حوادث بزرگ
خطبه 138
سخنى از آن حضرت (ع ) در آن به حوادث بزرگ اشارت دارد:
هواهاى نفسانى را به متابعت هدايت الهى بازمى گرداند، در روزگارى كه هدايت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. آراء و انديشه ها را تابع قرآن گرداند در روزگارى كه قرآن را تابع آراء و انديشه هاى خود ساخته باشند.
و از اين خطبه :
تا آنگاه كه جنگى سخت در ميان شما درگير شود، جنگى كه چونان درنده اى دندان نمايد همانند حيوانى شيرده كه پستانهايش پر شير باشد و شيرش به دهانها شيرين آيد ولى در پايان به شرنگ بدل شود آگاه باشيد كه فردا و فردا خواهد آمد و ندانيد با خود چه خواهد آورد فرمانروايى كه نه از اين قوم است ، كارگزاران را به سبب اعمال ناپسندشان باز خواست خواهد كرد و زمين براى او گنجينه هايش را، چون پاره هاى جگرش ، بيرون افكند. و كليدهاى خود را تسليم او كند و او به شما نشان خواهد داد كه دادگرى در كشوردارى چگونه است . و كتاب خدا و سنت او را، كه مرده است ، زنده كند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
منكر و رعايت انصاف
خطبه 137
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحه و زبير:
به خدا سوگند، كه از انتساب هيچ منكرى به من خوددارى ننمودند و در رفتار ميان من و خود رعايت انصاف نكردند. ايشان حقى را طلب مى كنند كه خود آن را واگذاشتند و خونى را مى خواهند كه خود آن را ريخته اند. اگر من در آن كار با آنان شريك بوده ام آنان خود بى نصيب نبوده اند و اگر آنان خود و بى من چنان كرده اند، پس آنهايند كه بايد بازخواست شوند و نخستين گامى كه در راه عدالت برمى دارند، بايد به زيان خود حكم دهند. هر آينه ، بصيرت و بينايى من با من است . من امرى را بر كسى مشتبه نكرده ام و امرى هم بر من مشتبه نشده است . اينان گروه ستمكاران اند.در ميان ايشان گل سياه فتنه است و زهر كژدم گزنده و كارشان به شبهه افكندن است ، شبهه اى ظلمانى . و حال آنكه ، حقيقت آشكار است و باطل خود درختى است از ريشه بركنده . زبانش بريده است و شرانگيزى نتواند. به خدا سوگند برايشان به دست خود آبگيرى كنم كه سيراب از آن بيرون نروند و از آن پس از هيچ آبگيرى آبى ننوشند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
بيعت
خطبه 136
سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد بيعت
بيعت شما با من كارى نبود كه بتصادف يا بدون انديشه صورت پذيرفته باشد.
و كار من با شما يكى نيست . من شما را براى كارهاى خدايى مى خواهم و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد. اى مردم ، مرا يارى كنيد، هر چند، خلاف ميلتان باشد، سوگند به خدا، حق ستمديده را از ستمگر مى ستانم و مهار در بينى ستمگر كرده ، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم ، اگر چه ، رفتن به آنجا را ناخوش دارد.
خدا بر تو رحمت نياورد
خطبه 135
سخنى از آن حضرت (ع ). روزى ميان او و عثمان مشاجره اى در گرفت . مغيرة بن اخنس ، كه درآنجا بود، به عثمان گفت من تو را در برابر او بسنده ام و اميرالمؤمنين مغيره را فرمود:
اى فرزند آن ملعون ابتر و درخت بى ريشه و شاخ ، تو مرا بسنده اى به خدا سوگند، كسى كه تو ياورش باشى ، هرگز، روى پيروزى نخواهد ديد و كسى كه تو بر پايش دارى ، هرگز، بر پاى نخواهد ماند. از نزد ما بيرون شو. خداوند خير و صلاح را از تو دور گرداند. هر چه توانى بكوش ، خدا بر تو رحمت نياورد اگر بر من رحمت آورى .
پيروان اين دين
خطبه 134
سخنى از آن حضرت (ع ) عمر براى اينكه خود به نبرد روميان رود با او مشورت كرد و على (ع) فرمود:
خداوند، براى پيروان اين دين ، بر عهده گرفته است كه حوزه دينشان را مستحكم گرداند و حريم اسلام را از تعرض خصم مصون دارد. آن خداوندى ، كه ياريشان كرد و هنوز شمارشان اندك بود و كس به ياريشان برنمى خاست و آنان را از دشمنانشان حفظ كرد و حال آنكه ، آنان را شمار اندك بود و توان دفاع از خود را نداشتند. اوست كه زنده است و نمى ميرد. اگر تو خود به سوى دشمن روى و خود با دشمن روياروى شوى ، اگر مغلوب گردى ، مسلمانان را تا اقصا بلادشان پناهگاهى نمى ماند و بعد از تو مرجعى ندارند كه به آن باز گردند. پس مردى سلحشور را به سوى ايشان بفرست و سپاهى گران همراه او كن كه هم جنگ آزموده باشند و هم نيكخواه اسلام . اگر خداوند پيروزش گرداند كه اين همان است كه تو خواسته اى و اگر كار را گونه اى ديگر افتاد، در آن حال ، تو پناه مردم و مرجع مسلمانان خواهى بود.
هم دنيا و هم آخرت
خطبه 133
هم دنيا و هم آخرت مطيع و منقاد خداوندند و زمامشان به دست اوست . آسمانها و زمينها، كليدهاى خود را تسليم او نموده اند. درختان سبز و خرم هر بامداد و شامگاه در برابر او خاضع اند و براى او از شاخه هاى خود آتشهاى تابناك ، از گلها و ميوه ها، مى افروزند و به فرمان او و مشيت اوست كه ميوه هاى رسيده به بار مى آورند.
از اين خطبه :
و كتاب خدا در ميان شماست ، گويايى است كه زبانش از گفتن در نمى ماند. سرايى است كه اركانش ويران نمى شود. پيروزمندى است كه يارانش به هزيمت نمى روند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
سخن مرگ
خطبه 132
خطبه اى از آن حضرت (ع )
سپاس مى گويم او را، بر آنچه بستد و بر آنچه عطا كرد و بر هر احسان كه نمود و بر هر امتحان كه فرمود. از درون هر پنهان آگاه است و هر رازى در نزد او آشكار است به هر چه در دلهاست داناست و هر چه كه چشمان ، دزديده ، در آن نگرند مى داند.
شهادت مى دهم كه خداوندى جز او نيست و محمد (صلى اللّه عليه و آله ) برگزيده و مبعوث از سوى اوست . شهادتى كه در آن نهان و آشكار و دل و زبان موافق باشند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
به تن ها حاضريد و به خردها غايب
خطبه 131
سخنى از آن حضرت (ع )
اى مردم گونه گون با دلهاى پراكنده ، اى كسانى كه به تن ها حاضريد و به خردها غايب .
با مهربانى ، شما را به سوى حق سوق مى دهم و شما همانند بزغاله اى كه از غرش شير مى رمد از آن مى رميد. بعيد است كه به يارى شما عدالتى را، كه چهره نهفته است ، آشكار سازم يا حقى را، كه ديگران به كژيش كشانيده اند، راست گردانم .
بار خدايا، تو مى دانى ، كه آن كارها كه از ما سر زد، نه براى همچشمى بود و نه رقابت در قدرت و نه خواستيم از اين دنياى ناچيز چيزى افزون به چنگ آوريم . بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين تو را كه دگرگون شده بود بازگردانيم و بلاد تو را اصلاح كنيم تا بندگان ستمديده ات در امان مانند و آن حدود كه مقرر داشته اى ، جارى گردد.
بارخدايا، من نخستين كسى هستم كه به سوى تو روى آوردم و دعوت را شنيدم و اجابت كردم و در نماز، كسى جز رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بر من پيشى نگرفته است .
شما دانسته ايد، كه سزاوار نيست كسى كه بر ناموسها و جانها و غنيمت ها و احكام مسلمين ولايت دارد و پيشوايى مسلمانان بر عهده اوست ، مردى بخيل و تنگ چشم باشد، تا در خوردن اموالشان حريص شود و نيز، والى نبايد نادان باشد تا مردم را با نادانى خود گمراه سازد و نبايد كه ستمكار باشد تا وظيفه روزى آنان را ببرد و نبايد از گردش ايام بترسد تا گروهى را همواره بر گروه ديگر برترى دهد، و نه كسى ، كه در داورى رشوه مى ستاند، تا رشوه گيرنده حقوق مردم را از ميان برده و در بيان احكام و حدود الهى توقف نمايد. و نه كسى ، كه سنّت را فرو مى گذارد تا امّت را به هلاكت اندازد.
اى ابوذر
خطبه 130
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به ابوذر، رحمه الله ، هنگامى كه عثمان او را به ربذه تبعيد كرد:
اى ابوذر، تو براى خدا خشمگين شدى ، پس ، اميد در كسى بند كه براى او خشمگين شده اى . اينان به خاطر دنياشان از تو ترسيده اند و تو به خاطر دينت از آنان ترسيده اى . اينك ، آنچه را كه به خاطر آن از تو ترسيده اند به ايشان واگذار و آنچه را كه به سبب آن از ايشان ترسيده اى برگير و رو به گريز نه .
اينان چقدر نيازمند چيزى هستند كه تو آنها را از آن منع مى كردى و تو چه بى نيازى از آنچه تو را از آن منع كرده اند. فردا خواهى دانست كه چه كسى سود برده و چه كسى فراوان رشك مى برد.
اگر درهاى آسمان و زمين را به روى بنده اى از بندگان خدا بربندند و آن بنده خدا ترس باشد، خداوند برايش راهى خواهد گشود. پس ، جز حق تو را مونسى نباشد و چيزى جز باطل تو را به وحشت نيفكند. اگر دنيايشان را مى پذيرفتى ، تو را دوست مى گرفتند و اگر از دنيا چيزى بر مى گرفتى تو را در امان مى داشتند.
پيمانه ها
خطبه 129
خطبه اى از آن حضرت (ع ) درباره پيمانه ها و ترازوها:
اى بندگان خدا، شما و آرزوهايتان در اين دنيا، همانند مهمانانى هستيد كه زمان درنگش معين شده يا همانند وامدارى هستيد كه مدت وامش سرآمده و اكنون طلبكاران به مطالبه آمده اند. زمان كوتاه است و اعمالتان را ثبت كرده اند. چه بسا، كسانى در كارى مى كوشند و سرانجام ، تباهش مى كنند و چه بسا، كسانى كه در كارى رنج مى برند و سرانجام ، زيان مى بينند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حق و عدالت
خطبه 127
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به خوارج
اگر گمان آن داريد كه من خطا كرده ام و گمراه شده ام ، پس به چه سبب همه امت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را به گمراهى من ، گمراه مى شمريد و آنان را به خطايى كه من كرده ام ، بازخواست مى نماييد و به گناهى كه من مرتكب شده ام به كفر نسبت مى دهيد شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده ، بر سر بيگناه و گناهكار فرود مى آوريد و گناهكار و بيگناه را با هم در مى آميزيد. و خود مى دانيد، كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) كسى را كه مرتكب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس ، بر او نماز كرد و ميراثش را به كسانش داد. قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش داد. دست دزد را بريد و زناكار غير محصن را تازيانه زد ولى ، سهمى را كه از غنايم نصيبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند. رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مواخذه كرد و حدّ خدا را بر ايشان جارى ساخت ولى از سهمى ، كه اسلام برايشان معين كرده بود منعشان ننمود و نامشان از ميان مسلمانان نزدود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
تقسيم عطايا
خطبه 126
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را مورد عتاب قرار دادند كه چرا عطايا را به تساوى تقسيم مى كند.
آيا مرا فرمان مى دهيد كه پيروزى را طلب كنم ، به ستم كردن بر كسى كه زمامدار او شده ام به خدا سوگند، چنين نكنم تا شب و روز از پى هم مى آيند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره ديگر طلوع مى كند. اگر اين مال از آن من مى بود، باز هم آن را به تساوى به ميانشان تقسيم مى كردم . پس چگونه چنين نكنم ، در حالى كه ، مال از آن خداوند است .
