چه کنیم که گرفتار پشیمانی در گفتار نشویم؟
سؤالهای بسیاری در ذهن داریم که به سعادت و کامیابی ما مربوط می شوند. برخی از این سؤالات را از محضر امیرمؤمنان علیه السلام می پرسیم و پاسخ را در فرازهایی از نامۀ آن حضرت به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام می شنویم. نهج البلاغه، نامۀ 31
1. چه کنیم که گرفتار پشیمانی در گفتار نشویم؟
سکوت را می توان جبران کرد؛ با سخن؛ امّا حرف که زدیم، قابل جران نیست. آن چه گفته می شود، قابل تدارک و بازگشت نیست؛ ولی ناگفته ها را هر وقت می توان گفت. پس زبان را در اختیار داشته باشید؛ زیرا نگفتن، آسانتر از توجیه و جبرانِ گفته هاست (و تلأقیک ما فرط من صَمتک …) البته گاهی سکوت، به کتمانی تبدیل می شود که قابل جبران نیست.
نامه هفتاد و نه
و من كتاب كتبه ع لما استخلف إلى أمراء الأجناد
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا اَلنَّاسَ اَلْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به سرداران سپاه هنگامى كه به خلافت رسيد اما بعد. آنان كه پيش از شما بودند هلاك شدند، زيرا مردم را از حقشان محروم نمودند تا آن را با دادن رشوت به دست آوردند. مردم را به راه باطل كشانيدند و مردم هم از پى ايشان رفتند.
نامه هفتاد و هشت
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به ابو موسى اشعرى در پاسخ امر حكمين . آن را سعيد بن يحيى الاموى در كتاب المغازى نقل كرده است
هر آينه بسيارى از مردم از بسيارى از نصيب خود بى بهره ماندند . به دنيا گرويدند و سخن از روى هوا گفتند . و من در اين كار در شگفت شده ام .در آنجا گروهى مردم خود پسند گرد آمدند و من اكنون زخمى را معالجه خواهم كرد كه ترسم به صورت خون لخته در آيد . و بدان ، كه هيچكس آزمندتر از من به گرد آمدن امت محمد ( صلى الله عليه و آله ) و الفت و مهربانى آنها با يكديگر نيست . من در اين كار خواستار پاداش نيكو و باز گشت به جايگاه نيكو هستم . بزودى بر آنچه بر خود مقرر داشته ام ، وفا خواهم كرد ، هر چند ، كه تو آن شايستگى را كه به هنگام جدا شدن داشتى ، از دست داده باشى . بدبخت آنكه از سود عقل و تجربتى كه او را داده اند ، بى بهره ماند . من نمى توانم سخن باطل و نادرست را تحمل كنم ، يا كارى را كه خدا به صلاح آورده ، تباه سازم . پس آنچه را كه نمى دانى چيست رها كن ، زيرا مردم بد كردار با اين سخنان نابكارانه تو به سوى تو خواهند شتافت. والسلام
نامه هفتاد و هفت
و من وصية له ع لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج
لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ اَلْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.
ترجمه:
وصيت آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگو با خوارج فرستاد .
با ايشان به قرآن مناظره مكن ، زيرا قرآن بار معناهاى گوناگون را تحمل كند . تو چيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند، بلكه با ايشان به سنت مناظره كن كه راه گريز نيابند.
نامه هفتاد و شش
و من وصية له ع لعبد الله بن العباس عند استخلافه إياه على البصرة
سَعِ اَلنَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ اِعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ اَلنَّارِ وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ اَلنَّارِ.
ترجمه:
وصيت آن حضرت ( ع ) به ابن عباس ، هنگامى كه او را در بصره جانشين خود ساخت .
با مردم گشاده رو باش ، آنگاه كه به مجلست در آيند و آنگاه كه درباره آنها حكمى كنى . از خشم بپرهيز كه خشم نشان سبك مغزى از سوى شيطان است و بدان كه هر چه تو را به خدا نزديك مى كند ، از آتش دور مى سازد و آنچه از خدا دور مى سازد به آتش نزديك مى كند.
نامه هفتاد و پنج
و من كتاب له ع إلى معاوية في أول ما بويع له ذكره الواقدي في كتاب الجمل
مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ وَ اَلْحَدِيثُ طَوِيلٌ وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ اَلسَّلاَمُ.
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) از مدينه ، در آغاز بيعت با او به خلافت به معاويه نوشته است واقدى آن را در كتاب الجمل آورده است .
از بنده خدا ، امير المؤمنين ، به معاوية بن ابى سفيان اما بعد ، مى دانى كه من اگر چيزى درباره شما گفته ام يا از شما روى گردانيده ام ، معذور بوده ام . تا آن اتفاق كه بايد بيفتد ، افتاد و دفع آن را چاره نبود . و اين سخن دراز است و حرف بسيار . گذشته گذشت و آمدنى آمد . پس از آنان كه در نزد تو هستند ، بيعت بستان و با جمع يارانت به نزد من آى . والسلام
نامه هفتاد وچهار
ترجمه:
پيمان نامه اى از آن حضرت ( ع ) ميان ربيعه و يمن . از روى خط هشام بن الكلبى نقل شده است .
