بدانيد كه پس از من....
خطبه 56
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:
بدانيد كه پس از من مردى پرخوار و شكم پرست بر شما چيره خواهد شد، كه هر چه به چنگش افتد بخورد و هر چه نيابد طلب كند. بكشيدش . ولى هرگز نتوانيد. از شما مى خواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد. اما دشنام و ناسزا بگوييد. زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ . اما بيزارى ، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شده ام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفته ام .
راه راست
خطبه 55
سخنى از آن حضرت (ع )
ما با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بوديم . پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مى كشتيم و اين جز به ايمان و تسليم ما نمى افزود، كه بر راه راست بوديم و بر سوزش آلام شكيبايى مى ورزيديم و در جهاد با دشمن به جدّ در ايستاده بوديم . بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه ، پنجه در مى افكندند، تا كداميك ديگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بوديم كه جام مرگ از دست دشمن مى گرفتيم و گاه دشمن بود كه جام مرگ از دست ما مى گرفت . چون خداوند صداقت ما را در پيكار ديد، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پيروزى داد. تا اسلام استقرار يافت و از خوف دشمنان آرميد و در منزلگاه هاى خود ماءوا گزيد، به جان خودم سوگند، اگر شيوه و سيرت شما را پيش گرفته بوديم ، حتى ستونى از اين بنا برپا نمى شد و درخت اسلام را شاخه ترى نمى روييد. به خدا سوگند، آنچه زين پس مى دوشيد خون خواهد بود و نصيبى جز پشيمانى نخواهيد برد.
چرا درنگ...
خطبه 54
سخنى از آن حضرت (ع )، ياران على (ع ) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفين درنگ مى كند و به آنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنين گفت :
اما اينكه مى گوييد كه اين درنگ به اين سبب است كه مرگ را ناخوش مى دارم ، به خدا سوگند، باكى ندارم كه من به سراغ مرگ روم يا مرگ به سراغ من آيد. اما اينكه مى گوييد كه در پيكار با مردم شام دچار ترديد شده ام ، به خدا سوگند، هيچگاه جنگ را حتى يك روز به تاءخير نينداختم مگر به آن اميد كه گروهى از مخالفان به من پيوندند و به وسيله من هدايت شوند. و با چشمان كم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آيند. چنين حالى را دوست تر دارم از كشتن ايشان در عين ضلالت ، هر چند، خود گناه خود به گردن گيرند.
از عذاب خدا آسانتر
خطبه 53
سخنى از آن حضرت (ع ) در ذكر بيعت :
بر سر من هجوم آوردند، آنسان ، كه اشتران تشنه به آبشخور روى نهند: اشترانى كه شترچران ، مهار از سر و زانوبند از پايشان گشوده باشد. به گونه اى ، كه پنداشتم مى خواهند مرا بكشند يا يكديگر را در برابر من از پاى درآورند. زير و روى كار را بر رسيدم (به گونه اى كه خواب از چشمم بريد.) ديدم يا بايد با اين قوم بجنگم يا آنچه را محمد (صلى اللّه عليه و آله ) آورده انكار كنم . پس ، جنگ با آنان را از عذاب خدا آسانتر يافتم كه رنجهاى اين جهانى ، تحمل پذيرتر از عذابهاى آن جهانى است .
بدانید
خطبه 52
خطبه اى از آن حضرت (ع ) گزيده اى از اين خطبه را پيش از اين آورديم . در اينجا، روايت ديگرى از آن را مى آوريم .زيرا ميان دو روايت تفاوتهايى است :
بدانيد، كه دنيا پيوند بريده است و روى در رفتن دارد و بانگ وداع برداشته و خوشي هايش جامه دگر كرده اند. آرى ، دنيا پشت كرده و شتابان مى رود و ساكنان خود را به سوى فنا مى راند و همسايگان خود را به ديار مرگ مى كشاند. شهد آن به شرنگ بدل شده و زلال آن تيره گرديده . از آن بر جاى نمانده ، مگر ته مانده اى ، به قدر قطره اى چند در ته خردك مشكى يا به قدر جرعه اى كه روى ريگى را كه در ته قدحى افكنده باشند، بپوشاند، كه اگر تشنه اى آن را بمكد از او دفع عطش نكند. اى بندگان خدا، آهنگ سفر كنيد، از اين سرايى كه ساكنانش دستخوش زوال اند. مبادا، كه در اين سراى فانى گرفتار خواهش هاى نفسانى شويد و نپنداريد، كه زندگى شما در آنجا به دراز خواهد كشيد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
غلبه بر آب فرات
خطبه 51
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه ياران معاويه در صفين بر آب فرات غلبه يافتند و آب رابه روى اصحاب او بستند:
از شما مى خواهند كه بر سفره جنگ مهمانشان كنيد و شما را دو راه در پيش است ، يا تن به مذلّت دادن و فرو افتادن از منزلتى كه در آن هستيد، يا سيراب كردن شمشيرها از خون و سيراب كردن خود از آب . اگر مقهور شويد، زندگيتان مرگ است و اگر پيروز شويد، مرگتان زندگى است . بدانيد، كه معاويه جماعتى از گمراهان را به ميدان جنگ كشيد و حقيقت حال از آنان پوشيده داشت ، تا گلوهاى خود هدف تير بلا ساختند.
