رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله
خطبه 213
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگام تلاوت آيه رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله :
خداوند سبحان ، ياد خود را روشنى دلها ساخت كه به پرتو آن شنوا شوند، هر چند، زان پيش ناشنوا بوده اند، و بينا گردند هر چند، زان پيش نابينا بوده اند و آرامش يابند، هر چند زان پيش ستيزه جو بوده اند. همواره در پاره اى از زمان و در روزگارى كه پيامبرى نبوده ، خداوند فراخ بخشايش و نعمت را، بندگانى است ، با آنها از راه فكرتشان به الهام راز گويد و از طريق عقولشان به هدايت و راهنمايى سخن گويد و آنان به نور بيدارى كه در گوشها و چشمها و دلهايشان مى افكند چراغ هدايت را روشن مى دارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
الهيكم التكاثر حتى زُرتم المقابر
خطبه 212
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از تلاوت الهيكم التكاثر حتى زُرتم المقابر فرمود:
شگفتا، چه مقصدى دور و چه ديداركنندگانى غافل و چه كارى بزرگ و رسوا كننده . جايگاه مردگان را از آنان تهى پنداشتند و آنان عجب اندرزدهندگانى هستند از جايى دور آنها را طلب نمودند، آيا بر گورهاى پدرانشان مى بالند يا به فزونى مردگانشان بر يكديگر مى نازند.
مى خواهند كه آن پيكرهاى بى جان و بى جنبش بازگردند، حال آنكه ، آنها اگر مايه عبرت باشند، بهتر از آن است كه موجب مباهات . و اگر بر آستان ذلتشان نشانند خردمندانه تر از آن است كه بر سرير عزت فرابرند. هر آينه آنها را با چشمان كم سوى خود نگريستند و درباره آنها به ورطه جهالت فرو افتادند. اگر از رواقهاى آن سراهاى ويران شده و آن زمينهاى خالى افتاده بپرسند، خواهند گفت كه خداوندانشان گمگشته و بى نشان به زير زمين خفتند و شما نادانان نيز از پى آنها خواهيد رفت .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
كمربندها را محكم كنيد
خطبه 211
سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگيختن اصحابش به جنگ :
خداوند از شما مى خواهد كه سپاس او به جاى آوريد. و فرمانروايى خود را براى شما نهاده است . در ميدان پهناور مسابقت مهلت تان داده تا براى به دست آوردن جايزه به رقابت برخيزند. پس كمربندها را محكم كنيد و دامنها را بر كمر زنيد. زيرا به ميدان نبرد رفتن ، كار ديگر است و به بزم سور رفتن ، كارى ديگر. اى بسا خواب نوشين شب هنگام ، تصميمهاى روز را باطل سازد و چه بسا تاريكيها تصميمها را از يادها بزدايد.
خرد و نفس
خطبه 210
سخنى از آن حضرت (ع )
خردش را زنده گردانيد و نفسش را ميرانيد. تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد. فروغى سخت روشن بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش روان داشت . به هر در زد و درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند. و به آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار بماند. بدانچه دل خود را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت .
غريب
خطبه 209
سخنى از آن حضرت (ع ) در جنگ جمل بر كشته طلحه و عبد الرحمان بن عتاب بن اسيد گذشت وچنين فرمود:
ابو محمد در اينجا غريب افتاده است . به خدا سوگند، كه خوش نداشتم قريش ، كشته در زير نور ستارگان افتاده باشند. خونخواهى كردم از بنى عبد مناف ولى بزرگان بنى جمح از دست من گريختند. آنان براى كارى كه لايق آن نبودند گردن كشيدند، ولى گردنهايشان شكسته شد و به مقصود نرسيدند.
يارى ده
خطبه 208
سخنى از آن حضرت (ع )
بار خدايا از تو مى خواهم كه مرا در برابر قريش و يارانش يارى دهى كه پيوند خويشاوندى مرا بريده اند و كاسه مرا سرنگون كرده اند. گرد آمده اند تا با من ستيزه كنند و حقى را كه از آن من است و من از ديگران بدان سزاوارترم از من دريغ دارند.
