نامه شصت ونه
از نامه آن حضرت (ع ) به حارث همدانى :
به ریسمان قرآن چنگ در زن و از آن نصیحت بجوى . حلالش را حلال بدار و حرامش را حرام . حقى را كه پیش از این بوده است تصدیق كن . آنچه را از دنیا مانده است به آنچه از آن گذشته است ، قیاس نماى . زیرا آنچه از آن باقى مانده ، همانند گذشته آن است و پایانش پیوسته است به آغاز آن و سراسر آن ناپایدار و رفتنى است .نام خدا را بزرگ شمار و جز براى حق بر زبانش میاور. فراوان از مرگ و جهان پس از مرگ یاد كن و آروزى مرگ مكن ، مگر به شرطى محكم و استوار. از هر كار كه كننده آن انجامش دادنش را از خود مى پسندد و از دیگر مسلمانان ناپسند مى دارد حذر كن .
نامه شصت وهشت
و من كتاب له ع إلى سلمان الفارسي رحمه الله قبل أيام خلافته
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا مَثَلُ اَلدُّنْيَا مَثَلُ اَلْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اِطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به سلمان فارسى ، رحمه الله ، پيش از ايام خلافت او .
اما بعد ، اين دنيا همانند مار است كه چون دست بر او كشند ، نرم آيد ، ولى زهرش كشنده است . از هر چه در اين دنيا شادمانت مى دارد ، رخ برتاب . زيرا اندكى از آن با تو همراه ماند . اندوه دنيا از دل به در كن ، زيرا به جدايى دنيا از خود يقين دارى . هر چه انس تو به دنيا افزون شود بايد كه بيشتر از آن حذر كنى . زيرا دنيا دار ، هر گاه به شادمانيى دلبستگى يابد ، دنيا او را از آن شادمانى به بلايى مى كشاند . و هر گاه انس گرفتنش موجب آرميدن گردد او را از آن حال به ترس و هراس مى افكند . والسلام
نامه شصت وهفت
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، كه عامل او در مكه بود
اما بعد ، حج را براى مردم بر پاى دار و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسى را كه در امرى فتوا خواهد ، فتوا ده . نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن . ميان تو و مردم ، پيام رسانى جز زبانت و حاجبى جز رويت نباشد . هيچ نيازمندى را از ديدار خود باز مدار . زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس ، نياز او بر آورى ، كس تو را نستايد . در مال خدا كه نزد تو گرد مىآيد ، نظر كن ، آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان . و هر چه افزون آيد ، نزد ما روانهاش دار ، تا ما نيز آن را به محتاجانى ، كه نزد ما هستند ، برسانيم . مردم مكه را فرمان ده كه از كسانى كه در خانه هايشان سكونت مىكنند ، كرايه نستانند . زيرا خداى تعالى مى فرمايد : « سواء العاكف فيه و الباد » عاكف و بادى در آن يكساناند . عاكف كسى است ، كه در مكه مقيم است و بادى كسى است ، كه از مردم مكه نيست و به حج آمده است . خداوند ما و شما را به آنچه دوست دارد ، توفيق دهد . والسلام
نامه شصت وشش
و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس و قد تقدم ذكره بخلاف هذه الرواية
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْمَرْءَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَحْزَنُ عَلَى اَلشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ فَلاَ يَكُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ وَ لَكِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْيَاءُ حَقٍّ وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ.
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس و پيش از اين روايت ديگرى از اين نامه را آورديم .
اما بعد ، آدمى گاه به چيزى كه سرانجام نصيب او خواهد شد ، شادمان مى شود . و گاه بر چيزى كه مقدر نشده كه به او برسد ، غمگين مى گردد . پس نبايد بهترين چيزى كه در اين دنيا بدان نايل مى آيى ، رسيدن به لذتى يا فرو نشاندن كينهاى باشد ، بلكه بايد خاموش كردن باطلى بود يا زنده كردن حقى . بايد شادمانى تو به سبب چيزهايى باشد كه پيشاپيش براى آخرتت فرستاده اى و اندوه و دريغ تو ، بر آنچه در اين دنيا به جاى مى گذارى . و بايد كه همه همّ تو منحصر به امور پس از مرگ باشد.
