اختلاف مردم
خطبه 225
سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب يمانى از احمد بن قتيبه از عبد الله بن يزيد از مالك بن دحيه روايت مى كند كه گفت ما نزد اميرالمؤمنين (ع ) بوديم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:
سرشت و طينت مردم است كه آنها را از هم جدا مى كند. زيرا از قطعه زمينى به وجود آمده اند كه شور يا شيرين يا سخت يا نرم بوده است . پس بر حسب نزديك بودن زمينشان به يكديگر نزديك اند و بر حسب اختلاف زمينهاشان از يكديگر متفاوت . نيكو منظرى است كم خرد، بلندبالايى است ، كوتاه همت ، نيكوكردارى است زشت روى ، كوتاه قامتى است دورانديش ، نيكو سرشتى است كه خود را به راه بد افكنده . سرگشته دل است و پراكنده ذهن ، گشاده زبان است و بينا درون .
سخن
خطبه 224
سخنى از آن حضرت (ع )
زبان پاره اى است از انسان . اگر آدمى را ياراى سخن گفتن نباشد، زبان او را سخنگو نكند. و سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر آدمى به سخن گفتن توانا باشد.
ما اميران سخنيم ، سخن در ما ريشه دارد و شاخه هايش بر سر ما سايه افكنده . بدانيد، خدايتان رحمت كناد، شما در زمانى هستيد كه حقگويان در آن اندك اند و زبانها در گفتن راست ناتوان و جويندگان حق بيمقدارند. مردم اين زمان به نافرمانى از خدا كمر بسته اند (و اهل سازش و مماشات در كارهاى خلاف اند). جوانانشان بدخويند و پيرانشان گنهكارند و عالمانشان منافق اند و قاريانشان سودجوى و چاپلوس اند. خردان بزرگان را ارج نمى نهند و توانگران بينوايان را يارى نمى رسانند.
مال
خطبه 223
سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شيعيانش بود. در ايام خلافتش نزد او آمد و مالى طلبيد و على (ع ) در پاسخش چنين فرمود:
اين مال نه از آن من است و نه از آن تو، غنيمت جنگى همه مسلمانان است اندوخته اى كه شمشيرهايشان اندوخته . اگر با ايشان در كارزار شركت كنى تو را نيز بهره اى است همانند ايشان و گرنه ، چيزى كه دست آنها چيده است طعمه دهان ديگران نخواهد شد.
دوستى
خطبه 222
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى كه به بصره مى رفت . آن را واقدى دركتاب الجمل آورده است :
آنچه را كه بدان مامور شده بود، بيان فرمود و پيامهاى پروردگارش را به مردم رسانيد. خداوند به وجود او گسيختگيها را به هم پيوست و شكافها را به هم آورد و ميان خويشاوندان پس از آنكه سينه هايشان از كينه انباشته بود و آتش دشمنى در دلهايشان زبانه مى كشيد، دوستى افكند.
كليد رستگارى و درستكارى
خطبه 221
خطبه اى از آن حضرت (ع )
هر آينه ترس از خدا كليد رستگارى و درستكارى و اندوخته روز بازپسين (و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است .) هر كه را نيازى باشد، نيازش بدان برآيد. هر كه گريزان است رهايى يابد. هر كه را خواسته اى است به خواسته هاى خود برسد. پس عمل كنيد كه عمل را به آسمان برند. توبه كنيد كه توبه سود دهد.
و دعا كنيد كه دعا شنيده شود. اكنون زمان آرامش است و قلمها به نوشتن اعمال روان اند. به اعمال و طاعات بشتابيد. در برابر عمرى كه از جوانى به پيرى مى گرايد يا بيماريى كه از كارت بيندازد يا مرگى كه جان از تنت بربايد. مرگ ويرانگر لذتهاى شماست . تيره كننده خواهشهاى نفسانى شماست . دوركننده شما از هر مقصد و مقصود است . ديدار كننده اى است كه كس دوستش ندارد. هماوردى است كه هزيمت نشناسد. كينه جويى است كه كس طلب ديدارش نيست . ريسمانهايش شما را سخت فرو بسته است . شر و فسادش شما را در بر گرفته و پيكانهايش به سويتان روان است و صولت و قهرش بر شما سخت بزرگ و ستم و تجاوزش پى در پى . كم افتد كه ضربت شمشيرش خطا كند يا شمشيرش كند گردد. زودا كه ابرهاى تيره اش بر سرتان سايه افكند و بيماريهايش شدت گيرد و تاريكهاى شدايدش همگان را در خود فرو پوشد و زمان سكرات مرگ در رسد و دردهاى جان دادن هر دم رخ نمايد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
می دانی آقــــــا
می دانی آقــــــا …
نـیـامدن شـــما از نبودنتان دردناکـــــ تـر استــــ…
نبودن از تـقـــدیر استــــ
امــّــا …
نیامدن شمـــا آقـــــــا از تـقـصــــیر استــــ …
تـقـصــــیر مـن ،
تـقـصــــیر مـا ،
تـقـصــــیر …؟!
اللهم عجل الولیک الفرج
ترک گناه
براے تعـجـیل در فــرج امــام زمـــان (عج)
.
.
.
.
.
.
نـــه ! صلوات بیعمل فایدهای ندارد.
شیعــــﮧی منتظــــر!
✔ یڪے، یڪے
┘◄ گنـاهانت را ترڪ ڪن …
در وصف بيعت
خطبه220
سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بيعت با او به خلافت . نظير اين سخن با الفاظى ديگر،پيش از اين گذشت .
دستم را گشوديد و من آن را بستم ، دستم را كشيديد و من آن را نگه داشتم سپس ، بر من هجوم آورديد آنسان ، كه اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگيرها هجوم آورند، چندان كه بند كفش بريد و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زير پاها ماليده شد.
