چای با طعم خدا
18 خرداد 1394
اين سماور جوش است
پس چرا می گفتي
ديگر آن خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دستهايت: سينی نقره نور
اشکهایم : استکان های بلور
کاش، استکان های مرا
توی سينی خودت می چيدی
خنده هايت قند است
چای هم آماده است « چای با طعم خدا »
بوی آن پيچيده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزيز!
توی فنجان دلم
چايي داغ بريز.