چشم ها را باید شست
تا سوار مترو شدم متوجه صدای وحشتناک آهنگی شدم که از اون طرف مترو میومد. نمی دونستم که آیا باید بگردم و ببینم که صدا از کی می آد یا نباید جستجوکنم!؟ یه صندلی خالی شد و من نشستم. یکدفعه دیدم همون شخص اومد و جلوم ایستاد. صداش فوق العاده زیاد بود و آهنگش هم غنا. یک مرد مسن وارد مترو شد و من - جایم را به او دادم و کنار پسره ایستادم. ظاهر طرف بد نبود(یک جوون حدود ۲7 ۲6 ساله.) به خودم گفتم این کسی که داره با این صدا این آهنگ را گوش می کنه حتماً آدم بی منطقیه (پیش داوری غلط). دستم را زدم به شونه ش و گفتم: داداش این صدا اذیتت می کنه!
کسی که سمت چپش هم ایستاده بود هم یه همچین چیزی بهش گفت. پسره شروع کرد به درد دل کردن که من خودم می خوام این کارم رو ترک کنم و آسیباش رو دیدم و…
من هم چند تا آسیب جسمی و روحی غنا را بهش گوشزد کردم و گفتم: آیا انسان هر غذایی که جلوش می ذارن رو می خوره؟ پس چرا هر آهنگی میاد رو باید گوش بده؟
بعد اسم چند تا از علما را آورد و گفت فلانی را می شناسی؟ گفتم :آره.
گفت: من تمام سخنرانی هاش رو دارم. گفتم: می خوای چند تا سخنرانی خوب دیگه هم برات بولوتوث کنم؟ خلاصه تا نزدیک خونه که با هم، هم مسیر بودیم، چند تا سخنرانی براش فرستادم وشمارش رو گرفتم و بعدا چند تا پیامک هم براش فرستادم… به لطف خدا روزخوبی بود.
به امید روزی که این واجب فراموش شده ، همه گیر شده و گناه منزوی گردد.
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر