تخمه
18 تیر 1394
الحمدلله امسال یه بار بیشتر روزه خوری ندیدم؛ اونم روز اول ماه مبارک بود تو دانشگاه یه جمع 5-4 نفره ایستاده بودن و با بگو بخند با هم حرف میزدن.
یکیشونم داشت تخمه میشکست. وسط دانشگاه!
بعد رفیقش میخندید میگفت روزه ای؟ میگفت آره!!!
البته برداشتم این بود که شهرستانی هستن و اصلا نباید روزه میگرفتن.
یکی دوتاشون هم قیافه های خیلی موجهی داشتن.
من پشت به اونا تو پارک نشسته بودم.
گفتم باید یه چیزی بگم!
برگشتم گفتم: بیزحمت این وسط چیزی نخورین.
اول همه با هم با تعجب یه نگاهی بهم کردن! بعد یکیشون که قیافه ی موجهی داشت گفت: چشم… چشم! یکیشون هم یه غرغری کرد اما اصلا بلند نگفت.
چند ثانیه بعد برگشتم دیدم کلا رفتن.
خیلی ها از بغل این بندگان خدا رد می شدن. هیشکی نمی گفت بابا روزه نیستی، خب اقلا جلو بقیه چیزی نخور!
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر