سلاح زبان
پس، بینش سیاسی لازم است؛ اما همه چیز نیست؛ اصل قضیه، آن ایمان الهی معنوي است که باید در دلهاي شما باشد؛ خودتان را دینی بسازید. جوانان در محیط خودشان، امر به معروف و نهی از منکر کنند. چرا این واجب امر به معروف، امر به کارهاي خوب در جامعهي اسلامی هنوز اقامه نشده است؟ نگویید به من چه؛ او هم نمیتواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید.
بعضی خیال میکنند تا منکري دیده شد، باید با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحی داریم که از مشت کارگرتر است. آن چیست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خیلی کارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است؛ مشت کاري نمی کند.
نامه هفتاد و پنج
و من كتاب له ع إلى معاوية في أول ما بويع له ذكره الواقدي في كتاب الجمل
مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ وَ اَلْحَدِيثُ طَوِيلٌ وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ اَلسَّلاَمُ.
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) از مدينه ، در آغاز بيعت با او به خلافت به معاويه نوشته است واقدى آن را در كتاب الجمل آورده است .
از بنده خدا ، امير المؤمنين ، به معاوية بن ابى سفيان اما بعد ، مى دانى كه من اگر چيزى درباره شما گفته ام يا از شما روى گردانيده ام ، معذور بوده ام . تا آن اتفاق كه بايد بيفتد ، افتاد و دفع آن را چاره نبود . و اين سخن دراز است و حرف بسيار . گذشته گذشت و آمدنى آمد . پس از آنان كه در نزد تو هستند ، بيعت بستان و با جمع يارانت به نزد من آى . والسلام
نامه هفتاد وچهار
ترجمه:
پيمان نامه اى از آن حضرت ( ع ) ميان ربيعه و يمن . از روى خط هشام بن الكلبى نقل شده است .
اين پيمان نامه اى است كه اهل يمن و مردم ربيعه ، چه آنها كه شهر نشينند ، و چه آنها كه بيابان نشينند ، بر آن توافق كرده اند كه از كتاب خدا پيروى كنند و مردم را به آن فرا خوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند . و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدان فرمان دهد ، اجابت كنند . و در برابر اين كار مزدى نطلبند و جز به آن به كار ديگر خرسند نشوند . و بر ضد كسى كه اين پيمان بشكند يا آن را ترك گويد ، دست به دست هم دهند . و يار و مددكار يكديگر باشند و سخنشان يكى شود ، و عهد خود را به سبب سرزنش يا خشم اين و آن يا به سبب خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را ، نشكنند . و بر آن گواه است ، آنكه از ايشان حاضر است يا غايب است و هر كه سفيه است يا داناست و هر كه بردبار است و هر كه نادان است . عهد و پيمان خدا در اين عهد نامه بر عهده شماست و از پيمان خدا سؤال خواهند كرد . نوشت آن را على بن ابى طالب.
نامه هفتاد و سه
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) به معاويه
اما بعد ، من از اينكه ، پى در پى ، به نامه هايت پاسخ مى دهم و به گفته هايت گوش مى سپارم پندارم كه مردى سست راى شده ام و در فراست و هوشيارى گرفتار خطا گشته ام . تو هنگامى كه نامه اى به من مىن ويسى و چيزى مى طلبى به كسى مى مانى كه در خواب گران است و خوابهاى دروغ مى بيند . يا همانند حيرت زده اى هستى كه سرگردان ايستاده و از ايستادن به مشقت افتاده و نمى داند ، آنچه به سراغش مى آيد به سود اوست يا به زيان اوست . البته تو همانند او نيستى ، او همانند توست . به خدا سوگند ، اگر نمى خواستم كه زنده بمانى ، بلاهايى از من به تو مى رسيد كه استخوانت را خرد سازد و گوشت تنت را آب كند . بدان ، كه شيطان تو را بر جاى داشته و نمىگذارد به بهترين كارهايت باز گردى و گوش به نصيحت بسپارى . و سلام به آنكه شايسته سلام است.
نامه هفتاد ودو
و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ وَ لاَ مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّ اَلدَّهْرَ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ وَ أَنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ.
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس
اما بعد ، تو بر اجلت پيشى نخواهى گرفت و آنچه روزى تو نيست به تواش ندهند و بدان كه دنيا دو روز است : روزى به سود تو و روزى به زيان تو . و دنيا سرايى است كه پيوسته دست به دست مى گردد . آنچه از آن تو باشد ، سرانجام ، به تو خواهد رسيد ، هر چند ، ناتوان باشى و آنچه بر زيان توست ، دفعش نتوانى كرد ، هر چند ، نيرومند باشى.
نامه هفتاد و یک
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به منذر بن الجارود العبدى كه در پاره اى از آنچه او را بر آن ولايت داده بود ، خيانت كرد .
