اين چه حزني است
ای حسین(ع)! اين چه حزني است نهفته در نام تو كه بي اختيار دل ها را ميشكند و اشك را در پشت پلك ها بي قرار مي كند؟
حضرت آدم علیه السلام كه براي پذيرش توبهاش خدا را به اسماء الحسناي او سوگند ميداد، وقتي به نام تو رسيد (يا قديمالاحسان بحق الحسين) بياختيار دلش شكست. از جبرئيل پرسيد كه چه سرّي است در اين نام كه دل را ميشكافد و آسمان چشم را باراني ميكند؟ آنگاه جبرئيل مصيبت عاشوراي تو را بيان كرد و آدم بسیار گريست.
همين كه حضرت نوح علیه السلام به كربلا رسيد، طوفان عظيم و وحشتناكي آرامش او و كشتياش را در هم ريخت. نوح و همراهانش نزديك بود غرق شوند. در اين هنگام نوح خطاب به پروردگارش چنين گفت: پروردگارا! تو به من وعده نجات داده بودي. در وعده تو خلافي متصور نيست. راز اين حادثه غمانگيز را به من نشان بده.
جبرئيل فرود آمد و توسل به پنج تن را به او يادآوري كرد. به محض توسل نوح به پنج تن، دريا آرام شد. جبرئيل گوشها ی از حوادث ناگواري را كه در این سرزمین رخ خواهد داد، با نوح در ميان گذاشت. وقتي به نام حسين رسيد، دل نوح شكست و علت آنرا از جبرئيل سؤال كرد. جبرئيل برايش مرثيه خواند و سيل اشك از چشمان نوح سرازير شد.(بحارالانوار ج44ص223)