گفتند كه حق چيزى است كه مى توانى آن را بگيرى و ديگران هم مى توانند تو را از گرفتن آن بازدارند. پس ، يا غمگنانه شكيبا باش يا از اندوه و حسرت بمير. در آن حال ، نگريستم ، ديدم كه مرا ياورى و مدافعى و مددكارى جز اهل بيتم نيست ، دريغم آمد كه آنها را طعمه مرگ سازم . پس در حالى كه ، خاشاك به ديده ام رفته بود، چشم پوشى كردم و در حالى كه ، استخوان در گلويم شكسته بود، آب دهن اندك اندك فرو بردم . صبر كردم و خشم خود فرو خوردم ، بر چيزى كه از حنظل تلختر بود و براى دل من از تيغ تيز دردآورتر.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حق
خطبه 207
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در صفين :
اما بعد، خداوند براى من كه ولىّ امر و زمامدار شما هستم ، بر شما حقى مقرر داشته و همانگونه كه مرا بر شما حقى است ، شما را نيز بر من حقى است . هنگامى كه درباره حق گفتگو مى شود، حق گسترده ترين چيزهاست و به هنگام انصاف خواهى از يكديگر حق دقيق ترين و تنگ ميدان ترين امور است . آنسان ، كه كسى را بر ديگرى حقى است آن ديگر را نيز بر او حقى خواهد بود. كسى كه بر همگان حق دارد و هيچكس را بر او حقى نيست ، خداى تعالى است ، نه هيچيك از بندگانش . زيرا اوست كه بر آفريدگان خود توانايى دارد و عدلش در هر چه قضايش بر آن جارى گردد، نمايان است . و او حق خود را بر بندگان در آن قرار داد كه اطاعتش كنند و جزاى طاعتشان را دوچندان بر عهده گرفت .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
دعای حضرت علی(ع)
خطبه 206
از دعاهاى آن حضرت كه فراوان مى خواند:
ستايش باد خداوندى را كه شبم را به روز آورد و من نه مرده ام و نه بيمارم و نه رگهايم دچار اضطراب و آفتى است و نه به بدى كردارم مورد مؤ اخذتم . نه بى فرزندم نه از دين برگشته ام و نه منكر پروردگارم هستم و نه از ايمانم نگرانم و نه عقلم آشفته است و نه به عذاب امتهاى پيشين معذّبم . شب را به روز مى آورم ، در حالى كه ، بنده اى بى اختيارم و بر خود ستم كرده ام . تو توانى بر من حجت آورى و من نتوانم در برابر تو عذرى آورم . نتوانم گرفت جز آنكه تو مرا عطا كنى و نتوانم خويش را از بد نگه دارم مگر آنكه ، تو مرا نگه دارى .
بار خدايا، پناه مى برم به تو، از اينكه در عين بى نيازيت نيازمند و تهى دست مانم يا در عين راهنماييت گمراه گردم يا در عين توانمنديت بر من ستمى رود. يا در عين آنكه همه كارها به دست توست ، خوار و بى ارج گردم .
بار خدايا، جان مرا نخستين نعمت گرانبهايى قرار ده كه از نعمتهاى گرانبهاى من مى ستانى و نخستين وديعه اى از ودايع خود كه از من بازپس مى گيرى .
بارخدايا، به تو پناه مى بريم از اينكه بخواهيم از سخن تو سر بر تابيم ، يا كيش تو را وانهيم و به كيش ديگر گراييم ، يا خواهشهاى نفسانى پيش از فرا رسيدن هدايتى كه از سوى تو آمده بر ما چيره گردد.
