هيچ دارويى جز ...
خطبه 183
سخنى از آن حضرت (ع ) به برج بن مسهر طايى فرمود، هنگامى كه برج به گونه اى كه امام بشنود گفت : ((لا حكم الا للّه )) هيچ دارويى جز از آن خدا نيست . و برج از خوارج بود.
خاموش شو، اى مردى كه دندانهاى پيشين تو افتاده است . خدا چهره ات را زشت گرداند. به خدا سوگند، حق آشكار شد و در آن وقت حقير و ناتوان و پوشيده آواز بودى . تا آنگاه كه باطل نعره زد، آشكار شدى آنسان كه شاخ بز نر آشكار شود.
از بندگانش خواسته كه ستايشش كنند
خطبه 182
از خطبه اى از آن حضرت (ع )
ستايش خداوندى را كه شناخته است بى آنكه ديده شود. آفريدگار است بى آنكه او را رنجى رسد. موجودات را به قدرت خود بيافريد و به عزت و چيرگى خود هر مهتر گردنكش را بنده ساخت و بر همه بزرگان به جود و بخشش خود سرورى يافت . اوست كه آفريدگان خود را در اين جهان جاى داد و پيامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود، تا پرده از چهره دنيا برگيرند و مردم را از بديها و سختيهايش بر حذر دارند، و برايشان از دنيا مثلها آورند و ديدگانشان را به معايب آن بگشايند و بناگهان برايشان در آيند و سخنى عبرت آميز گويند، از دگرگونيهاى آن چون تندرستيهاى آن و بيماريهاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهيا كرده و آنچه براى بزهكاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى . ستايش مى كنيم او را ستايشى كه به ساحت قدس او منتهى گردد آنسان كه از بندگانش خواسته كه ستايشش كنند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
اميد به فضل
خطبه 181
خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : اميرالمؤ منين اين خطبه رابراى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبيره المخزومى براى او نصب كرده بود، ايستاده بود. جبّه اى پشمين بر تن داشت و بند شمشيرش از ليف خرما بود و پاىافزارى از ليف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پيشانيش چون پينه هاى زانوى شتر پيدابود. و چنين فرمود:
ستايش خداى را كه بازگشت همه آفريدگان و پايان كارها به اوست . او را ستايش مى كنم ، به سبب احسان فراوانش و برهان روشنش و فضل و عطاى روز افزونش . ستايشى كه حق او را به جاى آرد و سپاسش را ادا كند و ما را به ثواب او نزديك سازد و موجب فزونى بخشش او شود. از او يارى مى جوييم ، همانند يارى جستن كسى كه به فضلش اميد مى دارد و به عطايش آرزومند است و به دفاعش دل بسته و به فراوانى نعمتش معترف است و به كردار و گفتار، فرمانبردار اوست . به او ايمان مى آوريم ، همانند ايمان كسى كه از روى يقين به او اميد بسته و از روى ايمان به او روى نهاده و خاشعانه در برابرش سر فرود آورده و از روى اخلاص به يكتاييش مى پرستد و بزرگش مى دارد و مى ستايدش و از دل و جان بدو پناه مى جويد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
پیوستن به خوارج
خطبه 180
سخنى از آن حضرت (ع ) مردى از اصحاب خود را فرستاد تا بداند كه آياجماعتى از سپاه كوفه كه مى خواستند به خوارج بپيوندند ولى از آن حضرت بيم داشتند، اكنون چه مى كنند.چون آن مرد نزد او بازگشت ، پرسيد:
آيا ايمن شده اند و مانده اند يا ترسيده اند و رفته اند؟
پاسخ داد :
يا اميرالمؤ منين رفته اند.
آنگاه ، امام فرمود :
از رحمت خدا دور باشند، آنسان ، كه قوم ثمود دور گشتند. اگر سر نيزه ها به سوى ايشان گرفته شود و شمشيرها بر فرقشان فرود آيد، از آنچه كرده اند پشيمان مى شوند. امروز خواست شيطان جدا كردن و پراكندن ايشان بود و چنان كرده است .
فرداست كه از ايشان بيزارى جويد و از آنان كنارى گيرد. بس است ايشان را بيرون شدن از طريق هدايت و افتادن در ورطه ضلالت و كورى و اعراض از حق و سركشى در وادى گمراهى .