اين پيمان نامه اى است كه اهل يمن و مردم ربيعه ، چه آنها كه شهر نشينند ، و چه آنها كه بيابان نشينند ، بر آن توافق كرده اند كه از كتاب خدا پيروى كنند و مردم را به آن فرا خوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند . و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدان فرمان دهد ، اجابت كنند . و در برابر اين كار مزدى نطلبند و جز به آن به كار ديگر خرسند نشوند . و بر ضد كسى كه اين پيمان بشكند يا آن را ترك گويد ، دست به دست هم دهند . و يار و مددكار يكديگر باشند و سخنشان يكى شود ، و عهد خود را به سبب سرزنش يا خشم اين و آن يا به سبب خوار ساختن و دشنام دادن گروهى گروه ديگر را ، نشكنند . و بر آن گواه است ، آنكه از ايشان حاضر است يا غايب است و هر كه سفيه است يا داناست و هر كه بردبار است و هر كه نادان است . عهد و پيمان خدا در اين عهد نامه بر عهده شماست و از پيمان خدا سؤال خواهند كرد . نوشت آن را على بن ابى طالب.
نامه هفتاد و سه
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) به معاويه
اما بعد ، من از اينكه ، پى در پى ، به نامه هايت پاسخ مى دهم و به گفته هايت گوش مى سپارم پندارم كه مردى سست راى شده ام و در فراست و هوشيارى گرفتار خطا گشته ام . تو هنگامى كه نامه اى به من مىن ويسى و چيزى مى طلبى به كسى مى مانى كه در خواب گران است و خوابهاى دروغ مى بيند . يا همانند حيرت زده اى هستى كه سرگردان ايستاده و از ايستادن به مشقت افتاده و نمى داند ، آنچه به سراغش مى آيد به سود اوست يا به زيان اوست . البته تو همانند او نيستى ، او همانند توست . به خدا سوگند ، اگر نمى خواستم كه زنده بمانى ، بلاهايى از من به تو مى رسيد كه استخوانت را خرد سازد و گوشت تنت را آب كند . بدان ، كه شيطان تو را بر جاى داشته و نمىگذارد به بهترين كارهايت باز گردى و گوش به نصيحت بسپارى . و سلام به آنكه شايسته سلام است.
نامه هفتاد ودو
و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ وَ لاَ مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ وَ اِعْلَمْ بِأَنَّ اَلدَّهْرَ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ وَ أَنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ.
ترجمه:
نامه اى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس
اما بعد ، تو بر اجلت پيشى نخواهى گرفت و آنچه روزى تو نيست به تواش ندهند و بدان كه دنيا دو روز است : روزى به سود تو و روزى به زيان تو . و دنيا سرايى است كه پيوسته دست به دست مى گردد . آنچه از آن تو باشد ، سرانجام ، به تو خواهد رسيد ، هر چند ، ناتوان باشى و آنچه بر زيان توست ، دفعش نتوانى كرد ، هر چند ، نيرومند باشى.
نامه هفتاد و یک
ترجمه:
نامه آن حضرت ( ع ) به منذر بن الجارود العبدى كه در پاره اى از آنچه او را بر آن ولايت داده بود ، خيانت كرد .
اما بعد ، درستكارى پدرت مرا در انتصاب تو بفريفت و پنداشتم كه تو از روش او پيروى مى كنى و به راه او مى روى . ولى ، آنسان ، كه به من خبر رسيده تو فرمانبردارى از نفس خود را فرو نمينهى و براى آخرتت اندوخته اى نمى نهى و با ويران ساختن آخرتت مى خواهى دنيايت را آبادان سازى و به بهاى بريدن از دينت به عشيره خود مى پيوندى . اگر آنچه مرا خبر داده اند ، درست باشد ، پس اشتر قبيله ات و بند كفشت از تو بهتر توانند بود . كسانى همانند تو هيچ مرزى را استوار نتوانند داشت و لايق آن نيستند كه بر رتبه و مقامشان افزوده شود يا در امانتى شريكشان سازند يا از خيانتشان در امان تواند بود . اين نامه من كه به تو رسيد بر فور به نزد من در حركت آى . ان شاء الله .
نامه هفتاد
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به سهل بن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت حاكم مدينه بود . در اين باب كه شمارى از كسانى كه نزد او بودند به معاويه پيوستند .
