آیا ابدی بودن در آتش جهنم با عدالت خدا سازگار است؟
عذاب ابدى تنها شامل کسانى می شود که جوهره انسانى وجودشان را نابود کرده و راه بازگشت را به روى خود بسته اند.
امام صادق(ع) می فرماید: کسی که در آتش دوزخ جاودان است، نیّت واقعی اش این بوده که اگر در دنیا جاودان باشد همیشه نافرمانى خدا کند.
کافی/ج2/ص85
فرم در حال بارگذاری ...
حضرت زینب(سلام الله علیها) و اسارت
حضرت زینب(سلام الله علیها) تا چه مدت در اسارت بود و چه زمانی آزاد شد؟ زندگانی ایشان پس از آزادی چگونه بود؟
پس از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبرى (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه حضرت زینب (س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مىنازید و مىگفت: “کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!” با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: جز زیبایى چیزى ندیدهام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى قربانگاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مىآورد تا در پیشگاه خویش داورى کند».(1)
...
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، حضرت زینب (س) با شهامت تمام، برادر زادهاش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال اعتراض حضرت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.(2)pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز حضرت زینب (س) توانست افکار عمومى را دگرگون نماید. جلسهاى یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریدة امام حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستى به صورتش مىزد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفتهاند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(3)
برخی معتقدند بعد از ورود کاروان اهل بیت(ع) به مدینه، دلیل روشنی نداریم که حضرت زینب از مدینه بیرون رفته باشد، بنابر این در مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد، اما مکان دفن او در بقیع مشخص نیست، همان طور که شخصیتهای بزرگ دیگری از اهل بیت(ع) در بقیع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمیباشد.(4)
دربارة مدت اسارت مدت اسارت حضرت زینب و حرکت آنان از شام به مدینه، مرحوم دکتر آیتی بر این باور است که تاریخ حرکت اهل بیت به شام، هنگام رسیدن آنان به دمشق، مدت توقف اسیران در مرکز حکومت یزید، تاریخ حرکت آنان از دمشق به مدینه و هنگام ورود آنان به مدینه، به درستی معلوم نیست.(5)
برخی نوشتهاند که سر مطهر امام حسین(ع) روز اوّل صفر به شام رسید و چند روز بعد اسیران وارد شام شدند.(6) روز هشتم ورود اهل بیت(ع) به شام یزید آنان را احضار کرد و بین ماندن در شام یا رفتن به مدینه آزاد گذاشت، که آنان رفتن به مدینه را انتخاب کردند.(7)
——————————————————————————————————–
پینوشتها:
1ـ لهوف، ص 218؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 324؛ ارشاد، ج2، ص 144.
2ـ ارشاد، ص 116 ـ 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.
3ـ زینب پیامآور عاشورا، سید عطاءالله مهاجرانى، ص 287، 347 ـ 348 ـ 352.
4ـ اعیان الشیعه، ج 7، ص 140.
5 – علی نجاتی، قطعهای از بهشت، ج2، ص 607.
6 – علامه شعرانی، دمع السّجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 287 – 289.
7 – همان، ص 534.
فرم در حال بارگذاری ...
روزشمار محرم
روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی"10 را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13
——————-
10. او پیامبر را درك كرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام “سجاح” كه ادعای نبوّت كرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه السلام جنگید و در كربلا نیز از لشكریان یزید بود.
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.
13. همان.
سلام همسنگر
وبلاگ خوبی دارید موفق باشید
با قرارهای عاشقی ویژه محرم در خدمتتون هستم
شما دعوتید به ویلاگ آرزوی شهادت
قرار عاشقی
دلدادگی با یاران وفرزندان امام حسین
سلام دوستان
شب ششم هم فرا رسید، مهمان امشب ما یادگار امام حسن (ع) هستند لطفا خودتون رو معرفی کنید
من … بقیه اش رو خودت بیا و بخون
یاعلی
منتظرت هستم…
فرم در حال بارگذاری ...
دروازه ای به دنیای الکترونیکی مکتوبات در اینترنت
پایگاه اطلاع رسانی السراج شامل:
احادیث، کتب اسلامی، سخنرانی، فقه، مسابقه، سئوال و جواب و …
فرم در حال بارگذاری ...
انگشت اتهام
زمانی که انگشت اتهامت را به سوی دیگران نشانه میگیری
و آنها را مقصر بدبختی هایت می دانی،
در واقع باقی انگشتانت خودت را مسئول اتفاقات می داند…
فرم در حال بارگذاری ...