نكوهش ياران
خطبه 179
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نكوهش يارانش :
ستايش مى كنم خداى را، بر هر امرى كه مقرر ساخته و بر هر كارى كه مقدّر فرموده . و بر اينكه مرا مبتلاى شما نموده است . اى گروهى كه اگر فرمانتان دهم ، اطاعت نمى كنيد و اگر بخوانمتان پاسخ نمى دهيد و اگر مهلت يابيد سرگرم سخنان بيهوده مى شويد، اگر به جنگتان كشند، سستى مى كنيد و اگر مردم بر پيشواى خود گرد آيند، آنان را سرزنش مى كنيد و طعنه مى زنيد و اگر در كشاكش دشوارى افتيد، بازپس مى نشينيد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
آيا پروردگارت را ديده اى
خطبه 178
سخنى از آن حضرت (ع ) ذعلب يمانى از او پرسيد: ((يا اميرالمؤ منين آيا پروردگارت را ديده اى ؟)) على (ع ) فرمود:
((آيا چيزى را كه نبينم ، مى پرستم ؟))
پرسيد كه چگونه او را مى بينى ؟ على (ع ) فرمود:
چشمها او را به عيان نتوانند ديد، ولى ، دلها به ايمان حقيقى دركش كنند.
به هر چيز نزديك است نه آنسان ، كه به آن چسبيده باشد. از هر چيز دور است ، نه آنسان ، كه از آن جدا باشد. گوياست نه به نيروى تفكر و انديشه . اراده كننده است ، بدون قصد و عزيمت . آفريننده است نه به وسيله اعضا. لطيف است و ناپيدا نيست ، بزرگ است و ستمكار نيست . بيناست ، نه به حواس . مهربان است ولى نتوان گفت نازك دل است . در برابر عظمتش چهره ها خوار و فروتن اند و از مهابتش دلها مضطرب و نگران .
زبان ها از وصفش ناتوان اند
خطبه 177
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خداوند را هيچ كارى از كار ديگر باز ندارد. زمان دگرگونش نكند و مكان را گنجاى او نباشد. زبان ها از وصفش ناتوان اند. شماره قطره هاى آب و شمار ستارگان آسمان و ذرات خاك را كه باد به هوا برمى دارد، مى داند. و رفتن مورى بر سنگى صاف و خوابگاه مورى در شبى تاريك بر او پوشيده نيست . افتادن برگهاى درختان و بسته شدن و باز شدن آهسته پلكها را مى داند. شهادت مى دهم كه جز الله خدايى نيست . هيچ چيز همتاى او نيست و در او ترديد روا نبود، نه دينش را توان پوشيده داشت و نه آفرينش را انكار توان كرد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
دو حكم
خطبه 176
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب آن دو حكم :
راى سرانتان بر آن قرار گرفت كه دو مرد را برگزينند. و ما از آن دو پيمان گرفتيم كه هرچه قرآن گويد همان كنند و از آن تجاوز ننمايند. زبانشان با قرآن باشد و دلشان پيرو قرآن . ولى آن دو گمراه شدند و با آنكه حق را به عيان مى ديدند تركش گفتند و دلشان به ستم متمايل بود و كجروى شيوه آنها. شرط كرده بوديم كه در داورى به عدالت گرايند و به حق عمل كنند و اين پيش از آن بود كه چنان راءى بد و ستمكارانه اى بدهند. اكنون كه آن دو پاى از جاده حق بيرون نهاده اند و حكمى واژگونه داده اند تا به رایشان وقعى ننهيم ، حجت به سود ما و در دست ماست .
اندرز خدا را بپذيريد
خطبه 175
خطبه اى از آن حضرت (ع )
از سخن خداى سود بريد و از مواعظش پند گيريد. اندرز خدا را بپذيريد. خداوند با دلايل واضح خود، براى شما جاى عذرى باقى نگذاشته و حجت را بر شما تمام كرده است و برايتان بيان فرموده كه چه كارهايى را خوش دارد و چه كارهايى را ناخوش ، تا از آنچه خوش دارد، پيروى كنيد و از آنچه ناخوش دارد، اعراض نماييد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود ((كه بهشت در سختيها احاطه شده و آتش در خواهشهاى نفسانى .)) بدانيد كه اطاعت خداوند با سختى و درشتى همراه است و معصيت او با لذت و خوشى . پس ، خداوند رحمت كناد كسى را كه از خواهشهاى نفس و لذتهاى خود دل بر كند و هواى نفس را سركوب نمايد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
غفلت زدگان
خطبه 174
خطبه اى از آن حضرت (ع )
اى غفلت زدگانى كه خدا از شما غافل نيست . اى كسانى كه فرمان خدا را ترك گفته ايد و حال آنكه شما را بازخواست خواهد كرد، چيست كه مى بينمتان كه از خداى مى رميد و به ديگرى جز او مى گراييد. چونان چارپايانى هستيد كه چوپانشان به چراگاهى بيمارى خيز و آبشخورى دردانگيز رها كرده است . يا همانند آن گوسفندى هستيد كه فربه اش مى سازند تا كارد بر گلويش مالند و نداند كه با او چه مى كنند. اگر با او نيكى كنند پندارد كه همواره روزگارش چنين است و كار او سير شدن است و بس .
به خدا قسم ، اگر بخواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا مى رود و همه احوال او چگونه خواهد، بود مى توانم . ولى مى ترسم درباره من عقيده اى پيدا كنيد كه به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كافر گرديد. ولى آن رازها را با ياران خاص خود در ميان مى نهم كه آنان را بيمى از كفر نيست . سوگند به كسى كه محمد (صلى الله عليه و آله ) را براستى به رسالت مبعوث داشته و او را از همه آفريدگان برگزيده كه جز به راستى سخن نمى گويم كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مرا از همه چيز آگاه ساخته است و گفته است كه چه كسى ، چسان به هلاكت رسد و چه كسى ، چسان رهايى يابد و سرانجام كار چه خواهد بود. هر چه در خاطر من گذشت ، پاسخش را به گوش من فرو خواند و در آن باب با من سخن گفت .
اى مردم ، به خدا سوگند، كه من شما را به هيچ فرمانى ترغيب نمى كنم ، جز آنكه ، خود به انجام دادن آن بر شما پيشى مى گيرم و شما را از معصيتى نهى نمى كنم جز آنكه ، خود پيش از شما از انجام دادن آن باز مى ايستم .
به غلط انداختن مردم
خطبه 173
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحة بن عبيد الله :
تاكنون كسى را ياراى آن نبوده كه مرا از جنگ بترساند، يا از ضربت شمشير بيم دهد. پروردگارم مرا وعده يارى داده و من به وعده پروردگارم اطمينان دارم . به خدا سوگند، طلحه چونان شمشيرى از نيام بركشيده در طلب خون عثمان شتاب نكرده ، جز آنكه ، مى ترسد ديگران خون عثمان را از او بطلبند. زيرا او خود به كشتن عثمان مظنون است و در ميان خيل كشندگان عثمان هيچ كس آزمندتر از او بدين كار نبود.
حال مى خواهد مردم را به غلط اندازد تا امر مشتبه شود و شك در دلها لانه سازد.
به خدا سوگند، درباره عثمان هيچيك از اين سه كار را انجام نداد. اگر فرزند عفّان ظالم مى بود چنانكه او مى پنداشت شايسته بود كه قاتلانش را يارى دهد و با يارى كنندگانش ستيزه كند. و اگر مظلوم مى بود، سزاوار چنان بود، كه در زمره كسانى باشد كه شورشگران را از او باز دارد و بيگناهيش را عذرى آورد. و اگر در ترديد بود كه او ظالم است يا مظلوم ، بهتر آن بود كه كنارى مى گرفت و به گوشه اى مى خزيد و مردم را با او به حال خود مى گذارد. طلحه هيچيك از اين سه كار را نكرد، بلكه نغمه اى نو ساز كرده كه كس راه آن نمى شناسد و عذرهايى مى آورد كه همه نادرست است .
سزاوارترين مردم به خلافت
خطبه 172
خطبه اى از آن حضرت (ع )
محمد (صلى الله عليه و آله ) امين وحى اوست و خاتم پيامبران اوست و بشارت دهنده رحمت اوست و ترساننده از خشم و كيفر اوست .
اى مردم سزاوارترين مردم به خلافت ، كسى است كه بر آن تواناتر از همگان باشد و داناتر از همه به اوامر خداى تعالى . هرگاه ، فتنه انگيزى فتنه اى آغازد از او خواهند كه به حق بازگردد، اگر نپذيرد و سر برتابد، كشتنش واجب آيد. به جان خودم سوگند، كه اگر امامت جز با حضور همه مردم صورت نبندد، پس هرگز تحقق نخواهد يافت . ولى كسانى كه اهل آن هستند و آن را پذيرفته اند، كسانى را كه هنگام تعيين امام حاضر نبوده اند به پذيرفتن آن وامى دارند. سپس روا نيست كسى كه حاضر بوده از بيعت خود باز گردد و آنكه غايب بوده ديگرى را اختيار كند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حق
خطبه 171
خطبه اى از آن حضرت (ع )
ستايش باد خداوندى را كه آسمانى ، آسمان ديگر را بر او پوشيده ندارد و زمينى زمين ديگر را.
از اين خطبه :
يكى به سخن آمد و به من گفت اى پسر ابو طالب ، چقدر به خلافت آزمندى .گفتم به خدا سوگند، شما بدان آزمندتريد، با آنكه از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دورتريد. و من از شما به خلافت مخصوص ترم و به او نزديكتر. من حقى را طلبيدم كه از آن من بود و شما ميان من و حق من حايل شديد و مرا از آن منع كرديد. چون آن مرد را در برابر جمع با برهانى كه آوردم اينچنين مغلوب نمودم ، مبهوت بماند و ندانست كه مرا چه پاسخ دهد.
بار خدايا، مى خواهم كه مرا در برابر قريش و آنان كه قريش را يارى مى كنند يارى فرمايى . آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند و منزلت مرا خرد شمردند و براى نبرد با من ، در امرى كه از آن من بود، دست به دست هم دادند. سپس در جايى گفتند حق آن است ، كه آن را بستانى و در جاى ديگر گفتند كه آن را واگذارى .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
نبرد
خطبه 170
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم نبرد آن قوم را در صفين داشت :
بار خدايا، پروردگارا اين آسمان برافراشته و اين فضاى نگه داشته ، كه آن را جايگاه فرو شدن شب و روز قرار دادى و مكان سير خورشيد و ماه و مسير آمد و شد سيارات ساختى و ساكنانش جماعتى از ملايكه كه هيچگاه از پرستش تو ملول نمى شوند. و اى پروردگار اين زمين كه آن را قرارگاه مردم و جولانگاه خزندگان و ستوران و چيزهايى كه به شمار نمى آيند، نمودى ، چه آنها كه ديده مى شوند و آنها كه ديده نمى شوند. اى پروردگار كوههاى استوار كه آنها را ميخهاى زمين قرار دادى تا از اضطرابش نگه دارد و تكيه گاه آفريدگانش گردانيدى ، اگر ما را بر دشمنان پيروز گردانيدى ، از جور و ستم دور دار و در راه حق استوار و پاى بر جا قرار ده و اگر دشمن را بر ما پيروزى دادى ، شهادت را نصيب ما كن و ما را از فتنه ها در امان دار.
كجاست آن مدافع صاحب غيرت ، كه به هنگام نزول حوادث ، نگهبان مردم خويش باشد. ننگ پشت سر شماست و بهشت رويارويتان .
تمام شدن حجت
خطبه 169
سخنى از آن حضرت (ع ) روى سخن با يكى از عرب هاست ، هنگامى كه ، امام (ع ) به بصره نزديك شد، مردم بصره ، عربى را نزد او فرستادند تا حقيقت حالش را با اصحاب جمل معلوم دارد، مگر شبهه از دلشان برود. على (ع ) حقيقت كار خود را با آن مردم آنچنان بيان كرد كه آن مرد دريافت كه حق با اوست . پس ، على (ع ) او را گفت بيعت كن . آن مرد گفت كه من فرستاده قومى هستم ، كارى نخواهم كرد تا نزد آنان بازگردم . على (ع ) او را گفت :
اگر كسانى كه تو را به اينجا فرستاده اند، تو را به عنوان پيشرو بفرستند تا جايى را كه باران باريده پيدا كنى و برگردى و آنان را از گياه و آب خبر دهى اگر با تو مخالفت ورزيدند و به سرزمينهاى خشك و بى گياه روى نهادند، تو چه خواهى كرد؟
گفت :
رهاشان مى كنم كه بروند و خود به آنجا مى روم كه گياه و آب يافته ام.
امام (ع ) فرمود:
پس دستت را پيش بياور.
آن مرد گفت :
به خدا سوگند هنگامى كه حجت بر من تمام شد، نتوانستم از بيعت سرپيچى كنم . با او بيعت كردم . (اين مرد را كليب جرمى مى گفتند.)