خداوند عادل
خطبه 205
شهادت مى دهم كه خداوند عادل است و با آفريدگان خود عدالت مى ورزد داورى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى كند. شهادت مى دهم كه محمد بنده او و پيامبر اوست و سرور مهتر بندگان او. هرگاه كه خداوند بندگانش را دو گروه كرد، او را در بهترين گروه قرار داد. در تبار او نه زناكاران را بهره اى بوده و نه بزهكاران را جايى . بدانيد، كه خداوند براى نيكى يارانى قرار داد. و براى حق ستونهايى و براى طاعت ، نگه دارندگانى . شما را به هنگام هر طاعتى از سوى خداوند مددكارى است كه كلمات را بر زبانتان مى نهد و دلهايتان را مطمئن مى گرداند كه در آن اكتفا كننده را كفايت است و شفاجوينده را شفاست .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
آفريننده هر چيز
خطبه 204
خطبه اى از آن حضرت (ع )
ستايش خداوندى را كه برتر از آن است كه با آفريندگانش همانند باشد و فراتر از گفتار واصفان است . براى اصحاب بصيرت آشكار است ، به تدبيرهاى شگفتى آورش و از انديشه توهم كنندگان پنهان است ، به جلال عزتش . عالم است بى آنكه علمى اندوخته باشد، يا بر علمش افزون شود يا علم خود از علم ديگرى برگرفته باشد.
آفريننده هر چيز است ، بدون انديشه و تامّل . خداوندى كه تاريكيهايش پوشيده ندارد و از روشنها روشنى نستاند. نه شب او را فرا مى گيرد و نه روز بر او مى گذرد. نه ادراكش به ديدن است و نه علمش از طريق اخبار.
از اين خطبه (در وصف پيامبر (ص ):
او را با فروغ اسلام به رسالت فرستاد و مقدّم بر همه كسش برگزيد. به او، پراكندگيها را به هم پيوست و پيروزمندان را به نيروى او درهم شكست . سختيها را به او آسان ساخت و ناهمواريها را به او هموار گردانيد تا گمراهيها را از چپ و راست پراكنده ساخت .
سخن از روى عدل
خطبه 203
خطبه اى از آن حضرت (ع )
بارخدايا، هر بنده اى از بندگانت كه سخن ما را كه از روى عدل است ، نه ستم و به مصلحت دين و دنياست ، نه به خلاف مصلحت ، بشنود و پس از شنيدن از آن سر برتابد و از ياريت بازايستد و در تقويت دين تو كاهلى كند، اى بزرگ ترين شاهدان تو را عليه او به شهادت مى گيريم و نيز همه موجوداتى را كه در زمين و آسمانت جاى داده اى به شهادت مى گيريم و تو از آن پس ما را از يارى او بى نياز فرماى و او را به گناهش بازخواست نماى
آفرينش شگفت انگيز
خطبه 202
خطبه اى از آن حضرت (ع )
از آثار عظمتش و بدايع آفرينش شگفت انگيزش ، اين است كه از آب درياى لبالب كه موجهايش بر يكديگر مى آمدند و هر موج ، موج ديگرى را مى راند، جايى خشك و جامد پديد آورد و از آن طبقاتى ايجاد كرد و آن طبقات را كه بربسته بودند از هم بگشود و هفت آسمان ساخت و آسمانها به فرمان او خود را نگه داشتند و هر يك در آنجا كه بايدش برپاى ايستاد. زمين را استوار بيافريد، در حالى كه ، آن را درياى عظيم سبزگون ، كه مسخر فرمان اوست ، بر پشت حمل مى كرد. در برابر فرمان او خوار و ذليل بود و از هيبتش سر به فرمان . آب روان از بيمش بر جاى بايستاد. پس صخره هاى زمين را آفريد و تپه هاى بلند و كوههاى عظيم را پديد آورد و در جاى خود استوار بداشت و مقرر داشت كه در جاى خود بمانند. كوهها را در هوا برافراشت و بن آنها در آب فرو برد و آنها را از زمينهاى هموار و پست بركشيد و آنها را در اقطار زمين و آن مكانها كه برقرار هستند، فرو كرد. و قله ها را برافراشت و بلنديهايش را به اطراف كشانيد. و اين كوهها را ستونهاى زمين گردانيد و چون ميخها در زمين فرو كرد. و زمين كه جنبان بود آرامش يافت تا ساكنان خود را نلرزاند و بار خود نريزد و از جاى خود به ديگر جاى نشود.