نامه شصت وپنج
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) نيز به معاويه
اما بعد ، وقت آن رسيده كه ديده بصيرت بگشايى و از آنچه عيان است ، منتفع شوى . اما تو به همان راهى كه گذشتگانت مى رفتند ، قدم نهادى و دعويهاى باطل كردى . مشتى دروغ برساختهاى و در اذهان عوام انداختهاى . مقامى به خود بستى كه از شأن تو بس برتر است و چيزى را كه براى ديگران اندوخته شده بود ، بربودى . به جهت فرار از حق ، بيعتى را كه از گوشت و خونت بر تو لازمتر است ، انكار كردى و آنچه را كه هنوز گوش تو از آن پر و سينهات از آن انباشته است ، ناشنيده انگاشتى .
نامه شصت وچهار
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) در پاسخ به معاويه
اما بعد . چنانكه گفتى ما و شما ، پيش از اسلام دوست بوديم و با هم بوديم و ديروز [ اسلام ] ميان ما و شما جدايى افكند ، كه ما ايمان آورديم و شما كافر مانديد .
امروز هم ما استوار ايستاده ايم و شما به فتنه گراييده ايد و اسير هوا شده ايد . هيچيك از مسلمانان قوم شما ، جز به اكراه ، اسلام نياوردند ، آن هم پس از آنكه سران عرب به رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) گرويده بودند . گفتى كه طلحه و زبير را من كشته ام و عايشه را آواره و رسوا ساخته ام و ميان بصره و كوفه فرود آمده ام ، اين كارى است كه تو از آن بركنار بودى . پس تو را چه زيان رسيد كه بايد از تو پوزش خواست .
با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت
خودتان رامجهزکنید،مسلح به سلاح معرفت واستدلال کنید،بعدبه این کانونهاي فرهنگی - هنري برویدوپذیراي جوانها باشید. باروي خوش هم پذیرا باشید؛باسماحت،بامدارا. فرمود: « وَ سُنَّۀٌ مِنْ نَبِیِّهِ »، که ظاهراًعبارت است از « مُدَارَاةُ النَّاس »؛ مداراکنید. ممکن است ظاهرزنندهاي داشته باشد؛داشته باشد. بعضی ازهمینهایی که دراستقبال امروزبودند،خانمهایی بودندکه درعرف معمولی به آنها می گویند ؛« خانم بدحجاب » اشک هم ازچشمش داردمیریزد. حالاچه کارکنیم؟ردش کنید؟مصلحت است؟حق است؟نه،دل،متعلق به این جبهه است؛جان،دلباختهي به این اهداف و آرمانها ست. او یک نقصی دارد. مگرمن نقص ندارم؟نقص اوظاهراست،نقصهاي این حقیرباطن است؛نمیبینند «گفتا شیخ اهرآنچه گویی هستم / آیاتوچنان که مینمایی هستی؟ ». ما هم یک نقص داریم،اوهم یک نقص دارد. بااین نگاه وبااین روحیه برخوردکنید. البته انسان نهی ازمنکرهم میکند؛نهی ازمنکربازبان خوش،نه باایجادنفرت.
1391/07/19-علما و روحانیون خراسان شمالی
با رفق و مدارا
در خصوص امر به معروف و نهی از منکر حدیثی دیدم که از جمله چیزهایی که براي آمر به معروف و ناهی از منکر ذکر میکند، «رَفِیقٌ فِیمَا یَأْمُرُ وَ رَفِیقٌ فِیمَا یَنْهَی» بود. آن جایی که جاي رفق است که غالب جاها هم از این قبیل استانسان باید با «رفق» عمل کند؛ براي اینکه بتواند با محبّت آن حقایق را در دلها و در ذهنها جا بدهد و جایگزین کند. تبلیغ براي این است؛ براي زنده کردن احکام الهی و اسلامی است.
