چگونگی درود بر پیامبر(ص)
خطبه 71
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به مردم آموخته است كه چگونه بر پيامبر (ص ) درودفرستند:
اى خداوند، اى گستراننده زمينها و اى نگه دارنده آسمانها و اى آنكه آفريننده دلهايى بر فطرت و جبلت آنها، چه آن دل كه شقى بود و چه آن دل كه سعيد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
نكوهش مردم عراق
خطبه 70
سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش مردم عراق :
اما بعد، اى مردم عراق ، شما همانند زنى آبستن هستيد كه چون مدت حملش به سر آيد، بچه خود مرده بيفكند و سرپرستش بميرد و بيوگيش مدت گيرد و، آنكه به او از همه دورتر است ، ميراثش بخورد. به خدا سوگند، كه من به اختيار خود به نزد شما نيامدم ، بلكه دست حوادث بود كه مرا بدين سوى سوق داد. به من خبر رسيده كه گفته ايد على دروغ مى بندد. خدايتان بكشد به چه كسى دروغ مى بندم آيا به خدا دروغ مى بندم ، در حالى كه ، من نخستين كسى هستم كه به او ايمان آورده ام يا بر پيامبر او دروغ مى بندم ، در حالى كه ، من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كرده ام به خدا سوگند، كه نه چنين است بلكه آنچه مى گفتم معنى آن درنمى يافتيد زيرا شايسته دريافت آن نبوديد. اى شگفتا، شگفتا، دانش و حكمت را برايگان پيمانه مى كنم ، اگر آن را ظرفى باشد. ((شما پس از اندك زمانى از خبر آن آگاه خواهيد شد.))
سحرگاه روزى كه ضربت
خطبه 69
آن حضرت در سحرگاه روزى كه ضربتش زدند فرمود :
همچنان كه نشسته بودم به خواب رفتم . رسول الله (ص )، بر من گذر كرد. گفتم يا رسول الله از امّت تو چه ناراستيها و كينه توزيها ديده ام . گفت نفرينشان كن . گفتم خداوند به جاى آنها به من بهتر از ايشان را دهد و به جاى من بدترين كسان را بر ايشان گمارد.
شريف رضى گويد :
((اود)) به معنى كژى است و ((لدد)) به معنى خصومت و كينه توزى و، اين از فصيحترين عبارات است .
نكوهش اصحاب
خطبه 68
سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش اصحابش :
چند با شما مدارا كنم ، چونان كه با اشتران جوانى كه كوهانشان از درون ريش است و از برون سالم ، مدارا كنند. يا با كهنه جامه اى كه اگر از يك جاى پارگى آن را بدوزند، از جاى ديگر پاره شود. هر بار كه طلايه لشكر شام از دور پديدار گردد، هر يك از شما به خانه خود مى گريزيد و در را به روى خود مى بنديد. همانند سوسمارى ، كه از بيم ، در سوراخ خود پنهان مى شود، شما نيز به سوراخ خود مى خزيد. يا مانند كفتار به لانه پنهان مى شويد. به خدا سوگند، خوار و ذليل كسى است كه شما ياريش كرده باشيد. هر كه شما را چون تير به سوى خصم افكند، تير سوفار شكسته و بى پيكان ، به سوى او افكنده است . به خدا سوگند، كه به هنگام آرميدن در عرصه آرامش خانه ، شمارتان بسيار است و در زير پرچم نبرد، اندك .مى دانم داروى درد شما چيست و اين كژى را چگونه راست توان كرد. ولى نمى خواهم شما را اصلاح كنم ، در حالى كه خود را تباه كرده باشم . خداوند خوارتان سازد و بدبخت و بى بهره گرداند. آنسان كه باطل را مى شناسيد، حق را نمى شناسيد و آنسان با باطل مبارزه نمى كنيد كه به نابود كردن حق كمر بسته ايد.
فرمانروا
خطبه 67
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه ، محمد بن ابى بكر را فرمانرواى مصر نمود و بر اوشوريدند و مصر را از كفش به درآوردند و خودش را كشتند، فرمود:
من مى خواستم امارت مصر را به هاشم بن عتبه دهم . اگر او را به مصر فرستاده بودم ، عرصه را براى آنها خالى نمى گذاشت و مجالشان نمى داد، كه چنان فرصتى به دست آوردند. نمى خواهم محمد را نكوهش كنم . محمد محبوب من بود و فرزند خوانده ام .