منزه است خداوندى كه زمين را پس از تموج آبهايش ثابت نگه داشت و پس از رطوبت اطرافش خشك گردانيد و آن را جايگاه آسايش آفريدگان ساخت و آن را برايشان چون فرشى بر روى درياى ژرف ساكن بگسترد. دريايى كه روان نيست و ايستاده است ، نه گردان . بادهاى سخت بر آن مى وزد و مى بردش و بازش مى گرداند.
ابرهاى پر باران بر آن ببارد و به جنبشش آورد. ((در آن براى كسانى كه مى ترسند پندى است))
حديث هاى مجعول
خطبه 201
سخنى از آن حضرت (ع ) كسى در باب حديث هاى مجعول و خبرهاى گوناگون كه در دست مردماست از او سؤ ال كرد و آن حضرت (ع ) چنين فرمود:
در دست مردم ، حق است و باطل ، دروغ است و راست ، ناسخ است منسوخ ، همچنين ، عام است و خاص ، محكم است و متشابه و عارى از اشتباه و آميخته با آن.
در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آن قدر بر او دروغ بستند كه برخاست و براى مردم خطبه اى ادا كرد. و در آن گفت هر كه بعمد بر من دروغ بندد جايگاه خود را به آتش برده است .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
فراخى خانه
خطبه 200
سخنى از آن حضرت (ع ) امام (ع ) در بصره به عيادت علاء بن زياد حارثى رفت و علاء ازاصحابش بود. چون فراخى خانه اش را ديد، چنين فرمود: سرايى به اين فراخى در دنيا به چه كارت مى آيد و حال آنكه ، در آخرت نيازت بدان بيشتر است . البته اگر بخواهى ، با همين خانه به خانه آخرت هم خواهى رسيد، هرگاه در آن مهمانان را طعام دهى و خويشاوندان را بنوازى و حقوقى را كه به گردن توست ادا كنى . بدينسان ، به خانه آخرت هم پرداخته اى .
علاء گفت : يا اميرالمؤ منين از برادرم ، عاصم بن زياد به تو شكايت مى كنم .
على (ع ) پرسيد : او را چه مى شود
علاء گفت : جامه پشمين پوشيده و از دنيا بريده است .
على (ع ) گفت : او را نزد من بياوريد. چون بياوردندش ، فرمود اى دشمن حقير خويش ، شيطان ناپاك خواهد كه تو را گمراه كند. آيا به زن و فرزندت ترحم نمى كنى پندارى كه خدا چيزهاى نيكو و پاكيزه را بر تو حلال كرده ولى نمى خواهد كه از آنها بهره مند گردى تو در نزد خدا از آنچه پندارى پست تر هستى .
عاصم گفت : يا اميرالمؤ منين تو خود نيز جامه خشن مى پوشى و غذاى ناگوار مى خورى على (ع ) در پاسخ او فرمود:
واى بر تو. مرا با تو چه نسبت خداوند بر پيشوايان دادگر مقرر فرموده كه خود را در معيشت با مردم تنگدست برابر دارند تا بينوايى را رنج بينوايى به هيجان نياورد و موجب هلاكتش گردد.
حكمیت
خطبه 199
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه يارانش در باب حكميت با او راه مخالفت پيش گرفتند،فرمود:
اى مردم ، كار من با شما به گونه اى بود كه به دلخواه من بود. تا زمانى كه جنگ ناتوانتان ساخت . به خدا سوگند، چيزهايى را از شما گرفت ، ولى چيزهايى را هم برايتان باقى گذاشت و دشمنان شما را بيش از شما ناتوان ساخت .
من ديروز فرمانده بودم ، امروز فرمانپذيرم . ديروز من نهى مى كردم امروز مرا نهى مى كنند. شما دوست داريد كه زنده بمانيد و من نمى توانم شما را به كارى وادارم كه خود نمى خواهيد.