اولین عزاداریامامحسینکیوکجابرگزارشد؟
حماسه کربلا، بزرگترین و دلخراشترین واقعه تاریخ است که پس از گذشت بیش از ۱۴۰۰ سال هنوز هم زنده مانده و پس از ۱۴ قرن به یاد آن واقعه اشکها ریخته میشود و مراسم حزن و عزاداری به پا است.
مراسم عزاداری امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال ۶۱ هجری در کنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت علیه السلام برگزار شد.
پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زینالعابدین و حضرت زینب و ام کلثوم علیهم السلام برای مردم کوفه که برای تماشا آمده بودند، سخنرانی کردند. در پی این سخنرانیها صدای ضجه و گریه از خانهها و مردم کوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.
...
پس از ورود کاروان اسراء به شام و خطابه خوانی امام سجاد(ع) در شام، یزید به اهل بیت امام حسین اجازه داد که عزاداری کنند و اهل بیت به مدت سه روز به طور رسمی در شام عزاداری کردند. (۱) در پی آن خطابه و این عزاداریها، انقلاب بزرگ فکری در شام پدید آمد و اکثر قریب به اتفاق مردم نسبت به دستگاه حاکمه بدبین شدند.pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">عزاداری بعدی در مدینه برپا شد. پس از ورود اهل بیت به مدینه عزای عمومی بر پا شد و تمامی مردم مدینه ناله و ضجه کردند. پس از آن حلقههای عزاداری توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله کسانی که در مدینه مجلس عزاداری بر پا کرد، حضرت زینب سلام الله علیها بود. این عزاداری مدینه را در آستانه انفجار و حرکت عمومی قرار داد و عمر بن سعد جریان را به یزید گزارش داد و اعلام کرد که ” تحقیقات وجود زینب کبری(س) در مدینه اندیشهها را تحریک میکند، زیرا او سخنور دانا و باهوش است. خود و کسانی که با او همراهی میکنند، در نظر دارند برای خونخواهی حسین قیام کنند.” (۲) تا این که حضرت زینب به شام یا مصر تبعید و رحلت فرمود.پس از شهادت امام حسین(ع) ائمه خود اقامه عزاداری میکردند و شیعیان را به اقامه عزا و گریه و عزاداری تشویق مینمودند.
منبع:
۱- تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳.
۲- ثورة الحسین فی الوجدان الشعبی، ص۲۶۵.
منبع: پایگاه آوینی
فرم در حال بارگذاری ...
تاریخچه عزاداری امام حسین (ع)
از عصر امام باقر (ع) تا تاسیس آل بویه
عصر امام باقر و امام جعفر صادق ( علیه السلام ) یکی از دوران های حساس برای شیعه به شمار می آید، چه دراین روزگار دولت امویان هم چون سابق دارای قدرت و منزلت قوی نبود و تهدیدات بر علیه این حکومت آغاز گردیده بود. درعصر امام باقر (ع) مراسم و مجلس عزا به صورت دسته جمعی در بیت حضرت بر پا می شد و در این مجالس شا عران و مداحان اشعاری را در مرثیه امام حسین (ع) قرائت می کردند. وقتی که کمیت اسدي شاعر بزرگ شيعي به شهر مدينه آمد به خدمت امام باقر(ع) مشرف شد و اظهار نمود که در باره امام حسین (ع) چند بیت شعر گفته ام حضرت فرمود بخوان، آن گاه کمیت شروع به خواندن اشعاری در مرثیه امام حسین ( ع) نمود، كه امام سجاد را به گريه در آورد.( الغدیر، علامه امینی، ج (2)، ص 202 )
...
