شیعه علی علیه السلام
امام کاظم علیه السلام میفرمایند:
اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند و اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص وبی غش نباشد و اگر غربالشان کنم با من جز خواص و نزدیکانم نمانند ، فراوانند افرادی که برپشتی ها تکیه می زنند و می گویند:
ما شیعه علی علیه السلام هستیم!!!
شیعه علی علیه السلام کسی است که کردارش گواه گفتارش باشد.
روضه کافی ج1 ص471
حركت قاشق
وقتی با دانه های شکر بازی می کردم ، از آنها پرسیدم چگونه است که گاهی فنجانم را پر از شکر می کنم اما باز طعم قهوه ام را تلخ حس می کنم ؟؟؟
شکرها گفتند : زندگی عمل کردن است ، این شکر نیست که قهوه را شیرین می کند بلکه حرکت قاشق ، باعث شیرینی می شود .
برخیز و گامی به سوی اهداف ارزشمندت بردار
آنگاه تمام زندگی را شیرین احساس خواهی کرد .,
حكمت در دل
حضرت محمد صلي الله عليه و آله:
قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْ ءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهواوَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّه َ لا يَعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد،بفهميد و نادان نميريد. براستى كه خداوند، بهانه اى را براى نادانى نمى پذيرد.
[كنزالعمال، ح ۲۸۷۵۰]
سنگريزه
یک سنگریزه از اسمش پیداست. یعنی ریز است و ناچیز.
اما همین سنگریزه اگر در جوراب یا کفشت باشد، تو را از راه رفتن و از حرکت بازمیدارد.
بعضی از موارد در گذرانِ ثانیههای عمر، ریز و ناچیز است. اما انسان را از حرکت در راه رسیدن به عشق خداوندی و پیشروی به سوی خوبیها بازمیدارد.
بگردید.
بگردید و سنگریزههای کوچک زندگیتان را که مانع از حرکت شما شده، پیدا کنید و آنها را دور بیندازید.
دروازه ای به دنیای الکترونیکی مکتوبات در اینترنت
حقوقدانان
حقوق اسلام، حقوق بین الملل، حقوق خصوصی، حقوق جزا و جرم شناسی، حقوق بشر، حقوق زنان و … و همچنین مقالاتي پيرامون حقوق خانواده و معرفی اساتید حقوق کشور، از جمله مواردی است که این پایگاه به آن می پردازد.
بادبادك
ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮎ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﺨﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﺪ…
ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺻﻞ ﺑﺎﺷﺪ…
ﻧﺦ ﻫﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻻﯾﻖ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ هستند ﻭ ﺑﺲ…
در راه خدا
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن…
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد …
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است …
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند…
مكشيد..
خطبه 60
و آن حضرت فرمود در باب خوارج :
پس از من خوارج را مكشيد. زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته ، همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد. (مراد معاويه است و اصحاب او)
دزد و راهزن
خطبه 59
و آن حضرت فرمود: هنگامى كه همه خوارج كشته شدند و او را گفتند، يا اميرالمؤ منين ، همه آنقوم طعمه تيغ هلاكت گرديدند، فرمود:
به خدا سوگند، كه آنها نطفه هايى هستند در پشت مردان و زهدان زنان . هر زمان از ايشان كسى سر برآورد و سرش قطع شود تا كسى باقى نماند، جز مشتى دزد و راهزن .
فصيح ترين تعبير
خطبه 58
آن حضرت فرمود: هنگامى كه آهنگ جنگ با خوارج داشت به او گفتند كه ايشان ازپل نهروان گذشته اند:
قتلگاهشان اين سوى آب است . به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نماند و حتى ، ده تن از شما كشته نشود.
شريف رضى گويد:
مراد از ((نطفه ))، در كلام امام ، آب نهروان است و اين فصيح ترين تعبير است از آب . هر چند، هم بسيار باشد.
خوارج
خطبه 57
سخنى از آن حضرت (ع ) در باب خوارج :
باد ريگ انگيز بر شما بوزد. آنسان ، كه باقى نگذارد كسى را كه راه فساد پويد. آيا پس از آنكه به خدا ايمان آورده ام و همراه رسول الله (ص ) جهاد كرده ام ، به كفر خود اقرار كنم براستى ، اگر چنين كنم گمراه شده ام و هرگز از هدايت يافتگان نبوده ام . از اين راه باطل و پليد، كه در آن گام نهاده ايد، بازگرديد و روى واپس كنيد. بعد از من به خوارى خواهيد افتاد، آنگونه كه سراپاى شما غرق در مذلّت گردد، شمشير برنده بر سرتان فرود آيد و بازيچه ، دست خودكامگان ستمكار شويد.
