خدایا شكرت
13 خرداد 1394
روزی مردی زیر یك درخت گردو نشسته بود و با خود فكر می كرد.بعد از چند دقیقه رو به آسمان كرد و گفت:«خدایا آخر چرا میوه ای به كوچكی گردو را روی درخت آفریدی و میوه ای به بزرگی هندوانه را روی زمین؟»
در همین فكر بود كه ناگهان یك گردو از روی درخت بر سرش افتاد گردو را برداشت رو به آسمان كردو گفت:«خدایا شكر كه میوه ای به كوچكی گردو را روی درخت آفریدی! وگرنه اگر در روی درخت به جای گردو هندوانه بود الآن سرم له شده بود!»