زمان امام صادق (ع)، مصادف با روی کار آمدن عباسیان بود. آنان که مشغول تصفیه حساب های شخصی با امويان و مخالفان داخلي و تحکيم پایه های قدرت خود بودند، چندان توجه وحساسیتی به اقدامات امام صادق (ع) نداشتند. شاید این به دلیل دوري امام از صحنه فعالیت سیاسی و مبارزاتی بود و یا این که هنوز به علویان که در روی کار آمدن عباسیان نقش اساسی داشتند، احساس نیاز می شد و راندن آنان از صحنه درآغاز خلافت خطر هایی را برای دستگاه خلافت فراهم می ساخت. در هر حال امام صادق از این فرصت ها در راستای تاسیس دانشگاه جعفری و تربیت فراوان شاگرد در علوم مختلف استفاده کرد و در برابر مذاهب دیگر ایستاد و از این رو مذهب تشیع به مذهب جعفری شهرت یافت.در كنار اين اقدامات، امام هم چنین در ایام محرم سوگواری برای جدشان امام حسین (ع) را برپا می نمودند و از خوردن و نوشیدن خود داری می کردند تا این که ظهر می شد آن گاه مانند مصیبت زده اي، غذای اندکی مثل شیر صرف مي نمودند و از خوردن غذای لذیذ امتناع می کردند. (مسارالشیعه، شیخ مفید، ص 43) در اثر تشویق های آن جناب عزاداری امام حسین (علیه السلام ) به مناطق شیعه نشین نیز کشیده شد. چنان که وقتی ابو هارون مکفوف در حضور امام صادق ( ع) شروع به مرثیه سرایی کرد امام فرمودند: ای ابا هارون. همان گونه که در میان خود [ یعنی شهر رقه ] می خوانید، این جا نیز همان گونه بخوان.
ورود علی بن موسی الرضا (ع) به خراسان نقطه عطفی در تاریخ تشیع، به ویژه برای ايران آن زمان كه تحت حاكميت عباسيان بود، و بالاخص خراسان به شمارمی آید. امام در فرصت کوتاهی که نصیب وی شده و حکمرانان عباسی را سر گرم خویشتن می یافت، وظیفه خود را برای آگاهانیدن مردم ایفا نمود. این فرصت همان فاصله زمانی بین درگذشت هارون الرشيد و قتل امین بود. ولی شاید بتوان گفت که فرصت مزبور به نحوی – البته به شکلی محدود – تا پایان عمر امام درسال 203 هجری قمری نیز امتداد یافت. امام با شگرد ویژه خود نفوذ گسترده ای بین مردم پیدا کرد و نوشته هایش را در مشرق و مغرب کشور اسلامی منتشر می کردند. و خلاصه همه گروه ها شیفته ايشان گردیده بودند. امام(ع) از فرصت های به دست آمده برای سوگواری سرور شهیدان امام حسین (ع) به خوبی بهره برداری نموده و در فرصت هاي مقتضي ياد و خاطره عاشورا را احيا مي كردند. ( زندگی سیاسی هشتمین امام، سید خلیل، ص 168).
امام رضا (ع) در سراسر ایام محرم محزون و غمگین بود و مجلس عزاداری و مرثیه سرایی ترتیب می داد و اگر شاعر يا مرثيه سرايي حضور داشت، مي فرمود، اشعاري در مرثيه امام حسين( ع) بسرايد و در غير اين صورت خودش مصائب جدش را ذکر می کرد و می گریاند. دعبل خزاعی می گوید :خدمت سرورم امام رضا ( علیه السلام ) رسیدم، دیدم آن حضرت هم راه اصحابش محزون و اندوهگین نشسته اند وقتی که مشاهده کرد که من به سوی او می آیم، فرمود: « مرحبا به دعبل، مرحبا به کسی که با دست و زبانش مارا یاری می کند. آن گاه مرا یک طرف خود نشاند و فرمود : ای دعبل. می خواهم شعری بگویی. زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهل بیت است و ایام سرور دشمنان ما خصوصا بنی امیه است. ای دعبل ! هر کس برمصیبت ما بگریاند، [حتی یک نفر] را، اجرش باخداست. ای دعبل! هر کس چشمش بر مصیبت ما اشک بریزد و بگرید هم راه ما و در زمره ما محشور می شود. ای دعبل! هر کس بر مصیبت جدم حسین (علیه السلام ) بگرید، البته خدا گناهان اورا می آمرزد. آن گاه دستور داد پرده ای میان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشینند و در مصیبت جد خود بگریند. در این هنگام به من فرمود : ای دعبل! برحسین ( علیه السلام ) مرثیه بخوان. مادامی که تو زنده ای یاور و مدح کننده ما هستی پس هر چه توانستی از یاری ما کوتاهی مکن. آن گاه من گریستم و اشعاری را خواندم.