شريف رضى گويد:
عبارت ((لا بقى منكم آبر)) در گفته امام به سه وجه روايت شده يكى ((آبر)) به باء و راء، به معنى كسى كه نخلها را اصلاح مى كند و ديگر ((آثر))، به ثاء، به معنى روايت كننده حكايت و حديث و نزد من اين بهترين سه وجه است ، مثل اينكه مى گويد بعد از شما كسى از شما كه داستان شما را حكايت كند باقى نماند. بعضى نيز ((آبز)) روايت كرده اند، يعنى جهنده . البته ، ((آبز)) به معنى هلاك شونده هم هست .
بدانيد كه پس از من....
خطبه 56
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به اصحاب خود:
بدانيد كه پس از من مردى پرخوار و شكم پرست بر شما چيره خواهد شد، كه هر چه به چنگش افتد بخورد و هر چه نيابد طلب كند. بكشيدش . ولى هرگز نتوانيد. از شما مى خواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد. اما دشنام و ناسزا بگوييد. زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ . اما بيزارى ، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شده ام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفته ام .
راه راست
خطبه 55
سخنى از آن حضرت (ع )
ما با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بوديم . پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مى كشتيم و اين جز به ايمان و تسليم ما نمى افزود، كه بر راه راست بوديم و بر سوزش آلام شكيبايى مى ورزيديم و در جهاد با دشمن به جدّ در ايستاده بوديم . بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه ، پنجه در مى افكندند، تا كداميك ديگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بوديم كه جام مرگ از دست دشمن مى گرفتيم و گاه دشمن بود كه جام مرگ از دست ما مى گرفت . چون خداوند صداقت ما را در پيكار ديد، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پيروزى داد. تا اسلام استقرار يافت و از خوف دشمنان آرميد و در منزلگاه هاى خود ماءوا گزيد، به جان خودم سوگند، اگر شيوه و سيرت شما را پيش گرفته بوديم ، حتى ستونى از اين بنا برپا نمى شد و درخت اسلام را شاخه ترى نمى روييد. به خدا سوگند، آنچه زين پس مى دوشيد خون خواهد بود و نصيبى جز پشيمانى نخواهيد برد.
چرا درنگ...
خطبه 54
سخنى از آن حضرت (ع )، ياران على (ع ) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفين درنگ مى كند و به آنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنين گفت :
اما اينكه مى گوييد كه اين درنگ به اين سبب است كه مرگ را ناخوش مى دارم ، به خدا سوگند، باكى ندارم كه من به سراغ مرگ روم يا مرگ به سراغ من آيد. اما اينكه مى گوييد كه در پيكار با مردم شام دچار ترديد شده ام ، به خدا سوگند، هيچگاه جنگ را حتى يك روز به تاءخير نينداختم مگر به آن اميد كه گروهى از مخالفان به من پيوندند و به وسيله من هدايت شوند. و با چشمان كم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آيند. چنين حالى را دوست تر دارم از كشتن ايشان در عين ضلالت ، هر چند، خود گناه خود به گردن گيرند.
از عذاب خدا آسانتر
خطبه 53
سخنى از آن حضرت (ع ) در ذكر بيعت :
بر سر من هجوم آوردند، آنسان ، كه اشتران تشنه به آبشخور روى نهند: اشترانى كه شترچران ، مهار از سر و زانوبند از پايشان گشوده باشد. به گونه اى ، كه پنداشتم مى خواهند مرا بكشند يا يكديگر را در برابر من از پاى درآورند. زير و روى كار را بر رسيدم (به گونه اى كه خواب از چشمم بريد.) ديدم يا بايد با اين قوم بجنگم يا آنچه را محمد (صلى اللّه عليه و آله ) آورده انكار كنم . پس ، جنگ با آنان را از عذاب خدا آسانتر يافتم كه رنجهاى اين جهانى ، تحمل پذيرتر از عذابهاى آن جهانى است .