فیلم های اتوبوسی
شهادت امام رضا علیه السلام بود. می خواستیم بیایم تهران. قطار که هیچی، اتوبوس هم نبود! مجبور شدیم با اتوبوس تبریز بیایم، تا وسط راه که از تهران رد می شه پیاده شیم. راننده تو راه شروع کرد به نشون دادن یکی از اون فیلم سینمایی های داغون ایرانی. موقع جمع کردن پولها وقتی که رسید به من بهش گفتم: حاجی شهادت امام رضا ست. فیلم دیگه ای نداشتی بذاری؟
طرف یه آن خشکش زد! یه نگاه به من کرد و یه نگاه به تلویزیون. با صدای بلند یه جمله به ترکی گفت (نفهمیدم چی گفت)و رفت سمت تلویزیون. یهو کل اتوبوس شروع کردند به صلوات فرستادن. داشتند صلوات می فرستادند که تلویزیون یهو خاموش شد. مردم هم هاج و واج وسط فیلم مونده بودند که چی شد. بعد راننده، یه فایل مداحی تصویری در آورد گذاشت. حالا نه به این نه به اون. اولش خیلی مایل نبودم که این کار بشه. چون ممکن بود باعث بشه مردم کلا از مداحی و روضه زده بشن! ( فکری که خیلی موقع ها شیطون تو کله م میندازه…) مخصوصا که وسط فیلم بود!
اما بعد از گذشت چند دقیقه صدای گریه و زمزمه از تو اتوبوس بلند شده بود. بعضی ها هم دستاشون رو برده بودند بالا و داشتند نوحه می خوندند. صحنه ای باورنکردنی بود. اصلا توقع چنین حالتی رو نداشتم. انگار رفته باشی تو یه مجلس روضه. البته یه عده هم کاری نداشتند و داشتند کار خودشون رو می کردند. ولی در مجموع فضای اتوبوس، فضای خیلی خوبی بود.
دمش گرم! راننده آدم مشتی ای بود و از اون طرفم مسافر ها ی باحالی داشت. کرم امام رضا علیه السلام بود که فضای اتوبوس از اون حال اینجوری عوض بشه…
بعد از اینکه تموم شد، رفتم جلو و با دادن شکلات ( البته از این گرونا ! )به راننده ازش تشکر کردم.