آتش نشان روزت مبارک.
شعله هاي سرکش و خشمگين و سوزان را فرو مي نشاني با دنيايي از دلهره. همه روز و شبت را با آتش، پنجه مي افکني تا هيچ خانواده اي، شبي را بي خانه پلک نبندد.
تو مي تواني عشق و اميد را از زير انبوهي از خاکستر بيرون بکشي و آسمان آبي را به پنجره هاي دود گرفته نشان بدهي.
دست هاي تو، نشانه آخرين ثانيه هاي نااميدي اند و لبخندت، آغاز زندگي و شروعي دوباره است.
تنها دشمني که مي شناسي، آتشي است که چشم به خاکستر کردن خانه اميد ديگران دلبسته است.
تو مهربان ترين آشنايي هستي که به ياري اميدهايي مي شتابي که تا خاکستر شدن، زماني بيش، فاصله ندارند
سرنوشت خانه هاي بزرگ به دست هاي کوچک تو گره خورده است. ثانيه اي نمي توان به شعله هاي سرکش آتش انديشيد؛ وقتي که نامي از تو نباشد.
خوب مي دانم که هيچ شبي، بي دلهره و اضطراب پشت سر نگذاشته اي. شب هايت را پاس مي داري تا خواب شهر، به آرامش بگذرد. پشت پلک هاي تو آرامش جريان دارد.
هميشه باشي تا آتش، خاکسترنشين شود.