سخن حق
خطبه 40
سخنى از آن حضرت (ع ) وقتى شنيد كه خوارج مى گويند، ((لا حكم الا للّه )) فرمود:
سخن حقّى است كه به آن باطلى خواسته شده . آرى ، حكم جز از آن خدا نيست ، ولى اينان مى گويند كه امارت و حكومت ويژه ، خداوند است و بس ، و حال آنكه ، مردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار، كه مؤ من در سايه حكومت او به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد. تا زمان هر يك به سر آيد و حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پيكار كنند و راهها امن گردد و حق ضعيف را از قوى بستانند و نيكوكار بياسايد و از شر بدكار آسوده ماند.
در روايت ديگر آمده است ، كه چون سخن ايشان در باب حكميت شنيد فرمود:
حكم خدا را درباره شما انتظار مى كشم . در حكومتى كه نيكان بر سر كار باشند، پرهيزگار به طاعت حق مشغول است و در حكومت امير ظالم ، بدكردار از زندگى تمتع مى جويد. تا زمان هر يك به پايان آيد و مرگش فرا رسد.
اطاعت فرمان
خطبه 39
خطبه اى از آن حضرت (ع )
به مردمى گرفتار آمده ام ، كه چون فرمان مى دهم اطاعت نمى كنند و چون فرا مى خوانم پاسخ نمى گويند. - اى بى ريشه ها - چرا در يارى پروردگارتان درنگ مى كنيد آيا دينى نيست كه شما را با يكديگر متحد سازد آيا غيرت و حميّتى نيست كه شما را به خشم آورد در ميان شما ايستاده ، بانگ برداشته ، يارى مى طلبم ، ندايتان مى دهم ، مگر به فرياد رسيد. دريغا، كه هيچ سخنى از من نمى شنويد و هيچ فرمانى را به كار نمى بنديد.
سرانجام ، پايان ناگوار كارها پديدار خواهد شد. نپندارم كه به پايمردى شما از كس انتقامى توان گرفت يا به مقصودى توان رسيد. شما را به يارى برادرانتان فراخواندم ، ناليديد، همانند اشترى كه از درد ناف بنالد و گرانى و سستى ورزيديد، همانند اشترى پشت ريش كه بار بر او نهاده باشند. سپس ، خردك سپاهى مضطرب و ناتوان به نزد من روانه داشته ايد، چنان با بى ميلى قدم برمى دارند كه گويى به ديار مرگشان مى برند)).
من مى گويم :
((متذائب )) در سخن امام (ع ) به معنى مضطرب است . از ((تذائبت الريح )) يعنى وزش باد مضطرب شد و ((ذئب )) (گرگ ) را ذئب گويند به سبب اضطرابى كه در رفتار دارد.
شبهه
خطبه 38
خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن علت اينكه شبهه را شبهه ناميده ان بيان مى كند
شبهه را از آن روى شبهه گفته اند كه به حق شباهت دارد، هر چند، باطل است .
ولى دوستان خدا، بدان گرفتار نشوند كه چراغ يقين در دست دارند و رهبرشان هدايت و رستگارى است . اما دشمنان خدا را ضلالت و گمراهى بدان فرا مى خواند و راهنمايشان كورى است . نه آن كس كه از مرگ بترسد از مرگ رهايى خواهد يافت و نه آن كس كه دوستدار زيستن جاويد است از عمر ابد بهره مند گردد.
يارى دين
خطبه 37
سخنى از آن حضرت (ع ) كه تواند خطبه اى باشد:
به يارى دين برخاستم ، در روزگارى كه همه در كار سستى مى نمودند. و در آن هنگام كه هركس سر در لاك خود فرو برده بود، اين من بودم كه سر برافراشتم . (و در آن هنگام ، كه زبان همگان بسته بود، اين من بودم كه به سخن آمدم .) و در آن هنگام كه همه در راه مانده بودند، اين من بودم كه به هدايت نور خدا راه خويش پى گرفتم .
ادعايم از همه كمتر بود و حال آنكه ، بر همگان پيشى جسته بودم و زمام كارها به دست گرفته و پيش مى تاختم و بتنهايى ، از همه گرو مى بردم . همانند كوهى كه تندرها نجنبانندش و توفانها برنكنندش . هيچكس بر من عيبى نتوانست گرفت و در غيبت من سخنى نتوانست گفت . اكنون هر ذليل ستمديده اى در نزد من عزيز و ارجمند است تا حقّش را بگيرم و به او دهم و هر نيرومند سركش در نزد من ناتوان و حقير است كه حق ستمديدگان را از او بستانم . ما به قضاى خداوند راضى هستيم و تسليم فرمان او.