اما درقرن سوم هجری یعنی بعد از عصر امام رضا ( علیه السلام )، بیشتر اوقات، ائمه اطهار در تقیه به سر می بردند و امکان بر پا کردن مجالس عزاداری امام حسین ( علیه السلام ) برای آنان مهیا نبود. ولی با گذشت زمان این مراسم در میان شیعیان رونق وگسترش یافت و عده ای در امر مرثیه سرایی مهارت کافی کسب کردند و برخی دیگر در این زمینه شهرت یافتند. در اوایل قرن چهارم هجری، [یعنی از اواخر غیبت ضغری ]،مرثیه گویی به نام خلب مشهور بود که به دست بربهاری رییس حنابله بغداد کشته شد. هم چنین در عصر معزالدوله از نوحه گری به نام ابن اصدق سخن به میان آمده است. ( تاریخ آل بویه، ص 74 )
عمل دیگری که می بایست در تاریخ عزاداری امام حسین ( ع) به آن توجه داشت توصیه ها و تشویق های ائمه اطهار (ع) می باشد این توصیه ها همان گونه که از ابتدای این نوشته ملاحظه کردیم دایما مورد تایید وتاکید بوده است این توصیه ها و تاکیدات موجب می گردید تا نام و یاد حسین بن علی (ع) و نیز فداکاری ها و ایثار او و یارانش برای همیشه در تاریخ اسلام زنده بماند، و از سوی دیگر یادآور و پاس داشت مبارزه با ظلم و فساد، بر پایی امر به معروف و نهی از منکر، و تن به ذلت ندادن پیروان راستین آیین ناب محمدی به هر گونه ناراستی و نادرستی به شمارمی آمد، به عبارتی شهادت امام حسین و تاکید بر حفظ نسخه ای کامل و درست برای حفظ راستین خطی که علی (ع) بعد از پیامبر ادامه سوگواری آن را بر عهده گرفته بودند.
به همین لحاظ در زندگی ائمه اطهار به سفارش های فراوانی دال بر عزاداری برای سرور شهیدان بر می خوریم که« به بر پا دارندگان عزا برای حسین (ع) پاداش های فراوان وعده داده شده است » به عنوان نمونه از امام زمان (عج) روایت شده است که همانا من برای فرد شیعه ای که مصیبت جد شهیدم را یاد کند، و سپس برای تعجیل فرج و تایید ( امر من) دعا کند من نیز برای او دعا خواهم کرد. ( حماسه عاشورا، ص،226)
به نظر می رسد با توجه به سفارش ائمه در روز عاشورا شیعیان دست از کار می کشیدند و حالت غم و عزا به خود می گرفتند. مردم معمولا درصورت امکان با احتیاط درکنار مرقد حضرت ابي عبدالله(ع) درکربلا گرد هم می آمدند و به عزاداری می پر داختند. در صورتی که تهدید حکومت اموی و عباسی جدی می شد در داخل منازل مراسم عزاداری بر پا می نمودند و به یاد شهادت سالار شهیدان با خواندن مرثیه ها اشک می ریختند و قاتلان وی را لعن می کردند.
- از آل بویه تا صفویه
یکی ازمهم ترین مراحل عزاداری امام حسین (علیه السلام )، بعد از قدرت یافتن سلسله آل بویه در قرن چهارم هجری می باشد. که اوج گسترش تشیع است. در این قرن حکومت های شیعی چون : علویان طبرستان، زیدیان یمن، حمدانیان درشمال عراق، فاطمیان درمصر و آل بویه در عراق و ایران به روی کار آمدند. عزاداری امام حسین (علیه السلام برای نخستین بار در این قرن، در قلمرو و حکومت آل بویه و تحت حمایت آنان به صورت علنی و عمومی درکوچه و بازار برگزارشد؛ عموم مورخان اسلامی به خصوص مورخانی که وقایع را به ترتیب سنواتی نوشته اند به اين موارد اشاره كرده اند به عنوان نمونه ابن اثیر در ذیل وقایع سال 352 هجری قمری می نویسد :
«در دهم ماه محرم سال جاری معزالدوله به مردم دستور داد که دکان ها و اماکن کسب را ببندند و تعطیل کنند و سوگواری نمایند و قبا های سیاه مخصوص عزا بپوشند و زنان نیز موی خود را پریشان وگونه ها را سیاه کنند و جامه ها را چاک بزنند و در شهر بگردند و بگریند و بر سر و سينه بزنند و ندبه حسین بن علی رضی الله عنهما را بخوانند مردم همه آن کار را کردند و نسیان را انکارکردند، زیرا یارای منع نداشتند که عده شیعیان فزون تر وسلطان هم هم راه آنان بود. »(ابن اثیر، ص 262، ج 14)
با توجه به این که قرن چهارم، اوج گسترش تشیع بود و حکومت های شیعی در اکثر مناطق جهان اسلام از جمله : ایران، عراق، یمن، شام، مصر و طبرستان گسترده بودند، این دستور معزالدوله به طزور گسترده از سوي مناطق شيعه نشين به خصوص بغداد با استقبال رو به رو شد. از جمله سیف الدوله حمدانی – ازحاکمان سلسله شیعی حمدانیان – در قلمرو حکومت خویش، در شمال عراق، دستور عزاداری عمومی برای امام حسین ( علیه السلام ) را صادر کرد ( همان ) هم چنین حاکمان فاطمی مصر، با این که با آل بویه رقیب بودند، ولی از روش آنان پیروی کردند و در روز عاشورا، عزاداری عمومی را برای امام حسین ( علیه السلام ) مرسوم کردند.