اما بعد ، درستكارى پدرت مرا در انتصاب تو بفريفت و پنداشتم كه تو از روش او پيروى مى كنى و به راه او مى روى . ولى ، آنسان ، كه به من خبر رسيده تو فرمانبردارى از نفس خود را فرو نمينهى و براى آخرتت اندوخته اى نمى نهى و با ويران ساختن آخرتت مى خواهى دنيايت را آبادان سازى و به بهاى بريدن از دينت به عشيره خود مى پيوندى . اگر آنچه مرا خبر داده اند ، درست باشد ، پس اشتر قبيله ات و بند كفشت از تو بهتر توانند بود . كسانى همانند تو هيچ مرزى را استوار نتوانند داشت و لايق آن نيستند كه بر رتبه و مقامشان افزوده شود يا در امانتى شريكشان سازند يا از خيانتشان در امان تواند بود . اين نامه من كه به تو رسيد بر فور به نزد من در حركت آى . ان شاء الله .
نامه هفتاد
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به سهل بن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت حاكم مدينه بود . در اين باب كه شمارى از كسانى كه نزد او بودند به معاويه پيوستند .
اما بعد ، به من خبر رسيد كه برخى از مردانى كه در فرمان تواند ، پنهانى ، به نزد معاويه مى گريزند . غمگين مباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته مى شود يا يارى شمارى از ايشان را از دست مىدهى . كيفر ايشان همين بس كه به گمراهى افتادهاند و تو از زحمتشان رهايى يافته اى . آنان از هدايت و حق گريخته اند و به نابينايى و نادانى افتاده اند . اينان ، ياران دنيا بودند و به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند . حكومت عدل ما را ديدند و شناختند و آوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند .
نامه شصت ونه
از نامه آن حضرت (ع ) به حارث همدانى :
به ریسمان قرآن چنگ در زن و از آن نصیحت بجوى . حلالش را حلال بدار و حرامش را حرام . حقى را كه پیش از این بوده است تصدیق كن . آنچه را از دنیا مانده است به آنچه از آن گذشته است ، قیاس نماى . زیرا آنچه از آن باقى مانده ، همانند گذشته آن است و پایانش پیوسته است به آغاز آن و سراسر آن ناپایدار و رفتنى است .نام خدا را بزرگ شمار و جز براى حق بر زبانش میاور. فراوان از مرگ و جهان پس از مرگ یاد كن و آروزى مرگ مكن ، مگر به شرطى محكم و استوار. از هر كار كه كننده آن انجامش دادنش را از خود مى پسندد و از دیگر مسلمانان ناپسند مى دارد حذر كن .
نامه شصت وهشت
و من كتاب له ع إلى سلمان الفارسي رحمه الله قبل أيام خلافته
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا مَثَلُ اَلدُّنْيَا مَثَلُ اَلْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اِطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به سلمان فارسى ، رحمه الله ، پيش از ايام خلافت او .
اما بعد ، اين دنيا همانند مار است كه چون دست بر او كشند ، نرم آيد ، ولى زهرش كشنده است . از هر چه در اين دنيا شادمانت مى دارد ، رخ برتاب . زيرا اندكى از آن با تو همراه ماند . اندوه دنيا از دل به در كن ، زيرا به جدايى دنيا از خود يقين دارى . هر چه انس تو به دنيا افزون شود بايد كه بيشتر از آن حذر كنى . زيرا دنيا دار ، هر گاه به شادمانيى دلبستگى يابد ، دنيا او را از آن شادمانى به بلايى مى كشاند . و هر گاه انس گرفتنش موجب آرميدن گردد او را از آن حال به ترس و هراس مى افكند . والسلام
نامه شصت وهفت
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، كه عامل او در مكه بود
اما بعد ، حج را براى مردم بر پاى دار و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسى را كه در امرى فتوا خواهد ، فتوا ده . نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن . ميان تو و مردم ، پيام رسانى جز زبانت و حاجبى جز رويت نباشد . هيچ نيازمندى را از ديدار خود باز مدار . زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس ، نياز او بر آورى ، كس تو را نستايد . در مال خدا كه نزد تو گرد مىآيد ، نظر كن ، آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان . و هر چه افزون آيد ، نزد ما روانهاش دار ، تا ما نيز آن را به محتاجانى ، كه نزد ما هستند ، برسانيم . مردم مكه را فرمان ده كه از كسانى كه در خانه هايشان سكونت مىكنند ، كرايه نستانند . زيرا خداى تعالى مى فرمايد : « سواء العاكف فيه و الباد » عاكف و بادى در آن يكساناند . عاكف كسى است ، كه در مكه مقيم است و بادى كسى است ، كه از مردم مكه نيست و به حج آمده است . خداوند ما و شما را به آنچه دوست دارد ، توفيق دهد . والسلام
نامه شصت وشش
و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس و قد تقدم ذكره بخلاف هذه الرواية
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْمَرْءَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَحْزَنُ عَلَى اَلشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ فَلاَ يَكُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ وَ لَكِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْيَاءُ حَقٍّ وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ.