پندارى كه من بر رسول الله (ص ) دروغ مى بندم به خدا سوگند، من نخستين كسى هستم كه پيامبرى او تصديق كرده ام ، چگونه نخستين كسى باشم كه بر او دروغ مى بندد به كار خود درنگريستم ، ديدم پيش از آنكه بيعت كنم مى بايست از فرمان رسول الله (ص ) اطاعت كنم كه مرا به مدارا خوانده بود. آرى ، در آن هنگام عهد و پيمان ديگرى به گردن من بود.
بيم دادن نهروانيان
خطبه 36
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در بيم دادن نهروانيان
من شما را مى ترسانم ، از آنگاه كه كشته در كنار اين رود، يا در پست و بلند اين بيابان به خاك افتاده باشيد، بدون آنكه ، نزد پروردگار خود حجتى يا دليلى روشن داشته باشيد. اين دنياى ناپايدار به ورطه هلاكتان افكند و قضاى الهى شما را به دام خود كشيد. بسا شما را از ((حكميت )) منع كردم و شما سر بر تافتيد و مخالفت ورزيديد، چون كسانى كه عهد و بيعت شكسته باشند. تا بناچار راءى خود با خواست شما هماهنگ كردم . براستى ، مردمى سبك مغز و سفيه و نابردبار هستيد - اى بى ريشه ها - من هيچگاه برايتان موجب شرّى نبوده ام و نخواسته ام به شما زيانى برسانم .
حمد براى خداوند
خطبه 35
خطبه اى از آن حضرت (ع ) بعد از حكميّت :
حمد براى خداوند است ، در هر حال ، و در اين زمان ، كه روزگار اين فاجعه دشوار و حادثه بزرگ را پيش آورده است . و شهادت مى دهم كه معبودى جز الله نيست و هيچ خدايى غير از او و با او نباشد. و شهادت مى دهم كه محمد (ص ) بنده او و پيامبر اوست .
اما بعد. بدانيد كه نافرمانى نيكخواه مهربان و داناى تجربت آموخته ، موجب حسرت است و پشيمانى درپى دارد. من در اين حكميت ، راءى و نظر خود را با شما در ميان نهادم و خلاصه آنچه را كه در خزانه راءى داشتم ، برايتان آشكار كردم ((اى كاش از راءى قصير پيروى مى كردند)). ولى شما به خلاف من برخاستيد، چونان مخالفان جفاپيشه و پيمان شكنان نافرمان . تا آنجا كه اندرز دهنده نيكخواه در كار خود به ترديد افتاد و آتش زنه در افروختن آتش بخل ورزيد. ما و شما مصداق شعر آن شاعر هوازن هستيم ، كه مى گفت :
امرتكم امري بمنعرج اللّوى و لم تستبينوا النّصح إ لّا ضحى الغد
((من در منعرج اللّوى راءى خود با شما در ميان نهادم ، ولى شما در چاشتگاه روز ديگر به فايده آن آگاه شديد.))
لشكر به جنگ
خطبه 34
خطبه اى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه لشكر به جنگ با شاميان بسيج مى كرد:
ملول و دلتنگم از شما. از اين همه سرزنشهايتان به تنگ آمده ام . آيا به عوض زندگى آخرت به زندگى دنيا خشنود شده ايد؟ آيا ذلّت را جانشين عزّت خواسته ايد؟ هنگامى كه شما را به جنگ دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمهايتان در چشمخانه به دوران مى افتد، گويى كه در لجّه مرگ دست و پا مى زنيد و از وحشت آن هوش از سرتان پريده است . راه گفت و شنودتان با من بسته است و در پاسخ سخنانم ، حيرت زده و سرگردانيد. دلهايتان چون دلهاى جن زدگان است و عقل از سرتان پريده است .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
مردم بصره
خطبه 33
سخنى از آن حضرت (ع )
هنگامى كه به نبرد مردم بصره مى رفت ، عبد الله بن عباس گويد كه در ((ذوقار)) بر اميرالمؤ منين (ع ) درآمدم . كفشش را وصله مى زد. مرا گفت : اين كفش به چند مى ارزد گفتم هيچ . گفت : به خدا سوگند، كه من اين كفش را از حكومت شما بيشتر دوست دارم ، مگر آنكه در اين حكومت حقى را برپاى دارم يا باطلى را برافكنم .
سپس بيرون آمد و براى مردم سخن گفت و فرمود:
خداوند سبحان ، محمد (ص ) را به پيامبرى فرستاد و در ميان قوم عرب كسى نبود كه كتابى خوانده باشد يا دعوى پيامبرى كرده باشد. پس محمد (ص ) آنان را براند و به جايى كه بايد بنشانيد و به عرصه رستگاريشان رسانيد. پس احوالشان ، چونان نيزه هايشان استقامت پذيرفت و جاى پاى محكم كردند و صخره اى كه بر آن ايستاده بودند از لرزش باز ايستاد. به خدا سوگند، كه من از افراد سپاه او بودم و بودم تا همه دشمنان روى به واپس كردند و من نه ناتوانى نمودم و نه بيم به دل راه دادم .
اكنون در اين راه هم كه مى روم همانند راهى است كه با رسول الله (ص ) رفته بودم .
امروز هم ، باطل را برمى درم تا چهره حق از پهلوى آن آشكار شود.
مرا با قريش چه كار به خدا سوگند آن زمانها كه كافر بودند، با ايشان پيكار كردم ، اكنون نيز كه گمراه شده اند، با ايشان پيكار مى كنم . و همانگونه ، كه در زمان رسول الله (ص ) هم نبرد آنان بودم امروز نيز هم نبرد ايشانم .
كنيه توز
خطبه 32
خطبه اى از آن حضرت (ع )
اى مردم ، ما، در روزگارى كنيه توز و در زمانه اى ناسپاس به سر مى بريم . نيكوكار، بدكار شمرده مى شود و ستمكار هر دم بر ستمش مى افزايد. از آنچه آموخته ايم ، بهره نمى گيريم و از آنچه نمى دانيم نمى پرسيم . از حوادث باك نداريم تا آنگاه كه ما را در خود فرو گيرد. پس مردم چهار گروه اند: كسى است كه اگر در زمين فساد نمى كند، سببش بيچارگى اوست و كندى شمشيرش و اندك بودن مال و خواسته اش .
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
فماعدا ممّا بدا
خطبه 31
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عبد الله بن عباس را، پيش از شروع جنگ جمل ، نزد زبير فرستاد تا او را به اطاعت خويش بازگرداند:
طلحه را ملاقات مكن . كه اگر به ديدارش روى او را چون گاوى خواهى يافت كه شاخها آخته است . او را عادت چنين است ، كه مرتكب كارهاى صعب شود و پندارد كه آسان است . پس از زبير ديدار كن كه نرمخوى تر است . او را بگوى كه دايى زاده ات مى گويد مرا در حجاز شناختى و در عراق به جاى نياوردى ؟ چه چيز تو را از آنچه بر تو آشكار شده بود رويگردان نمود؟
من مى گويم :
اين نخستين بارى است كه چنين جمله اى از او شنيده شده يعنى : فماعدا ممّا بدا.
كشته شدن عثمان
خطبه 30
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره كشته شدن عثمان :
اگر به كشتن او فرمان مى دادم ، قاتل او مى بودم . و اگر ديگران را از كشتنش منع مى كردم چنان بود كه به ياريش برخاسته ام . اما كسى كه ياريش كرده نمى تواند بگويد كه ((من بهتر از كسى هستم كه از ياريش دست بداشت )). و كسى كه او را خوار داشت و فروگذاشت ، نمى تواند بگويد ((كسى كه او را يارى كرد بهتر از من بود)).
من اكنون ، به گونه اى مجمل و مختصر، سيره او را در حكومت براى شما بيان مى كنم : او به استبداد و خودكامگى فرمان مى راند و استبداد و خودكامگى اش سبب تباهى كارها شد. شما از او ناخشنود بوديد و در برافكندنش بيتابى مى كرديد، اين بيتابى شما هم ناستوده بود. خداى تعالى را حكمى است كه واقع خواهد شد، هم در حق آنكه استبداد مى ورزيد و هم در حق آنكه بيتابى و ناشكيبايى مى نمود.
مجتمع
خطبه 29
خطبه اى از آن حضرت (ع )
اى مردمى كه به تن ها مجتمعيد و به آراء پراكنده . سخنتان - هنگامى كه لاف دليرى مى زنيد - صخره هاى سخت را نرم مى كند، در حالى كه ، كردارتان دشمنانتان را در شما به طمع مى اندازد. چون در بزم نشينيد، دعوى رزم آورى كنيد و چون جنگ چهره نمايد، از آن مى گريزيد. دعوت آن كس ، كه شما را فراخواند، روى پيروزى نبيند و آنكه براى راحت شما خويشتن را به تعب افكند، هرگز به راحت و آرامش نرسد. مشتى اباطيل را بهانه مى كنيد تا در كار تعلل ورزيد. همانند وامدارى كه پيوسته اداى دين خويش به تاءخير اندازد. ذليل سركوفته ، از خود دفع ستم نتواند كرد، كه حق جز در سايه كوشش فراچنگ نيايد.