انصار
خطبه 66
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره انصار: پس از وفات رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) چون اخبار سقيفه به اميرالمؤ منين (ع ) رسيد، پرسيد انصار چه گفتند گفتند انصار گفته اند، كه اميرى از ما و اميرى از شما.على (ع ) فرمود:
چرا حجت نياورديد كه رسول الله (ص ) سفارش كرده كه به نيكوكارانشان نيكى شود و از گناهكارانشان عفو پرسيدند در اين سخن چه حجتى است عليه آنها على (ع ) گفت اگر مى بايست فرمانروايى در ميان ايشان باشد، پيامبر (ص ) سفارش آنها را به ديگرى نمى نمود. آنگاه پرسيد قريش چه گفتند گفتند حجت آوردند كه آنها درخت رسول اللّه (ص ) هستند. على (ع ) گفت درخت را حجت آوردند و ميوه را تباه كردند.
شعار برای خود
خطبه 65
سخنى از آن حضرت (ع ) در يكى از روزهاى جنگ صفين به اصحاب خود چنين فرمود:
اى گروه مسلمانان ، ترس از خداى را شعار خود سازيد و جامه آرامش و شكيبايى بر تن پوشيد. دندانها را بر هم بفشاريد. كه اين كار، شمشيرها را در شكافتن سرتان كندتر سازد. جنگ افزارهاى خويش مهيا و كامل كنيد و شمشيرها را پيش از آنكه آخته داريد در نيامهايشان بيازماييد كه آسان بيرون آيند. از گوشه چشم و خشمناك بنگريد. نيزه ها را از چپ و راست در حركت آريد و با لبه تيز شمشير بجنگيد و گامهايتان را با شمشيرهايتان هماهنگ ساخته به پيش رويد. كه خدا شما را مى نگرد و نگهبان شماست ، زيرا، همراه پسر عم رسول الله (ص ) پيكار مى كنيد.
پى در پى ، حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا عارفرار، سبب سرافكندگى فرزندان خواهد شد، در اين جهان ، و آتش دوزخ را در آن جهان در پى دارد. از جانبازيهاى خود شادمان باشيد و سبك و آسان به سوى مرگ رويد. به آن سياهى انبوه ، يعنى ، سپاه شاميان بتازيد و بر آن سراپرده اى كه طنابهايش به اطراف كشيده شده ، حمله بريد و شمشيرهاى خود بر يال و كتفشان فرود آريد. كه شيطان در درون آن لانه كرده است . دستى پيش داشته كه بجهد و بتازد و پايى واپس نهاده ، كه به هنگام بگريزد. آهنگ او و يارانش كنيد، تا پرتو حقيقت بر شما تجلى كند. ((شما برتر هستيد و خدا با شماست و از پاداشهايتان نخواهد كاست .))
حمد و سپاس
خطبه 64
خطبه اى از آن حضرت (ع )
حمد و سپاس ، خداوندى را كه پيشى نجسته است صفتى يا حالى از او، صفت يا حالى ديگر را. بدين معنى ، كه اول باشد پيشتر از آنكه آخر باشد و آشكار باشد پيشتر از آنكه نهان باشد. جز او، هر چه نام وحدت دارد، اندك و بي مقدار است و جز او هر عزيزى ذليل است و جز او هر نيرومندى ناتوان است و جز او هر مالكى بنده است و جز او هر دانايى ، نوآموزى است و جز او هر توانايى ، گاه تواناست و گاه ناتوان ، و جز او هر شنوايى ، آوازهاى خفيف و لطيف را نشنود و فريادهاى درشت گوشش را كر كند و هر آواز، كه از او دور باشد نتواند شنيد.
جز او، هر بينايى از ديدن رنگهاى پنهان و اجسام لطيف نابيناست . و جز او، هر آشكارى در نهان نيست و جز او، هر نهانى آشكار نباشد. آن چيزها كه آفريده نه براى آن است كه بر سلطه و قدرت خود بيفزايد و نه به جهت بيم از حوادث روزگار و نه به خاطر يارى جستن در دفع همتايى جنگجو يا شريكى توانگر يا ضدى برترى جوى ، بلكه موجودات همه و همه پروردگان او هستند و بندگانى بى مقدار. در اشياء حلول نكرده ، كه توان گفت در درون آنهاست و از آنها دور نيست ، كه توان گفت جدا از آنهاست . تدبير كارها و آفريدن موجوداتى ، كه در آغاز آفريده ، او را خسته و مانده نكرده است . و هرگز در آفرينش ناتوان نشده كه از آن باز ايستد. در آنچه قضا رانده و مقدر كرده ، شبهه اى در او راه نيافته ، بلكه همواره قضايى بوده است استوار و علمى محكم و فرمانى ثابت و برقرار. اوست اميد همگان در عين خشم و عقوبت و با وجود نعمتهايى كه ارزانى مى دارد همگان از او بيمناك اند.
ترس از خدا
خطبه 63
خطبه اى از آن حضرت (ع )
از خداى بترسيد، اى بندگان خداى . و پيش از آنكه مرگتان فرا رسد دست به اعمال صالح زنيد و با نعمت ناپايدار دنيا، ثواب ابدى آخرت را به دست آوريد. بار سفر بربنديد، كه اين سفر را به اصرار از شما خواهند. مهياى مرگ باشيد، كه بر سرتان سايه افكنده است . از آن جماعت باشيد، كه چون بر آنان بانگ زنند بيدار مى شوند و مى دانند، كه دنيا جاى درنگ نيست . از اين رو، دنيا را داده اند و آخرت را به عوض گرفته اند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
دنيا
خطبه 62
خطبه اى از آن حضرت (ع )
بدانيد، كه دنيا سرايى است كه كس از گزند آن در امان نماند، مگر به اعمال نيكى كه هم در دنيا به جاى مى آورد. رهايى نيست براى كسى كه در انجام دادن اعمال ، همه همتش دنيا باشد. اهل دنيا گرفتار دنيا شده اند تا امتحان خود را بدهند. آنچه از دنيا، براى دنيا، مى گيرند، بايد كه واپس نهند و حساب آن پس دهند. و آنچه از دنيا براى توشه آخرت مى گيرند، چنان است ، كه آن را پيشاپيش فرستاده اند و در آن جهان از نعمت آن بهره يابند. دنيا در نزد خردمندان همانند سايه زوال ظهر است ، كه هنوز گسترده نشده ، روى به كوته ى نهد و هنوز افزون نشده ، نقصان پذيرد.
ناگهان كشته شدن
خطبه 61
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را از ناگهان كشته شدن هشدار دادند:
از سوى خداوند مرا سپرى است سخت و استوار، كه چون روزگارم به سر آيد، از هم بردرد و مرا تسليم مرگ كند. در آن هنگام ، اگر تيرى به سوى من اندازند خطا نرود و اگر زخمى به من رسد بهبود نيابد.
مكشيد..
خطبه 60
و آن حضرت فرمود در باب خوارج :
پس از من خوارج را مكشيد. زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته ، همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد. (مراد معاويه است و اصحاب او)
دزد و راهزن
خطبه 59
و آن حضرت فرمود: هنگامى كه همه خوارج كشته شدند و او را گفتند، يا اميرالمؤ منين ، همه آنقوم طعمه تيغ هلاكت گرديدند، فرمود:
به خدا سوگند، كه آنها نطفه هايى هستند در پشت مردان و زهدان زنان . هر زمان از ايشان كسى سر برآورد و سرش قطع شود تا كسى باقى نماند، جز مشتى دزد و راهزن .
فصيح ترين تعبير
خطبه 58
آن حضرت فرمود: هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ايشان ازپل نهروان گذشته اند:
قتلگاهشان اين سوى آب است . به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نماند و حتى ، ده تن از شما كشته نشود.
شريف رضى گويد:
مراد از ((نطفه ))، در كلام امام ، آب نهروان است و اين فصيح ترين تعبير است از آب . هر چند، هم بسيار باشد.
خوارج
خطبه 57
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :
باد ريگ انگيز بر شما بوزد. آنسان ، كه باقى نگذارد كسى را كه راه فساد پويد. آيا پس از آنكه به خدا ايمان آورده ام و همراه رسول الله (ص ) جهاد كرده ام ، به كفر خود اقرار كنم براستى ، اگر چنين كنم گمراه شده ام و هرگز از هدايت يافتگان نبوده ام . از اين راه باطل و پليد، كه در آن گام نهاده ايد، بازگرديد و روى واپس كنيد. بعد از من به خوارى خواهيد افتاد، آنگونه كه سراپاى شما غرق در مذلّت گردد، شمشير برنده بر سرتان فرود آيد و بازيچه ، دست خودكامگان ستمكار شويد.
شريف رضى گويد:
عبارت ((لا بقى منكم آبر)) در گفته امام به سه وجه روايت شده يكى ((آبر)) به باء و راء، به معنى كسى كه نخلها را اصلاح مى كند و ديگر ((آثر))، به ثاء، به معنى روايت كننده حكايت و حديث و نزد من اين بهترين سه وجه است ، مثل اينكه مى گويد بعد از شما كسى از شما كه داستان شما را حكايت كند باقى نماند. بعضى نيز ((آبز)) روايت كرده اند، يعنى جهنده . البته ، ((آبز)) به معنى هلاك شونده هم هست .