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس و پيش از اين روايت ديگرى از اين نامه را آورديم .
اما بعد ، آدمى گاه به چيزى كه سرانجام نصيب او خواهد شد ، شادمان مى شود . و گاه بر چيزى كه مقدر نشده كه به او برسد ، غمگين مى گردد . پس نبايد بهترين چيزى كه در اين دنيا بدان نايل مى آيى ، رسيدن به لذتى يا فرو نشاندن كينهاى باشد ، بلكه بايد خاموش كردن باطلى بود يا زنده كردن حقى . بايد شادمانى تو به سبب چيزهايى باشد كه پيشاپيش براى آخرتت فرستاده اى و اندوه و دريغ تو ، بر آنچه در اين دنيا به جاى مى گذارى . و بايد كه همه همّ تو منحصر به امور پس از مرگ باشد.
نامه شصت وپنج
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) نيز به معاويه
اما بعد ، وقت آن رسيده كه ديده بصيرت بگشايى و از آنچه عيان است ، منتفع شوى . اما تو به همان راهى كه گذشتگانت مى رفتند ، قدم نهادى و دعويهاى باطل كردى . مشتى دروغ برساختهاى و در اذهان عوام انداختهاى . مقامى به خود بستى كه از شأن تو بس برتر است و چيزى را كه براى ديگران اندوخته شده بود ، بربودى . به جهت فرار از حق ، بيعتى را كه از گوشت و خونت بر تو لازمتر است ، انكار كردى و آنچه را كه هنوز گوش تو از آن پر و سينهات از آن انباشته است ، ناشنيده انگاشتى .
نامه شصت وچهار
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) در پاسخ به معاويه
اما بعد . چنانكه گفتى ما و شما ، پيش از اسلام دوست بوديم و با هم بوديم و ديروز [ اسلام ] ميان ما و شما جدايى افكند ، كه ما ايمان آورديم و شما كافر مانديد .
امروز هم ما استوار ايستاده ايم و شما به فتنه گراييده ايد و اسير هوا شده ايد . هيچيك از مسلمانان قوم شما ، جز به اكراه ، اسلام نياوردند ، آن هم پس از آنكه سران عرب به رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) گرويده بودند . گفتى كه طلحه و زبير را من كشته ام و عايشه را آواره و رسوا ساخته ام و ميان بصره و كوفه فرود آمده ام ، اين كارى است كه تو از آن بركنار بودى . پس تو را چه زيان رسيد كه بايد از تو پوزش خواست .
با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت
خودتان رامجهزکنید،مسلح به سلاح معرفت واستدلال کنید،بعدبه این کانونهاي فرهنگی - هنري برویدوپذیراي جوانها باشید. باروي خوش هم پذیرا باشید؛باسماحت،بامدارا. فرمود: « وَ سُنَّۀٌ مِنْ نَبِیِّهِ »، که ظاهراًعبارت است از « مُدَارَاةُ النَّاس »؛ مداراکنید. ممکن است ظاهرزنندهاي داشته باشد؛داشته باشد. بعضی ازهمینهایی که دراستقبال امروزبودند،خانمهایی بودندکه درعرف معمولی به آنها می گویند ؛« خانم بدحجاب » اشک هم ازچشمش داردمیریزد. حالاچه کارکنیم؟ردش کنید؟مصلحت است؟حق است؟نه،دل،متعلق به این جبهه است؛جان،دلباختهي به این اهداف و آرمانها ست. او یک نقصی دارد. مگرمن نقص ندارم؟نقص اوظاهراست،نقصهاي این حقیرباطن است؛نمیبینند «گفتا شیخ اهرآنچه گویی هستم / آیاتوچنان که مینمایی هستی؟ ». ما هم یک نقص داریم،اوهم یک نقص دارد. بااین نگاه وبااین روحیه برخوردکنید. البته انسان نهی ازمنکرهم میکند؛نهی ازمنکربازبان خوش،نه باایجادنفرت.
1391/07/19-علما و روحانیون خراسان شمالی
با رفق و مدارا
در خصوص امر به معروف و نهی از منکر حدیثی دیدم که از جمله چیزهایی که براي آمر به معروف و ناهی از منکر ذکر میکند، «رَفِیقٌ فِیمَا یَأْمُرُ وَ رَفِیقٌ فِیمَا یَنْهَی» بود. آن جایی که جاي رفق است که غالب جاها هم از این قبیل استانسان باید با «رفق» عمل کند؛ براي اینکه بتواند با محبّت آن حقایق را در دلها و در ذهنها جا بدهد و جایگزین کند. تبلیغ براي این است؛ براي زنده کردن احکام الهی و اسلامی است.
1377/01/23- علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ي ماه محرم الحرام