اگر خانه شما را بستانند، كدام خانه را از دشمن حمايت خواهيد كرد؟ و بعد از من با كدام امام با دشمن پيكار مى كنيد به خدا سوگند، فريب خورده كسى است كه شما او را به وعده دروغ بفريبيد. هر كه پندارد كه به نيروى شما پيروز مى شود، همانند كسى است كه آن تير از تيرهاى قمار نصيب او شود كه سودش از همه كمتر است و هر كه شما را چون تير به سوى دشمن افكند، تير شكسته بى پيكان را در كمان رانده . به خدا سوگند، به جايى رسيده ام كه ديگر سخن شما باور نمى كنم و به يارى شما اميد نمى بندم و دشمن را به شما بيم نمى دهم .
شما را چه مى شود داروى درد شما كدام است ؟ علاج شما چگونه است . دشمنان شما نيز مردمى همانند شمايند. آيا هرچه گفتيد، همه از روى نادانى بود؟ يا از سر غفلت و ناپرهيزگارى ؟ يا در چيزى كه حق شما نبود طمع ورزيده بوديد؟
هر كه پيش افتد
خطبه 28
خطبه اى از آن حضرت (ع )
اما بعد. دنيا روى در رفتن دارد و بانگ وداع برداشته و آخرت روى درآمدن دارد و بناگاه ، رخ مى نمايد. بدانيد، كه امروز، روز به تن و توش آوردن اسبان است و فردا روز مسابقه . هر كه پيش افتد، بهشت جايزه اوست و هر كه واپس ماند، آتش جايگاه او. آيا كسى نيست ، كه پيش از آنكه مرگش در رسد، از خطاى خود توبه كند؟ آيا كسى نيست ، كه پيش از بدحالى و شوربختى ، براى خويش كارى كند بدانيد كه شما در اين روزهاى عمر غرق اميدها و آرزوهاييد و، حال آنكه ، مرگ پشت سر شما كمين كرده است . هر كس در اين روزها، پيش از رسيدن مرگش براى خود كارى كند، كارش بدو سود رساند و مرگش زيان نرساند و هر كه ، در اين روزها، قصور ورزد و براى خود كارى نكند، كارش سود ندهد و مرگش زيان رساند.
ادمه مطلب
صفحات: 1· 2
درهاى بهشت
خطبه 27
خطبه اى از آن حضرت (ع )
اما بعد. جهاد درى است از درهاى بهشت كه خداوند بر روى بندگان خاص خود گشوده است . جهاد جامه پرهيزگارى و جوشن استوار خدايى و سپر ستبر اوست . هر كه آن را ناخوش دارد و از آن رخ برتابد، خداوند جامه خوارى و زبونى بر او پوشاند و محنت و بلايش در ميان گيرد و دلش را در پرده دارد و به كيفر آنكه از جهاد تن زده است از حق دور افتد و كارش به مذلت كشد و از عدالت بى بهره ماند.
شب و روز، در نهان و آشكارا، شما را به نبرد با اين قوم فرا خواندم و گفتم كه پيش از آنكه سپاه بر سرتان كشند، بر آنها بتازيد. به خدا سوگند، به هيچ قومى در خانه هايشان تاخت نياوردند. مگر آنكه زبون خصم گشتند. شما نيز آن قدر از كارزار سر بر تافتيد و كار را به گردن يكديگر انداختيد و يكديگر را نصرت نداديد، تا هر چه داشتيد به باد يغما رفت و سرزمينتان جولانگاه دشمنانتان گرديد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
بيم دهنده جهانيان
خطبه 26
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خداوند، محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را مبعوث داشت كه بيم دهنده جهانيان باشد و امين وحى او. و شما اى جماعت عربها، پيش از آن ، بدترين آيين را داشتيد و در بدترين جايها به سر مى برديد و در زمينهاى سنگلاخ و ناهموار مى زيستيد و با مارهاى سخت و كرّ همخانه بوديد. آبى تيره و ناگوار مى نوشيديد و طعامى درشت و خشن مى خورديد و خون يكديگر مى ريختيد و از خويش و پيوند بريده بوديد. بتان در ميان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بوديد.
و هم از اين خطبه :
به هر جاى نگريستم ، براى خود ياورى جز اهل بيتم نيافتم و نخواستم كه آنها به كام مرگ روند. ديده فرو بستم ، با آنكه خاشاك در ديده داشتم و شرنگ نامرادى نوشيدم ، با آنكه استخوان در گلويم شكسته بود و غم گلويم را فشرده بود و من شكيبايى مى ورزيدم . و به چيزى تلختر از حنظل ، كه به كامم ريخته بودند، صبر كردم .
و هم از اين خطبه :
تا بهايى نگرفت بيعت نكرد آنكه فروخت سودى نكرد و آنكه خريد خوار و ذليل شد. جنگ را آماده شويد و ساز و برگ نبرد مهيا داريد كه آتش كارزار افروخته شده و شعله آن بالا گرفته است . پايدارى ورزيد كه پايدارى بيش از هر سلاح ديگر پيروزى را ميسر گرداند