ناگهان كشته شدن
خطبه 61
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را از ناگهان كشته شدن هشدار دادند:
از سوى خداوند مرا سپرى است سخت و استوار، كه چون روزگارم به سر آيد، از هم بردرد و مرا تسليم مرگ كند. در آن هنگام ، اگر تيرى به سوى من اندازند خطا نرود و اگر زخمى به من رسد بهبود نيابد.
رزق چیست؟
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت برای نماز بیدار میشوی رزق است.چون بعضیها بیدار نمیشوند.
زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.
رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد،اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
زندگيتان پر از رزق باد
محب حیدرم الحمدلله
خدا…نان شبم رایاعلی(ع) کن
همه تاب و تبم رایاعلی(ع) کن
در این دنیا وفردای قیامت
بیا ذکر لبم را یا علی(ع) کن
اگر بی اعتبارم دوست دارم
بپایت سرگذارم دوست دارم
که ایوان طلا باشم بگویم
علی(ع) را دوست دارم دوست دارم
همین که نوکرم الحمد لله
گدای این درم الحمد لله
همینکه با تمام روسیاهی
محب حیدرم الحمدلله
سنت حضرت فاطمه(س)
چادرم…
چه خوب است که
نه رنگت از مُد می افتد
نه مُدلت
چادرم از ثبات توست که من شخصیت پیدا میکنم….
رنگ سال هر رنگی که می خواهد باشد
رنگ ما مشکیست…
مگر نه بانو…؟
همه سختی های حجاب ارزش یک لحظه نگاهِ
رضایت بخش مادرم زهـرا ( س ) را دارد
که دست دعا بلند کند برايمان
چادر
بشنو از چادر که در توصیف زن
تار و پودش با تو می گوید سخن
در کــلاس حـــفظ تقوا و شـرف
دختران درّند و چــادر چون صــدف
بهترین سرمایه زن چادر است
زانکـه زن را زیـنت زن چـادر است
حـفظ چـــادر در سـرای اقــتدار
دخــــتران را هـست تــاج افـــتخار
حفظ چادر حفظ دین و مذهب است
شـــیوه زهـــرا(س) و درس زینب(س)است
حفظ چادر سدّ فحشا می شود
رو ســفیدی نــزد زهــرا(س)می شود
حفظ چادر چاره ساز کارهاست
حــافظ گــل از هـجوم خـارهاست
خواهرم چادر برایت زینت است
بهترین گوهر حجاب یک زن است
شیعه علی علیه السلام
امام کاظم علیه السلام میفرمایند:
اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند و اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص وبی غش نباشد و اگر غربالشان کنم با من جز خواص و نزدیکانم نمانند ، فراوانند افرادی که برپشتی ها تکیه می زنند و می گویند:
ما شیعه علی علیه السلام هستیم!!!
شیعه علی علیه السلام کسی است که کردارش گواه گفتارش باشد.
روضه کافی ج1 ص471
بادبادك
ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮎ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﺨﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﺪ…
ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺻﻞ ﺑﺎﺷﺪ…
ﻧﺦ ﻫﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻻﯾﻖ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ هستند ﻭ ﺑﺲ…
در راه خدا
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن…
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد …
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است …
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند…
مكشيد..
خطبه 60
و آن حضرت فرمود در باب خوارج :
پس از من خوارج را مكشيد. زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته ، همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد. (مراد معاويه است و اصحاب او)
دزد و راهزن
خطبه 59
و آن حضرت فرمود: هنگامى كه همه خوارج كشته شدند و او را گفتند، يا اميرالمؤ منين ، همه آنقوم طعمه تيغ هلاكت گرديدند، فرمود:
به خدا سوگند، كه آنها نطفه هايى هستند در پشت مردان و زهدان زنان . هر زمان از ايشان كسى سر برآورد و سرش قطع شود تا كسى باقى نماند، جز مشتى دزد و راهزن .
فصيح ترين تعبير
خطبه 58
آن حضرت فرمود: هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ايشان ازپل نهروان گذشته اند:
قتلگاهشان اين سوى آب است . به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نماند و حتى ، ده تن از شما كشته نشود.
