بمناسبت شهادت شهید علی اندرزگو
هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اطلاعات کاملی از نحوه ی فعالیت های سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی سید علی اندرزگو دارد. او که نام هایی چون شیخ عباس تهرانی، دکتر سید حسن حسینی، ابوالقاسم واسعی، ابوالحسن نحوی، عبدالکریم سپهری نیا، عباس شالچیان و دکتر جوادی را برای خود برگزیده بود، هر لحظه که اراده می کرد به شکل و قالبی کاملاً جدید در می آمد.
فرش فروشی، انگشترفروشی، بسازبفروش، چای فروشی، خروس بازی، طبابت، فروش دواجات سنتی، روضه خوانی و حتی تکدّی گری از جمله شغل ها و قالب هایی بودند که او برای خود برگزید.
او به فراخور ظرفیت وجودی هر کسی که با او فعالیت می کرد، گوشه ای از فعالیت های گسترده ی خود را با او در میان می گذاشت و همین روش بود که باعث شد تا دستگاه ساواک با صرف هزینه های گزاف و به کارگیری تمامی امکاناتش برای دستگیری او سال ها ناتوان و سردرگم بماند. دقت بی نظیری که او در مخفی کاری و زندگی مخفی داشت، باعث شده بود که بسیاری باور کنند که او گرفتار شدنی نیست و موجود عجیب و غریبی است که کارهایش را با شیوه ای درست انجام می دهد.
*
سیدعلی اندرزگو در رمضان سال 1316ه ش در جنوبی ترین محله ی تهران به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی برای تأمین معاش خانواده و کمک به پدر ورشکسته اش، نزد برادرش سیدحسن که در بازار تهران نجار بود، مشغول کار شد.
با فدائیان اسلام آشنا شد و پس از شهادت نواب بر سر مزار او حاضر شد و با روح او پیمان بست تا از ادامه دهندگان راهش باشد. با شکل گیری جمعیت های مؤتلفه اسلامی به هیئت شهید حاج صادق امانی راه یافت و در پخش اعلامیه های امام و روحانیت به فعالیت پرداخت.
اما نقطه ی عطف فعالیت های حیرت انگیز او، شرکت در ترور حسنعلی منصور بود که باعث شد زندگی مخفیانه ی چهارده ساله ی او آغاز شود.
*
پس از جریان ترور حسنعلی منصور و فرارش مدتی در قم و سپس در حوزه علمیه ی چیذر درس می خواند. طلبه باهوش و فعالی بود. ساواک ردش را در حوزه علمیه ی چیذر پیدا کرده بود. خودش رفته بود و در کمال خونسردی با آنها خوش وبش کرده بود. حتی تعارفشان کرده بود که بیایند و چای بخورند. مأموران گفته بودند خیلی ممنون با آقای سیدعلی اندرزگو کار داریم.» رفته بود و بعد از هفت، هشت دقیقه برگشته بود و گفته بود: «نیم ساعت پیش رفته اند بیرون ولی برای ساعت 2 بعدازظهر معمولاً توی مدرسه هستند.» آنها که رفته بودند، او هم یا علی گفته بود و در چشم برهم زدنی به طور کاملاً پنهانی از چیذر خارج شده بود.