بسم رب الشهدا والصديقين
بسم رب الشهدا والصديقين
شهيدم
گم کردهام! عزیزم ؛ امیدم ؛ آرامش زندگیم ؛ به دنبالت میگردم نه برای بازگشت به خانه، نه برای زندگی دوباره درمجلس کاشانه ، نه میخواهم بیایي، میخواهم بیایي تا دوباره آهنگ عاشقانه شهادت را در گوشت زمزمه کنم، میخواهم بیایي تا بار دیگر نوای دلانگیز چکمههایت بر آسفالت سرد کوچه، سرود ایثار و جانبازی را به سوی عرش خدا به ارمغان برد. میخواهم بیایي تا بار دیگر نوار سرخ رنگ لبیک یا خمینی را با دستهايم بر پیشانیات ببندم، میخواهم بیایي تا دامنی از یاس سفید همراه با آوای «فالله خیر حافظا» را بدرقه راهت نمایم.
گمگشتهام کربلا در انتظار؛ راهیان کربلا به پیش با گامهایی استوار، کبوتران سفید حرم چشم به راه عاشقان کفنپوش خمینیاند؛ بیا زودتر بیا برادرانت را همراهی کن. بیا و پرچم پرافتخار پیروزی را بر دوشگیر و تکبیرگویان تا حرم بزرگ آن آموزگاران مکتب شهادت رهرو باش و به آنان بگو که ما به عهد خود وفا کردیم و به ندای هزار و چهارصد ساله پیشوایمان لبیک گفتیم که فریاد زد: «هل من ناصر ینصرنی». بگو که ناصر حسینی و فدایی راه فرزندش امام خمینی هستی عزیزم.