اما بعد ، به من خبر رسيد كه برخى از مردانى كه در فرمان تواند ، پنهانى ، به نزد معاويه مى گريزند . غمگين مباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته مى شود يا يارى شمارى از ايشان را از دست مىدهى . كيفر ايشان همين بس كه به گمراهى افتادهاند و تو از زحمتشان رهايى يافته اى . آنان از هدايت و حق گريخته اند و به نابينايى و نادانى افتاده اند . اينان ، ياران دنيا بودند و به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند . حكومت عدل ما را ديدند و شناختند و آوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند .
نامه شصت ونه
از نامه آن حضرت (ع ) به حارث همدانى :
به ریسمان قرآن چنگ در زن و از آن نصیحت بجوى . حلالش را حلال بدار و حرامش را حرام . حقى را كه پیش از این بوده است تصدیق كن . آنچه را از دنیا مانده است به آنچه از آن گذشته است ، قیاس نماى . زیرا آنچه از آن باقى مانده ، همانند گذشته آن است و پایانش پیوسته است به آغاز آن و سراسر آن ناپایدار و رفتنى است .نام خدا را بزرگ شمار و جز براى حق بر زبانش میاور. فراوان از مرگ و جهان پس از مرگ یاد كن و آروزى مرگ مكن ، مگر به شرطى محكم و استوار. از هر كار كه كننده آن انجامش دادنش را از خود مى پسندد و از دیگر مسلمانان ناپسند مى دارد حذر كن .
نامه شصت وهشت
و من كتاب له ع إلى سلمان الفارسي رحمه الله قبل أيام خلافته
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا مَثَلُ اَلدُّنْيَا مَثَلُ اَلْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اِطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به سلمان فارسى ، رحمه الله ، پيش از ايام خلافت او .
اما بعد ، اين دنيا همانند مار است كه چون دست بر او كشند ، نرم آيد ، ولى زهرش كشنده است . از هر چه در اين دنيا شادمانت مى دارد ، رخ برتاب . زيرا اندكى از آن با تو همراه ماند . اندوه دنيا از دل به در كن ، زيرا به جدايى دنيا از خود يقين دارى . هر چه انس تو به دنيا افزون شود بايد كه بيشتر از آن حذر كنى . زيرا دنيا دار ، هر گاه به شادمانيى دلبستگى يابد ، دنيا او را از آن شادمانى به بلايى مى كشاند . و هر گاه انس گرفتنش موجب آرميدن گردد او را از آن حال به ترس و هراس مى افكند . والسلام
نامه شصت وهفت
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به قثم بن عباس ، كه عامل او در مكه بود
اما بعد ، حج را براى مردم بر پاى دار و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسى را كه در امرى فتوا خواهد ، فتوا ده . نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن . ميان تو و مردم ، پيام رسانى جز زبانت و حاجبى جز رويت نباشد . هيچ نيازمندى را از ديدار خود باز مدار . زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس ، نياز او بر آورى ، كس تو را نستايد . در مال خدا كه نزد تو گرد مىآيد ، نظر كن ، آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه در نزد تو هستند و به محتاجان و فقيران برسان . و هر چه افزون آيد ، نزد ما روانهاش دار ، تا ما نيز آن را به محتاجانى ، كه نزد ما هستند ، برسانيم . مردم مكه را فرمان ده كه از كسانى كه در خانه هايشان سكونت مىكنند ، كرايه نستانند . زيرا خداى تعالى مى فرمايد : « سواء العاكف فيه و الباد » عاكف و بادى در آن يكساناند . عاكف كسى است ، كه در مكه مقيم است و بادى كسى است ، كه از مردم مكه نيست و به حج آمده است . خداوند ما و شما را به آنچه دوست دارد ، توفيق دهد . والسلام
نامه شصت وشش
و من كتاب له ع إلى عبد الله بن العباس و قد تقدم ذكره بخلاف هذه الرواية
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْمَرْءَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَحْزَنُ عَلَى اَلشَّيْءِ اَلَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ فَلاَ يَكُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ وَ لَكِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْيَاءُ حَقٍّ وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ اَلْمَوْتِ.
ترجمه:
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به عبد الله بن عباس و پيش از اين روايت ديگرى از اين نامه را آورديم .
اما بعد ، آدمى گاه به چيزى كه سرانجام نصيب او خواهد شد ، شادمان مى شود . و گاه بر چيزى كه مقدر نشده كه به او برسد ، غمگين مى گردد . پس نبايد بهترين چيزى كه در اين دنيا بدان نايل مى آيى ، رسيدن به لذتى يا فرو نشاندن كينهاى باشد ، بلكه بايد خاموش كردن باطلى بود يا زنده كردن حقى . بايد شادمانى تو به سبب چيزهايى باشد كه پيشاپيش براى آخرتت فرستاده اى و اندوه و دريغ تو ، بر آنچه در اين دنيا به جاى مى گذارى . و بايد كه همه همّ تو منحصر به امور پس از مرگ باشد.