باطل، حق
خطبه 50
خطبه اى از آن حضرت (ع )
جز اين نيست ، كه آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هواهاى نفسانى است و نيز بدعتهايى كه گذاشته مى شود، بدعتهايى بر خلاف كتاب خدا. آنگاه كسانى ، كسان ديگر را در امورى ، كه مخالف دين خداست ، يارى مى كنند. اگر باطل با حق نمى آميخت بر جويندگان حق پنهان نمى ماند و اگر حق به باطل پوشيده نمى گشت ، زبان معاندان از طعن بريده مى شد. ولى همواره پاره اى از حق و پاره اى از باطل درهم مى آميزند. در چنين حالى ، شيطان بر دوستان خود مستولى مى شود. تنها كسانى رهايى مى يابند كه الطاف الهى شامل حالشان شده باشد.
بسيار فراتر
خطبه 49
سخنى از آن حضرت (ع )
سپاس خدايى را كه هر نهانى را مى داند و هر موجودى بر وجود او راه نماينده است و چشم بينا ديدنش نتواند و كسى كه او را نبيند منكر وجودش نشود و كسى كه به وجود او اعتراف كرده به كنه ذات او نرسد. از همه برتر است و هيچكس ، برتر از او نيست . به همه نزديك است و هيچ چيز نزديكتر از او نيست . بلندى و برتريش او را از آفريدگانش دور نساخته و نزديكيش سبب آن نگرديده ، كه در مكان با آنها برابر باشد.
خردها را به چگونگى صفات خويش آگاه نساخته و نيز از شناخت خود محروم نگردانيده است . اوست كه تمام نمودهاى عالم هستى، حتى دل منكر، نيز بر او گواهى مى دهد. فراتر است از آنچه اهل تشبيه و انكار درباره او مى گويند.بسيار فراتر.
كوفه
خطبه 47
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كوفه :
اى كوفه ، گويى مى بينمت كه چون چرم عكاظى ، از هر طرف كشيده شوى .
و پامال حوادث گردى و به بلاها گرفتار آيى . نيك مى دانم ، كه هر جبار ستمگر كه قصد آزار تو كند، خداوندش به بلايى مبتلا سازد يا به دست قاتلى بكشدش .
سفر1
خطبه 46
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه به قصد شام سفر مى كرد:
بارخدايا، به تو پناه مى برم از سختى سفر و از اندوه بازگشت . و به تو پناه مى برم ، از اينكه به هنگام بازگشت بينم كه به زن و فرزند يا داراييم آسيبى رسيده باشد. بار خدايا، در اين سفر تو همراه من هستى و جانشين مرد مسافر در ميان خاندانش نيز، تويى . كسى جز تو نتواند كه اين دو مهم را كفايت كند. زيرا آنكه جانشين مسافر است ، در خانه ، همسفر او نتواند بود و آنكه همسفر اوست ، چگونه جانشين او در خانه تواند شد.
من مى گويم :
ابتداى اين كلام از رسول الله (ص ) روايت شده و اميرالمؤمنين با عباراتى در نهايت بلاغت آن را پى گرفته و به نيكوترين وجهى به پايان رسانيده است . سخن او از ((لا يجمعها)) است تا آخر.
خدا را سپاس
خطبه 45
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خدا را سپاس ، در حالى كه نه از رحمت او نوميدم ، نه از نعمتش بى بهره ام و نه از آمرزش او مايوسم و نه از پرستش او سر بر تافته ام . خداوندى ، كه رحمت او همواره برجاست و نعمتش را زوال نباشد و دنيا سرايى است ، كه ناپايدارى مقدر اوست . مردمش از آنجا رخت برخواهند بست . هم شيرين و گواراست و هم سبز و خرّم . خواستاران خود را زود مى يابد و مى ربايد. هركه در او بنگرد، دلش را مى فريبد. پس هر توشه نيكو، كه ميسّر است ، برگيريد و قدم به راه سفر نهيد. در دنيا بيش از آنچه شما را بسنده است مخواهيد و بيش از آنچه به شما داده است طلب مكنيد.
اسيران
خطبه 44
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه مصقلة ابن هبيره شيبانى ، اسيران بنى ناجيه را ازعامل اميرالمؤمنين خريد و آزاد كرد و چون على (ع ) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاويه گريخت و على (ع ) درباره آن فرمود:
خداوند مصقله را از خير دور كناد. كردارش چون سروران آزاده بود و فرارش چون بردگان . ستاينده اش را، هنوز سخن آغاز نكرده ، خاموش ساخت و هنوز زبان به وصف او نگشوده بود كه سرزنش نمود. اگر مانده بود و نمى رفت آنچه را كه برايش ميسر بود از او مى ستدم و براى باقى ، تا مالى به دستش افتد، مهلت مى دادم .
نبرد با مردم شام
خطبه 43
سخنى از آن حضرت (ع ) پس از آنكه ، جرير ابن عبد الله البجلى را به سفارت نزد معاويه فرستاد، اصحابش اشارت كردند كه براى نبرد با مردم شام مهيا شود، فرمود:
اگر با مردم شام بسيج نبرد كنم ، در حالى كه جرير نزد آنهاست ، راه آشتى را به روى آنان بستن است ، و از راه خير اگر آهنگ آن داشته باشند باز داشتن . ولى من براى جرير زمانى معين كرده ام كه بيش از آن در شام نماند، مگر آنكه ، فريبش دهند يا خود عصيان ورزد. نظر من تاءنى و پرهيز از شتابكارى است ، شما نيز راه مدارا در پيش گيريد. البته ، اگر خود را مهياى نبرد هم داشته باشيد، مخالفتى ندارم . من همه جوانب اين كار را بر رسيده ام و برون و درون آن بازجسته ام . بيش از دو راه در پيش نداريم ، يا جنگ با اينان يا كافر شدن به آنچه محمد (ص ) آورده است . آن مرد بر امت حكومت كرد و بدعتهاى چندى نهاد كه سبب شد تا مردم چيزهايى بگويند و گفتند.
و از او به خشم آمدند و تغييرش دادند.
تبعيت از هواى نفس و درازى آرزو
خطبه 42
سخنى از آن حضرت (ع ) كه در آن از تبعيت هواى نفس و درازى آرزو مردم را بر حذر مى دارد
اى مردم ، آنچه بيش از هر چيز ديگر مى ترسم كه بدان گرفتار آييد، دو چيز است ، از هوا و هوس پيروى كردن و آرزوهاى دراز در دل پروردن .
پيروى هوا و هوس از حق منحرف مى كند و آرزوهاى دراز، آخرت را از ياد مى برد. بدانيد كه دنيا پشت كرده و شتابان مى گذرد. و از آن جز، ته مانده اى چون ته مانده آبى در ته ظرفى ، كه آب آن ريخته باشند، باقى نمانده است . بدانيد، كه آخرت روى آورده است و هر يك از آن دو را فرزندانى است . شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا. زيرا هر فردى در روز قيامت به پدرش مى پيوندد. امروز روز عمل است نه حساب و فردا، روز حساب است نه عمل .
من مى گويم :
((حذّاء)) به معنى شتابنده است . بعضى نيز ((جذّاء)) به جيم خوانده اند، يعنى ، طمع خير از آن بريده است .
مكر و حيله
خطبه 41
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن نهى مى كند از مكر و حيله
وفا همزاد راستى است . هيچ سپرى نمى شناسم كه بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنكه بداند، كه پس از مرگ به كجا باز مى گردد، هرگز راه بيوفايى نپويد. ما در زمانى زندگى مى كنيم كه بيشتر مردمش بيوفايى و غدر را گونه اى كياست مى شمرند و نادانان نيز، چنين مردمى را زيرك و كارگشا مى خوانند. اينان چه سودى مى برند خدايشان نابود كناد، مردم كار افتاده و زيركى هستند كه مى دانند در هر كارى چه حيلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست . اينان با آنكه راه و رسم حيله گرى را مى دانند و بر انجام آن توانايند، گرد آن نمى گردند. تنها كسانى كه از هيچ گناهى پروايشان نيست ، همواره منتظر فرصت اند تا در كار مردم حيلتى به كار برند.