1377/01/23- علما و روحانیون و مبلغان در آستانه ي ماه محرم الحرام
امر و نهی صادقانه
وقتیکه شما براي کمک به نظام اسلامی مردم را به نیکی امر میکنید مثلًا احسان به فقرا، صدقه، رازداري، محبّت، همکاري،
کارهاي نیک، تواضع، حلم، صبر و میگویید این کارها را بکن؛ هنگامی که دل شما نسبت به این معروف، بستگی و شیفتگی داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتی کسی را از منکرات نهی میکنید مثلًا ظلم کردن، تعرض کردن، تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل کردن، دست درازي به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن،نمّامی کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامی کار کردن، با دشمن اسلام همکاري کردن و میگویید این کارها را نکن؛ وقتیکه در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهی، یک نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهیتان عمل میکنید. اگر خداي نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله میشود که .« لَعَنَ اللَّهُ الآْمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَه » کسی که مردم را به نیکی امر میکند، اما خود او به آن عمل نمیکند؛ مردم را از بدي نهی میکند، اما خود او همان بدي را مرتکب میشود؛ چنین شخصی مشمول لعنت خدا میشود و سرنوشت بسیار خطرناکی خواهد داشت.
1379/09/25 -خطبه هاي نماز جمعهي تهران
نامه شصت وسه
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به ابو موسى اشعرى كه عامل او در كوفه بود . به امام خبر رسيد كه بدان هنگام كه مردم را به جنگ با اصحاب جمل فرا مىخوانده ، ابوموسى ، كوفيان را از رفتن به جنگ باز مىداشته و به نشستن در خانه ترغيب مى كرده است .
از بنده خدا ، امير المؤمنين به عبد الله بن قيس . اما بعد ، از تو به من سخنى رسيده كه هم به سود توست و هم بر زيان تو . چون فرستاده من ، با پيام من نزد تو آيد ، دامن بر ميان زن و بند كمر استوار نماى و از سوراخت بيرون آى و ، كسانى را كه با تو هستند ، فراخوان . اگر ديدى كه بايد از من اطاعت كنى ، به نزد من آى و اگر در ترديد بودى از آن مقام كه تو را داده ام كناره گير .
نامه شصت ودو
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به مردم مصر . « اين نامه را با مالك اشتر هنگامى كه او را حكومت مصر داده بود فرستاد . »
اما بعد . خداوند سبحان محمد ( صلى الله عليه و آله ) را فرستاد تا مردم جهان را بيم دهد و گواه بر پيامبران باشد . چون رسول الله ( ص ) درگذشت ، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند . به خدا سوگند ، هرگز در خاطرم نمىگذشت كه عرب پس از رحلت محمد ( صلى الله عليه و آله ) خلافت را از اهل بيت او به ديگرى واگذارد ، يا مرا پس از او از جانشينيش باز دارد و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بيعت كردن با او . من چندى از بيعت دست باز داشتم ، تا آنكه ديدم گروهى از مردم از اسلام بر مىگردند و مىخواهند دين محمد ( ص ) را از بن بر افكنند . ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى ندهم در دين رخنهاى يا ويرانيى خواهم ديد كه براى من مصيبت بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود . آن هم حكومتى كه اندك روزهايى بيش نپايد و چون سراب زايل گردد ، يا همانند ابرهايى كه هنوز به هم نپيوسته پراكنده شوند . درگير و دار آن حوادث از جاى برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين بر جاى خود آرام گرفت و استوارى يافت .
نامه شصت و يک
و من كتاب له ع إلى كميل بن زياد النخعي و هو عامله على هيت ينكر عليه تركه دفع من يجتاز به من جيش العدو طالبا الغارة
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ اَلْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ اَلْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ اَلَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لاَ يَرُدُّ اَلْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ اَلْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ غَيْرَ شَدِيدِ اَلْمَنْكِبِ وَ لاَ مَهِيبِ اَلْجَانِبِ وَ لاَ سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لاَ كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً وَ لاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لاَ مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به كميل بن زياد نخعى كه عامل او بر هيت بود . او را به سبب منع نكردن لشكر دشمن كه از سرزمين او گذشته و به غارت مسلمانان رفته ، سرزنش مى كند.