شريف رضى گويد:
مراد از ((نطفه ))، در كلام امام ، آب نهروان است و اين فصيح ترين تعبير است از آب . هر چند، هم بسيار باشد.
خوارج
خطبه 57
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :
باد ريگ انگيز بر شما بوزد. آنسان ، كه باقى نگذارد كسى را كه راه فساد پويد. آيا پس از آنكه به خدا ايمان آورده ام و همراه رسول الله (ص ) جهاد كرده ام ، به كفر خود اقرار كنم براستى ، اگر چنين كنم گمراه شده ام و هرگز از هدايت يافتگان نبوده ام . از اين راه باطل و پليد، كه در آن گام نهاده ايد، بازگرديد و روى واپس كنيد. بعد از من به خوارى خواهيد افتاد، آنگونه كه سراپاى شما غرق در مذلّت گردد، شمشير برنده بر سرتان فرود آيد و بازيچه ، دست خودكامگان ستمكار شويد.
شريف رضى گويد:
عبارت ((لا بقى منكم آبر)) در گفته امام به سه وجه روايت شده يكى ((آبر)) به باء و راء، به معنى كسى كه نخلها را اصلاح مى كند و ديگر ((آثر))، به ثاء، به معنى روايت كننده حكايت و حديث و نزد من اين بهترين سه وجه است ، مثل اينكه مى گويد بعد از شما كسى از شما كه داستان شما را حكايت كند باقى نماند. بعضى نيز ((آبز)) روايت كرده اند، يعنى جهنده . البته ، ((آبز)) به معنى هلاك شونده هم هست .
بدانيد كه پس از من....
خطبه 56
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:
بدانيد كه پس از من مردى پرخوار و شكم پرست بر شما چيره خواهد شد، كه هر چه به چنگش افتد بخورد و هر چه نيابد طلب كند. بكشيدش . ولى هرگز نتوانيد. از شما مى خواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد. اما دشنام و ناسزا بگوييد. زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ . اما بيزارى ، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شده ام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفته ام .
راه راست
خطبه 55
سخنى از آن حضرت (ع )
ما با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بوديم . پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مى كشتيم و اين جز به ايمان و تسليم ما نمى افزود، كه بر راه راست بوديم و بر سوزش آلام شكيبايى مى ورزيديم و در جهاد با دشمن به جدّ در ايستاده بوديم . بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه ، پنجه در مى افكندند، تا كداميك ديگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بوديم كه جام مرگ از دست دشمن مى گرفتيم و گاه دشمن بود كه جام مرگ از دست ما مى گرفت . چون خداوند صداقت ما را در پيكار ديد، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پيروزى داد. تا اسلام استقرار يافت و از خوف دشمنان آرميد و در منزلگاه هاى خود ماءوا گزيد، به جان خودم سوگند، اگر شيوه و سيرت شما را پيش گرفته بوديم ، حتى ستونى از اين بنا برپا نمى شد و درخت اسلام را شاخه ترى نمى روييد. به خدا سوگند، آنچه زين پس مى دوشيد خون خواهد بود و نصيبى جز پشيمانى نخواهيد برد.
چرا درنگ...
خطبه 54
سخنى از آن حضرت (ع )، ياران على (ع ) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفين درنگ مى كند و به آنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنين گفت :
اما اينكه مى گوييد كه اين درنگ به اين سبب است كه مرگ را ناخوش مى دارم ، به خدا سوگند، باكى ندارم كه من به سراغ مرگ روم يا مرگ به سراغ من آيد. اما اينكه مى گوييد كه در پيكار با مردم شام دچار ترديد شده ام ، به خدا سوگند، هيچگاه جنگ را حتى يك روز به تاءخير نينداختم مگر به آن اميد كه گروهى از مخالفان به من پيوندند و به وسيله من هدايت شوند. و با چشمان كم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آيند. چنين حالى را دوست تر دارم از كشتن ايشان در عين ضلالت ، هر چند، خود گناه خود به گردن گيرند.