خوشحالى مردم در بيعت با من به حدى رسيد كه خردان ، شادمانه و پيران ، لنگان و لرزان و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان ، بى نقاب به سوى من شتافتند.
نيكويي و بدي
خطبه 219
سخنى از آن حضرت (ع )
خداوند، سرزمينى را كه فلان از آنجا برخاسته ، بركت دهد. كژيها را راست كرد و بيماريها را علاج نمود و سنت را برپاى داشت و فتنه را پشت سر افكند. پاكدامن و كم عيب از اين جهان برفت ، به نيكويي هاى آن دست يافت و از بدي هايش پيشى جست تا بدان نيالايد. اطاعت خدا را به جاى آورد و آنچنانكه بايد، از او ترسيد. بار سفر بست و خود برفت و مردم را در راههاى گوناگون رها كرد. كه گمراهان در آن ، راه نمى يابند و آنكه راه يافته بر سر يقين خويش نمى ماند.
سوال
خطبه 218
دعايى از آن حضرت (ع )
بارخدايا، تو به دوستانت از همه دوستانشان مهربانترى و بر آنان كه به تو توكل كنند از هركس ديگر كارسازتر. درون پرده رازشان را مى بينى و بر ضمايرشان آگاهى و اندازه بصيرتشان را مى شناسى و اسرارشان بر تو آشكار است و دلهايشان در حسرت ديدار تو سوخته است .
اگر غربت به وحشتشان افكند ياد تو انس و آرامش آنهاست و اگر باران مصايب بر سرشان ببارد به پناه جستن از تو روى آرند. زيرا مى دانند كه زمام همه كارها به دست توست و هر چه شود به مشيت و قضاى توست .
بارخدايا، اگر زبانم از سؤال عاجز است يا ندانم چسان روى سؤ ال به درگاه تو آرم ، مرا به آنچه صلاح من در آن است ، راه بنماى و دلم را به جايى كه رستگارى من آنجاست ، متوجه ساز كه چنين رهنمودها از تو بعيد نيست و چنين كارسازيها از تو شگفت نباشد. بارخدايا، با من به بخشايش خود رفتار كن و به عدالت خود رفتار مكن .
مردم دنيا
خطبه 217
خطبه اى از آن حضرت (ع )
سرايى است كه بلاها از هر سو گردش را گرفته و به غدر و بي وفايى شهرت يافته . نه خود همواره بر يك حال باشد و نه ساكنانش در امان و سلامت به سر برند. حالاتش گونه گون است و هر روز نوبت به يكى دهد. در آنجا شادمانى نكوهيده است و امن و آسودگى نتوان يافت . مردم دنيا در دنيا چون هدفهايى هستند كه تيرها بر آنها مى بارند. دنيا تيرهايش را بر مردمش مى افكند و به مرگى كه بر سرشان مى فرستد، نابودشان مى كند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
آبرويم را حفظ كن
خطبه 216
دعايى از آن حضرت (ع )
بار خدايا، به توانگرى ، آبرويم را حفظ كن و مكانتم را به بينوايى تباه منماى كه از روزيخواران تو روزى خواهم ، يا از مردم بدكردارت مهربانى جويم و يا به ستايش كسانى ، كه به من چيزى بخشيده اند، مبتلا گردم و يا به نكوهش كسانى ، كه مرا محروم داشته اند، فريفته شوم . سرانجام ، تويى كه مى توانى ببخشى و مى توانى نبخشى كه تو بر هر چيز توانايى .
نوحه گران
خطبه 215
به خدا سوگند، اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سخت بيدار بمانم يا بسته به زنجيرم بر روى زمين بكشانند، مرا دوست داشتنى تر از آن است كه در روز شمار به ديدار خدا و پيامبرش روم ، در حالى كه ، به يكى از بندگانش ستمى كرده يا پشيزى از مال مردم را به غصب گرفته باشم . چگونه بر كسى ستم روا دارم به خاطر نفسى كه پيوسته روى در فنا دارد و سالها و سالها زير خاك آرميدن خواهد؟
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
يا ايها الانسان ما غرّك بربّك الكريم
خطبه 214
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت يا ايها الانسان ما غرّك بربّك الكريم فرمود:
آنكه از او چنين پرسشى شده ، دليلش نادرست ترين دليلهاست و فريب خورده اى است كه عذرش در خور پذيرفتن نيست ، اصرار مى ورزد كه درنگش در عالم جهالت به دراز كشد.
اى انسان ، چه كسى تو را به گناهكارى دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور نمود. و چه چيز تو را به هلاكت خويش دلبسته ساخت ؟ آيا دردت را درمانى نيست آيا از اين خواب گران ديده نمى گشايى ؟ چرا آنسان ، كه به ديگران مهر مى ورزى به خود مهربان نيستى ؟ بسا كسى را در تابش آفتاب بينى و از سر ترحم بر او سايه افكنى يا بيمارى پيكرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگريى .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله
خطبه 213
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آيه رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله :
خداوند سبحان ، ياد خود را روشنى دلها ساخت كه به پرتو آن شنوا شوند، هر چند، زان پيش ناشنوا بوده اند، و بينا گردند هر چند، زان پيش نابينا بوده اند و آرامش يابند، هر چند زان پيش ستيزه جو بوده اند. همواره در پاره اى از زمان و در روزگارى كه پيامبرى نبوده ، خداوند فراخ بخشايش و نعمت را، بندگانى است ، با آنها از راه فكرتشان به الهام راز گويد و از طريق عقولشان به هدايت و راهنمايى سخن گويد و آنان به نور بيدارى كه در گوشها و چشمها و دلهايشان مى افكند چراغ هدايت را روشن مى دارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2