اما بعد . كسى كه كارى را كه بر عهده او گذاشتهاند تباه سازد و به كارى كه انجام دادنش بر عهده ديگران است ، بپردازد ، ناتوان مردى است با انديشهاى ناقص . تاخت و تاز كردنت بر قرقيسيا و رها كردن مرزهايى كه تو را به حفظ آنها فرمان دادهايم ، به گونهاى كه كس آنها را پاس ندارد و لشكر دشمن را از آن منع نكند ، نشان نارسايى انديشه توست . توبه مثابه پلى شدهاى كه هر كس از دشمنانت بخواهد بر دوستانت تاخت آورد ، از آن پل مىگذرد . چگونه است كه تو را توان هيچ كارى نيست و كس را از مهابت تو بيمى به دل نيست . مرزى را نتوانى بست و بر شوكت دشمن شكست نتوانى آورد . نه نياز مردم شهر را بر مىآورى و نه فرمانده خود را خشنود توانى ساخت . والسلام
نامه شصت
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عاملانى كه لشكر از سرزمينهايشان مىگذرد
از بنده خدا ، على امير المؤمنين ، به گرد آورندگان خراج و عمال بلاد كه لشكر از سرزمينشان مىگذرد . اما بعد . من لشكرى را گسيل داشتم كه اگر خدا خواهد بر شما خواهد گذشت و آنچه را كه خداوند واجب گردانيده است به آنان سفارش كردهام ، كه به كس آزار نرسانند و گزند خويش از ديگران باز دارند . من ، در نزد شما ، به سبب بيعتى كه ميان ماست ، بيزارم از آسيبى كه سپاهيان به مردم رسانند . مگر آنكه ، يكى از آنها گرسنه مانده و براى سير كردن خود ، جز آن راهى نداشته باشد . پس كسى را كه دست به ستم مىگشايد در برابر ستمش كيفر دهيد . در عين حال ، سفيهانتان را از زيان رسانيدن و تعرض به آنها منع كنيد . من خود در ميان لشكرم . شكايتهاى خود به من رسانيد . و آن سختيها كه از ايشان به شما رسد و توان دفع آن را جز به خدا ، يا به من نداريد ، با من در ميان نهيد ، تا به يارى خدا آن را دگرگون سازم و اصلاح كنم . ان شاء اللّه
نامه پنجاه وهشت
ترجمه:
از نامه آن حضرت ( ع ) به مردم شهرها نوشته و در آن از آنچه ميان او و سپاه صفين گذشته است حكايت مىكند .
ابتداى كار ما چنين بود كه با شاميان روبرو شديم . به ظاهر خداى ما يكى بود و پيامبرمان يكى بود و دعوت ما به اسلام يكسان بود . نه ما از آنها خواستيم كه بر ايمان خويش به خداوند و گواهى دادنشان به پيامبرش بيفزايند و نه آنها از ما مىخواستند . در همه چيز هم ، عقيده ما يكى بود جز در باب خون عثمان كه ميانمان اختلاف بود . آنها ما را بدان متهم مىكردند و ما از آن مبرّا بوديم . گفتيم بياييد تا بافرو كشتن آتش انتقام و آرام ساختن مردم ، كار را چاره كنيم كه چون لهيب آن بالا گيرد ، چارهاش نتوان نمود . تا كارها به سامان آيد و انتظام يابد و بتوانيم حق را به جايگاهش قرار دهيم . گفتند : نه كه چاره كار را جز جنگ ندانيم . تا سرانجام جنگ در گرفت و قوت كرد و افروخته شد و شعله بر كشيد . چون مرگ دندانهاى خود در ما و ايشان فرو برد و چنگالهاى خود بر تن ما بيفشرد ، در اين حال ، به آنچه دعوتشان كرده بوديم ، گردن نهادند و ما نيز به آنچه دعوتمان كردند ، گردن نهاديم و در پذيرفتن خواستهاشان شتاب ورزيديم ، تا حجت بر آنان آشكار گرديد و راه عذرخواهى بسته آمد . هر كس از آنان كه بر اين سخن اقرار دارد ، خداوندش از هلاك بره اند و هر كه لجاج ورزد و در گمراهى خويش بماند ، پيمان شكنى بيش نيست . خداوند بر دلش پرده افكنده و حوادث ناگوار به گرد سرش چرخ مى زند.
نامه پنجاه وهفت
و من كتاب له ع إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ وَ إِنِّي أُذَكِّرُ اَللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اِسْتَعْتَبَنِي.
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به مردم كوفه هنگامى كه از مدينه به بصره مىرفت .
اما بعد . من از موطن قبيله خويش بيرون آمده ام . ستمكارم يا ستمديده ، گردنكشم يا ديگران از فرمانم رخ برتافته اند . خدا را به ياد كسى مى آورم كه اين نامه من به او رسد تا اگر به سوى من آيد ، بنگرد كه اگر سيرتى نيكو داشتم ياريم كند و اگر بدكار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم.