شب قدر
07 خرداد 1398
امام جعفر صادق (ع):
️إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ. اَللَیْلَهُ: فاطمه و القدر: اَللَّهُ. فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر،
و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها …
و قوله: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یعنى: خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین.
تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد (ص) و الروح القدس هى فاطمه.
بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ. یعنى حتى یخرج القائم؛
اللیله، حضرت فاطمه، است. القدر ،«اللَّه» است. پس هر کس که فاطمه و مقام ایشان، را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است.
و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختنش، ناتوان هستند.
اما معناى «لیله القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز امالمؤمنین حضرت زهراء (س) میباشد، مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد و مراد از روح یا روحالقدس همانا، فاطمه است.
و مراد طلوع فجر، ظهور حضرت قائم (ع) است.
تفسیر فرات کوفى، ص ۵۸۱-۵۸۲
️إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ. اَللَیْلَهُ: فاطمه و القدر: اَللَّهُ. فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر،
و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها …
و قوله: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یعنى: خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین.
تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد (ص) و الروح القدس هى فاطمه.
بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ. یعنى حتى یخرج القائم؛
اللیله، حضرت فاطمه، است. القدر ،«اللَّه» است. پس هر کس که فاطمه و مقام ایشان، را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است.
و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختنش، ناتوان هستند.
اما معناى «لیله القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز امالمؤمنین حضرت زهراء (س) میباشد، مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد و مراد از روح یا روحالقدس همانا، فاطمه است.
و مراد طلوع فجر، ظهور حضرت قائم (ع) است.
تفسیر فرات کوفى، ص ۵۸۱-۵۸۲