روي سياه و دستان لرزان
12 خرداد 1394
روي سياه و دستان لرزان…تنها هديه ايست كه جمعه ها برايت مي آورم…
و چشمان خيس و دل شكسته تنها ثمريست كه از اين هديه ها برايت مي ماند….
اي گل نرگس
بدون تو هواي دلم سردتر ازان است كه لايق وصال شود…
گوشه چشمي به ما بيفكن
دلم بدجور گناهكار است…
دلم به درد شما نميخورد آقا… پر از خرده شيشه ام…
اين دل تكه تكه و بي رمق…
به كار شما نمي آيد…
بيا و دلم را كمي كوك بزن…
خرده هاي شيشه را مواظب باش پدر…
اين ها حاصل بي وفاييم به شماست…
مواظبم كه بي حرمتي نكنند…آخر اينها دام هاي شيطان بودند كه دل من گرفتارشان شد…
هر شب همه ي غصه ام اين است…كه مهدي فاطمه مرا نبيند
برعكس همه كه در انتظار وصال شمايند…
من بي دست و پا ميترسم از ديدارت…
ميترسم آن روز كه آمدي…
به من بگويي…
“اين همه سال براي من چه كردي؟!”
.
.
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یا_صاحب_الزمان
جهت_تعجيل_در_فرج_صلوات_را_فراموش_نكنيد