سفر 2
20 تیر 1394
خطبه 48
خطبه اى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه عزم سفر شام داشت :
حمد خدا را، هر بار كه شب فرا رسد و سخت تاريك گردد و حمد خدا را، هر بار كه ستاره اى بدرخشد و ناپديد شود و حمد خدايى را كه انعامش پايان نپذيرد و كس سپاس فضل و كرمش نتواند.
اما بعد. من طلايه سپاه خود را فرستاده ام و گفته ام كه از ساحل فرات دور نشوند، تا فرمان من برسد. چنان ديدم ، كه از اين آب بگذرم و به نزد مردمى كه در ساحل دجله وطن گزيده اند بروم و به جنگ برانگيزانمشان تا با شما به سوى دشمنانتان در حركت آيند و آنان را از يارى كنندگان نيروى شما گردانم .
من مى گويم :
((ملطاط)) جايى از كناره فرات است كه لشكر خود را به پاسدارى آن برگماشته بود. ساحل دريا را هم ((ملطاط)) گويند و در اصل ، به معنى زمين هموار است . و مراد از ((نطفه ))، آب فرات است كه تعبيرى عجيب و غريب است .