روزه
در شهر قدم میزنم، مردی را میبینم روزه میخورد و بهانهاش این است که، مواد غذایی گران شدهاند و ما که در طول سال (از گرسنگی) روزهایم !!!
آن یکی را میبینم میگوید: من لاغر هستم روزه بگیرم لاغرتر و زشت میشوم!! دیگری روزه نمیگیرد.
آن یکی روزه نمیگیرد و بهانه میآورد کار میکند و اگر روزه بگیرد سرکار ضعف میکند و جالب است کارش نشستن در مغازه است!!
بر غربت و مظلومیت خدا اشکم بر رخسار روانه میشود که بشر به هر کس که در این دنیا زورش نرسد به خدای خود چه سریع زورش را نشان میدهد و نافرمانی او میکند. قویترین وجود که در دستِ ضعیفترین مخلوق خود چگونه حقوقش تضییع میشود و او در نهایت متانت و قدرت بر بنده خود صبورانه مینگرد. کبیراً کبیرا
یاد مرحوم پدرم میافتم که در سالِ آخر عمر روزه گرفت و بر زمین ساعتها افتاد. گفتیم برویم پیش دکتر تا بگوید تو از روزه معذوری؟ گفت: قبول میکنم ولی مرا پیش دکتری ببرید که خودش روزه بگیرد و بداند روزهخواری بر روزهگیر چه اندازه سخت است و درکم کند و به این آسانی مرا از روزه معاف ندارد.