لغزشگاه های امت اسلامی پس ازپیامبر
بعد از رحلت رسول خدا، سه آزمون بزرگ الهی برای خواص و امت پیامبر پیش آمد.
۱-ولایتپذیری
مردم ابتدا در غدیر با پیامبر بیعت کردند، اما بعد از رحلت ایشان از همان روز اول بنای مخالفت گذاشتند و برای این کار هم دو بهانه مطرح کردند. یک بهانه این بود که نظام قبیلگی نمیخواست خلافت در میان خاندان بنیهاشم ادامه یابد و رسالت را برای آنان کافی میدانست.
بهانهی دوم آنها هم این بود که میگفتند ما میخواهیم اسلام بهصورت تساهل و تسامح ادامه یابد و عقیده داشتند که اگر علی (ع) خلافت را برعهده گیرد، مردم را به همان مسیری هدایت میکند که رسول خدا هدایت میکرد که البته هر دو این بهانهها باطل است.
بنیان این لغزش این بود که آنان ولایت آسمانی اهلبیت را قبول نداشتند و عقیده داشتند که نسل رسول خدا نسلی زمینی و ولایت ایشان رأیی شخصی بود و رأیی نبود که از طرف خدا به حضرت رسول رسیده باشد.
همچنین معتقد بودند که انتخاب و انتساب الهی مطرح نبود و هرچه بود نظر شخصی رسول خدا بود. پس یکی از آفاتی که انقلاب دینی را بعد از رحلت رهبر الهی آن تهدید میکند، این است که دیگران اعتقاد داشته باشند خلیفهی برحق و ولی خدایی که جانشین امام اول است، توسط خداوند انتخاب نشده و بهتر است معیارهای الهی کنار گذاشته شوند.۲- توسعهی جامعهی اسلامی
لغزش دوم این بود که آنها میخواستند فتوحات انجام دهند و کشورهای دیگر را فتح و مردم آن کشورها را به اسلام دعوت کنند. فتوحات انجام شد و آنان ایران، عراق، مصر، سوریه و اردن را فتح کردند. به دنبال فتوحات پیدرپی، رشد اقتصادی نیز به وجود آمد، اما آنها فرهنگ استفاده از ثروت را در جامعه نداشتند و نمیدانستند کار درست چیست.
عدهای مثل اهلبیت و یاران ایشان، این ثروتها را صرف تولید بیشتر و انفاق کردند، اما بقیهی افراد پولها را صرف تکاثر، ذخیره و تجملگرایی کردند. در پی این لغزش بود که اشرافیت اتفاق افتاد.
۳- توزیع عادلانهی درآمدهای بیتالمال
این افراد درآمد خزانهی بیتالمال را که باید میان همه بهصورت مساوی تقسیم میشد، بهصورت نامساوی تقسیم میکردند. مثلاً گفتند مهاجرانی که در جنگ بدر شرکت داشتند، پنج هزار درهم بگیرند و کسانی که جزء انصار هستند و در جنگ بدر شرکت کردهاند، چهار هزار درهم دریافت کنند و همینطور درآمدها را کاهش دادند تا به 25 درهم رسید که برای مردم عادی مدینه بود و اینگونه اختلاف طبقاتی نیز به وجود آمد.
به دلیل نپذیرفتن و کنار گذاشتن ولایت امام علی (ع)، که یک انسان متعالی بودند و میتوانستند برای جامعهی اسلامی گرهگشا باشند، چنین مشکلاتی به وجود آمد. ایشان میتوانستند آنان را راهنمایی کنند که چگونه باید از ثروت فتوحات بهره برد و آن را عادلانه توزیع کرد، اما نبود ایشان باعث بروز مشکلات فرهنگی و ارزشی بسیاری در جامعهی اسلامی شد.
آنها به علت اینکه معلم نداشتند، به اشتباه افتادند و بدعتهای زیادی را وارد دین کردند. اختلاف طبقاتی هم موجب شد که ارزشها زیر سؤال رود. حتی نزدیک به دوران خلیفهی سوم، اشرافیت بسیاری از اصحاب را نیز به خود جذب کرده بود و دیگر کسی برای ارزشها دل نمیسوزاند.
در دوران بنیامیه هم وضعیت چنین بود و همچنان نخبگان ارزشی جامعه خانهنشین بودند. آرامآرام زرسالاری، ثروتهای بادآورده و دنیاطلبی، ابتدا بین خواص و سپس میان عموم مردم، پدید آمد. دنیا دیگر بهعنوان یک ارزش تلقی میشد و جامعه به سمت دنیاگرایی پیش میرفت.
در چنین شرایطی به حق عمل نمیشد و نهی از باطل نیز صورت نمیگرفت. در زمان واقعهی عاشورا، مردم با اینکه تشخیص میدادند که امام حسین (ع) برحق است، ایشان را همراهی نکردند و به سمتی جذب شدند که پول و جاه و جلال بیشتری وجود داشت.