سپس ، فرمود:
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است كه بخشنده را در اين جهان بر مى افرازد و در آن دنيا پست مى سازد. در ميان مردم مكرّمش مى دارد و در نزد خدا خوار مى گرداند. هركس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزارى آنها محرومش گرداند. آنان به جاى او، ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه اى پيش آيد و به ياريشان نياز افتد، آنها را بدترين ياران و سرزنش كننده ترين كسان خود خواهد يافت .
حكميت مردان
خطبه 125
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره خوارج . هنگامى كه حكميت مردان را منكر شدند. اينك اصحابش رانكوهش مى كند.
ما مردان را حكم قرار نداديم ، بلكه قرآن را حكم قرار داديم . و اين قرآن خطى است نوشته شده ، كه در ميان دو جلد جاى دارد. به زبان سخن نمى گويد. نيازمند ترجمانى است و مردان ترجمانى كنند. هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن را حكم قرار دهيم ، از آنگونه مردم نبوديم كه از كتاب خدا رويگردان شويم . كه خداى تعالى گفته است ((اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و پيامبرش بازگردانيد.))بازگردانيدن به خدا اين است ، كه بر طبق كتاب او داورى كنيم و بازگردانيدن به رسول خدا اين است ، كه سنّت او را بگيريم . پس ، اگر از روى حقيقت به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردم بدان سزاوارتريم ، و اگر به سنّت رسول خدا داورى شود، ما از ايشان اولاتريم . اما اينكه مى گويند، كه چرا در اين داورى مدت معين كردى از اينرو چنين كردم تا در اين مدت آنكه جاهل است حقيقت را دريابد و آنكه داناست در اعتقاد خود ثابت قدم شود و شايد خداوند، در اين مدت دست بازداشتن از جنگ ، كار امّت را به صلاح آورد. و او مثل كسى نباشد كه گلويش را مى فشارند تا پيش از شناخت حق بدان شتاب ورزد و نخستين بار كه باطل چهره نمايد از پى آن رود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
برانگيختن اصحابش به جهاد
خطبه 124
سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگيختن اصحابش به جهاد:
آن گروه از جنگاوران را، كه زره بر تن دارند، پيش داريد و آنان را كه زره بر تن ندارند، در عقب بگماريد. دندانها را بر هم فشاريد، كه اين كار، شمشيرها را از كاسه سر بيشتر دور كند. چون نيزه را به سوى شما گرفتند بيدرنگ ، بپيچيد كه اين كار، شما را از آسيب سر نيزه ها در امان مى دارد. ديدگان را فرو خوابانيد، كه اين كار بر شهامت شما مى افزايد و دل را آرامش مى بخشد. صداهايتان را پست كنيد، كه اين كار ناتوانى و وحشت را بهتر مى راند. پرچمتان را به اين سو و آن سو متمايل مكنيد و گردش را خالى مگذاريد و آن را جز به دست دليران سپاه مدهيد. دليرانى كه همواره از آنچه بايد دفاع كنند، دفاع مى كنند.
آنان كه به هنگام نزول سختى و بلا پايدارى مى ورزند و صبر مى كنند، گرد پرچم را مى گيرند و از پس و پيش و راست و چپ حفاظتش مى كنند. نه از آن واپس مانند، كه به دست دشمنش سپارند و نه از آن پيش افتند، كه تنهايش گذارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
عرصه پيكار
خطبه 122
سخنى از آن حضرت (ع ) به اصحاب خود در عرصه پيكار فرمود:
هر مرد جنگاورى از شما كه در عرصه نبرد خود را دلير يابد و در يكى از برادرانش ترس و سستى بيند، بايد كه به نيروى دلاورى خويش كه خداوندش عطا كرده دشمن را از او براند، همان گونه ، كه از خود مى راند. و گرنه ، ممكن بود كه خواست خدا بر اين قرار مى گرفت كه او را هم همانند اين يك بددل گرداند. مرگ ، شتابان ، در طلب همگان است . نه اقامت گزيده و به جهاد روى ننهاده از چنگالش رسته ، نه آنكه از او مى گريزد، عاجزش يافته . گراميترين مرگها، مرگ در كارزار است . سوگند به كسى كه جان پسر ابو طالب در دست اوست ، كه تحمل هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از مردن در بستر (كه در غير طاعت خدا باشد.)