گردنبند طلا
تو مینی بوس ایستاده بودم که یه آقای هیکل درشتی سوار مینی بوس شد . یه گردنبند طلا هم گردنش انداخته بود که کاملا روی تی شرت اومده بود و معلوم بود .
داشتم فکر می کردم که چه جوری بهش بگم . خیلی سخت بود ، بار اولم بود که به چنین موضوعی می خواستم تذکر بدم. گفتم نباید از دستش بدم. بالاخره تجربه ای میشه برای دفعه های بعد. چند بار چشم تو چشم شدیم . بهم گفت اون عقب جا هست برو بشین . گفتم نه همین جا خوبه. یه تیکه دستمال کاغذی به صورتش چسبیده بود . با اشاره بهش گفتم که برش داره.
این ها همه مقدمه شد برای حرف اصلی . گفتم بذار از طریق علمی وارد بشم نه شرعی!(البته حواسم بود که یه گوشه کنایه ای به دین هم بزنم.)
رفتم کنارش و گفتم داداش می دونستی طلا برای مرد ضرر داره ؟ سریع و محکم گفت : نه! گفتم : دلیل اینکه برای مرد حرامه همینه . اگه ضرر نداشت که حرام نمی شد. طبق اون چیزی که تا حالا کشف کردند ، طلا، هم توی جریان خون آقایون تاثیر منفی داره، هم توی احساسات و عواطفشون . گفت : یعنی چی؟!
گفتم : ببین! عواطف و احساسات زن و مرد با هم فرق می کنه . درسته ؟ گفت : آره. گفتم : خب . این طلا برای احساسات مرد ضرر داره و به روحیات زنانه نزدیک می کنه . برا همین برای زن اشکال نداره ولی برای مرد حرومه . گفت : نقره چی؟! گفتم : نه . نقره و پلاتین برای مرد هیچ اشکالی نداره . نقره گردنت بنداز .
بعدش هم با هم رفیق شدیم و درباره چیزهای دیگه بحث کردیم . البته اصلا انتظار نداشتم که همون موقع گردندبندش رو در بیاره، ولی به هر حال این حرف ها خیلی روش تاثیر گذاشته بود و گردنبندش رو زیر تی شرتش داده بود و دیگه معلوم نبود…
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر