آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
26 خرداد 1394
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
با وفا با دست بسته بی کس و تنها چرا؟
آب را در جستجویت من قسمها داده ام
آب را بیگانه میدانی دل ما را چرا؟
دست وپایت بسته اند در چشمهایت خاک وخون
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
در میان خاک خوابیدی کجا بود مادرت؟
لالایی را نخوانده بسته دست وپا چرا؟