گاو قوم بنی اسرائیل
این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده و نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد از جمله: بهانه جویى شدید قوم بنى اسرائیل با سۆالات بی فایده ای که در سراسر این داستان می پرسند نمایان است، و نیز درجه ایمان آنان را به گفتار حضرت موسى مشخص می کند.
خداوند در سوره بقره آیات 67 تا 74 به این ماجرا اشاره می کند و می فرماید: (معنی آیات) و بخاطر بیاورید هنگامى را که موسى بقوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى دهد ماده گاوى را ذبح کنید و قطعه اى از بدن آن را به مقتولى که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى کند و غوغا خاموش گردد، گفتند: آیا ما را مسخره مى کنى؟
موسى گفت: به خدا پناه مى برم از اینکه از جاهلان باشم!. گفتند: پس از خداى خود بخواه که براى ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوى باشد؟ گفت خداوند مى فرماید: ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده، و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شده هر چه زودتر انجام دهید.
گفتند: از پروردگار خود بخواه که براى ما روشن سازد چه رنگى داشته باشد؟ گفت:خداوند مى گوید: گاوى باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد! گفتند: از خدایت بخواه براى ما روشن کند بالاخره چگونه گاوى باشد؟ زیرا این گاو براى ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد!.
گفت: خداوند مى فرماید گاوى باشد که براى شخم زدن رام نشده باشد، و براى زراعت آب کشى نکند، از هر عیبى بر کنار و حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد.
گفتند: الان حق مطلب را براى ما آوردى! سپس چنان گاوى را پیدا کردند و آن را سر بریدند ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند!. و بخاطر بیاورید هنگامى را که فردى را به قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفى داشته بودید آشکار مى سازد.
سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل را معرفى کند) خداوند این گونه مردگان را زنده مى کند و آیات خود را به شما نشان مى دهد شاید درک کنید)، سپس دلهاى شما بعد از این جریان سخت شد، همچون سنگ، یا سختتر!
چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود، و پاره اى از آنها شکاف بر مى دارد و آب از آن تراوش مى کند، و پاره اى از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر مى افتد اما دلهاى شما نه از خوف خدا مى تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانى است و خداوند از اعمال شما غافل نیست (آیات 67 تا 74 سوره بقره).
ماجرای گاو
یک نفر از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته شد در حالی که قاتل او معلوم نبود و هر طائفه ای، طایفه ی دیگر را مسئول قتل آن شخص می دانست.
این اوضاع و احوال ادامه داشت تا این که نزد حضرت موسی رفته و از او درخواست کردند که از خداوند در این زمینه یاری بگیرد. حضرت موسی با توجه به ارتباطی که با خدا داشت به قوم خود گفت: گاوی را گرفته و سر او را ببرید و قسمتی از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند؛ ولی قوم بنی اسرائیل به موسی گفتند: آیا ما را به تمسخر گرفته ای؟
حضرت موسی فرمود: به خدا پناه می برم اگر بخواهم کسی را مسخره کنم.
قوم موسی به او گفتند: از خدا بپرس آن گاو چگونه باشد؟
حضرت موسی فرمود: گاو باید ماده، نه پیر و نه جوان باشد.
دوباره آن قوم لجباز گفتند: از خدا بپرس آن گاو چه رنگی داشته باشد؟؟ حضرت موسی فرمود: زرد باشد به طوری که در چشم حالت درخشندگی داشته باشد؟
قوم موسی برای آخرین بار سوال کردند: این گاو از نظر کار کردن باید دارای چه خصوصیتی باشد؟ حضرت فرمود: این گامو باید برای شخم زدن و زراعت و همچنین برای آبکشی تربیت نشده باشد و از هر عیبی پاک باشد.
در نهایت قوم بنی اسرائیل برخلاف میل خودشان گاوی را با خصوصیات گفته شده، پیدا کرده و سر بریدند و قسمتی از آن را به بدن مقتول زدند و وقتی زنده شد، قاتل خود را معرفی کرد.
اگر خوب نگاه کنیم خواهیم دید که چگونه خداوند بر قوم بنی اسرائیل نعمت ارزانی داشته است.