سرافراز آزاده عزیز...
28 مرداد 1394
سرافراز آزاده عزیز…
میدانم لحظاتی که از بهترین سالهای عمرت گذشت با هیچ چیزی قابل جبران نبوده ونیست…
میدانم گذر تک تک آن ثانیه ها،چقدربرايت جانکاه بوده است!میدانم که اگر ارزشمندي ووالايي و تقدس راهت نبود،گذران این لحظات برایت بسیار بسیار سختتر ميشد!
خوشا به سعادتت وبدا به حال چون منی وچون مایی که قدرت را آن گونه که باید و شاید ندانستيم!چه بگويم از غصههایی که در دلم سنگینی ميکند؟ازغمي جانکاه که درونم را ميسوزاندوبر جگرم حرارتي می افکندکه قابل وصف نیست.
چه بگويم ازغم شرمندگی،ازاينکه نسل مانتوانست درک کند آن سالهاي چشم انتظاری مادران وهمسران وفرزندانتان را؟نتوانست درک کند…
نتوانست جبران کند…
اينهابماند…
نتوانست مرهمي باشد بر زخم های روحت…
ببخش وبپذیر این شرمساری راازما که دستمان خالیست
ندا شیاسی