقَدْ أَرَدْتُ اَلْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ اَلْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ اَلدِّينِ. إِنْ شَاءَ اَللَّهُ
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به عمر بن ابى سلمه مخزومى كه عامل آن حضرت در بحرين بود . او را عزل كرده و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى او برگماشته است .
اما بعد . من نعمان بن عجلان زرقى را بر بحرين امارت دادم و تو را ، بى آنكه بر تو نكوهشى و سرزنشى باشد ، از آنجا برداشتم . تو وظيفه خويش در امارت ، نيك ، به جاى آوردى و امانتى را كه به تو سپرده بودم ، نيك ادا كردى . اينك به نزد من بيا . نه به تو بدگمانم و نه تو را ملامت مى كنم و نه متهم هستى و نه گنهكار . مى خواهم بر ستمكاران شامى بتازم و دوست دارم كه تو هم با من باشى . زيرا از كسانى هستى كه در جهاد با دشمن و برپاى نگهداشتن دين به تو پشتگرم توان شد . ان شاء الله