در این باره مقريزی می نویسد “درزمان المعزلدین الله به سال 363 هـ درکشور مصر تمام فاطمیین و شیعه در روز عاشورا در کنار قبر ام کلثوم اجتماع نموده و به عزاداری پرداختند و مبلغ بی حساب برای اطعام و عزاداری و شربت مخارج نمودند و به سال 396 هـ. در مصر کلیه بازارها را تعطیل عمومی کردند و ابن مامون در سال 515هـ. از موقوفات و صدقات کشور مصر روز عاشورا را تعطیل و روز توزیع صدقات قرار داد. و در عهد صدارت افضل بن بدرالدین در مسجد حسینی قاهره بوریاها فرش شد و افضل بدین سان در قلب مردم را یافت. » (مقریزی تقی الدین، ص 314.)هم چنین بنا به گفته مقریزی بعد از سقوط فاطمییان، عزاداری امام حسین (علیه السلام ) در مصر ادامه یافت و ایوبیان نتوانستند آن را متوقف سازند. ( همان ) بعد از این زمان برگزاری عزاداری برای امام حسین (ع) در روز عاشورا به سرعت در میان شیعیان گسترش یافت و از جمله مهم ترین شعایر شیعی گردید. ابو ریحان بیرونی ( 440- 360 م-ق ) در کتاب آثارالباقیه می نویسد :
” شیعیان از راه تاسف و سوگواری به قتل سیدالشهدا در مدینه الاسلام و بغداد و شهر های دیگر گریه و نوحه سرایی می کنند و تربت مسعود حسین (ع) را در کربلا در این روز زیارت مي نمایند."( ص 524 آثارالباقیه )
در عصرآل بویه، هرگاه عاشورا با عید نوروز یا مهرگان مصادف می شد، مراسم عید را به تاخیر می انداختند. حنبلیان بغداد، به جهت کثرت شیعیان و حمایت آل بویه، نتوانستند از برپایی این مراسم جلو گیری کنند اگرچه عکس العمل هایی داشتند که گاهی خیلی شدید بود. از جمله حنابله برای دشمنی با شیعیان روز هجدهم محرم، روز قتل مصعب بن زبیر را عزا می گرفتند حتی درسال363 هجري قمري حنابله بغداد به تعبیر ابن کثیر –که خود سنی متعصبی است و با شیعه دشمنی کرده – جاهلان سنی دسته به راه انداختند و شبیه عایشه، طلحه و زبیر ساختند وگفتند:” با اصحاب علی می جنگیم، که در این فتنه تعدادی از طرفین کشته شدند “.گاهی امیران آل بویه برای جلو گیری از فتنه های حنابله، مجبور می شدند دستور دهند، به طور موقت مراسم عزاداری عاشورا تعطیل شود. از جمله در سال367 هجري قمري. عضدالدوله دستور توقف عزاداری را در روز عاشورا صادر کرد. ( ابن کثیر – البدايه والنهایة، ج 12، ص 289)
از جمله مناطقی که در قرن چهارم و پنجم در آن ها نسبت به شیعیان و مظا هر و شعایر آنان، مثل عزاداری عاشورا سخت گیری شدید به عمل مي آمد، منطقه ایران و قلمرو حکومت غزنویان و سامانیان بود. به نوشته ابن اثیر « سلطان محمود در این سال در بلاد خراسان و سایر مناطق قلمرو حکومتش، تعداد کثیری از معتزلیان، رافضیان، اسماعیليان، قرمطیان، جهمیه و مشبهه را به دار زد وکشت و تعداد دیگری را به زندان انداخت و تعداد دیگری را تبعید نمود و دستور داد آنان را بر بالای منبرها لعن کنند و جماعتی از بدعت گذاران را نفی بلد نمايند” ( ابن اثیر ج 16، ص 26 )
بعد از زوال سلسله آل بویه، حنابله بغداد با یاری سلجوقیان که جایگزین آل بویه شده بودند و بر عکس آنان از اهل سنت حمایت می کردند نسبت به عزاداری امام حسین (علیه السلام ) در روز عاشورا سخت گیری کردند و شعارهای شیعه را از مساجد آنان پاک کردند و دستور دادند در محله کرخ در اذان به جای حی علی خیرالعمل، الصلاة خیر من النوم گفته شود. آزار و اذیت حنابله به حدی شدت یافت که شیخ طوسی عالم بزرگ شیعی در سال 448 مجبور شد، بغداد را ترک کرده و به نجف اشرف مهاجرت کند ولی به تدریج با گذشت زمان از تعصب های سنی ها کاسته شد و به هم زیستی مسالمت آمیز با شیعیان روی آوردند، حتی عزاداری روز عاشورا به میان آنان نیز راه یافت.
مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام ) بعد از عصر آل بویه در روز عاشورا و در مناطق شیعه نشین به طرز جدی رواج داشته است. چنان که در کتاب النقص از زبان یک نویسنده متعصب سنی در قرن ششم درباره شیعه آمده است : « این طایفه روز عاشورا اظهار جزع و فزع می کنند تعزیت را اقامت کنند و مصیبت شهدای کربلا تازه گردانند بر منبر ها، قصه گویند، و علما سر برهنه کنند و عوام چاک کنند و زنان روی خراشند و مرثیه کنند. » ( تاریخ کمبریج، ج 5 ص 278 )
در کنار عزاداری مناقب خوانان برای تبلیغ تشیع و نشر عقاید آن به روش مناقب خوانی روی آورده بودند. مناقب به معنی فضایل است و مناقب خوان خواننده ای بود که بر سر بازارها و خیابان ها از فضایل علی (ع) و فرزندانش ستایش به عمل می آورد. در اوایل دوران سلجوقی کما بیش و به طور پنهانی در عراق و طبرستان فعالیت آنان ادامه يافت آنان برای پرهیز از تعقیب و آزار غالبا از جایی به جای دیگر مهاجرت می کردند.( همان، ص279)
افزون بر مناطق و شهرهای مختلف عراق مانند : نجف، کربلا، سامرا، حله، بغداد،… در بسیاری از مناطق ایران چون : ری، قزوین، قم، کاشان، آبه، نیشا بور، سبزوار، جرجان و شهرهای مختلف مازندران عزاداری امام حسین ( ع) به طرز آزاد برگذار می شده است. در این باره گزارش مولانا جلال الالدین رومی از عزاداری مردم شهر حلب دارای اهمیت است. وی در کتاب خود مثنوی معنوی اظهار می دارد که مردم حلب در روز عاشورا برای عزاداری امام حسین (ع) در یکی از میدان شهر اجتماع عظیمی را تشکیل داده بودند.
روز عاشورا همه اهل حلب باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد وزن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلم ها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعره هاشان می رود در ویل و وشت پر همی گردد همه صحرا و دشت
(دفترششم مثنوی، ص 957 )
پس از آل بویه مراسم سوگواری برای امام حسین (ع) هم چنان ادامه یافت و از قرن چهارم به بعد مرثیه سرایی و سرودن اشعار که از قدیمی ترین اشکال عزاداری امام حسین (ع) به شمار می رفت بیش از پیش گسترش یافت و شاعران بسیاری در مظلومیت امام حسین (ع) به مرثیه سرایی پرداختند.
«مرثیه، نخستین شكل و قالب بیان تعزیه بود. در سده چهارم هجری سراینده در قالب سوم شخص از سرگذشت حزن انگیز حسین یاد میکرد و در شعر خود ضمن آن که هم دردی سوگواران را بر می انگیخت، احساسات خویش را بیان می نمود. » ( تعزیه هنر بومی ایران، ص 141 )
در زمان سلطان حسین بایقرا ( 911- 875 م ق ) سنت مداحی و منقبت خوانی که از سنن جا افتاده و معمول در این عصر به شمار می آید رواج بیشتری یافت. این امر در نشر و اشاعه برتري و فضایل اهل بیت (ع) و در نتیجه ترویج تشیع تاثیر فراوان داشت. مداحان و مناقب خوانان گاهی به بیان فضایل ائمه اطهار(ع) اکتفا نکرده و حتي به مخالفان آنان نيز می تاختند که منجر به درگیری و حتی شهادت آنان می شد همان گونه که حسن علی مداح نامي جانش را در این راه از دست داد. (تشیع در خراسان، ص 181 )
از قرن چهارم شکل دیگر از مرثیه سرایی درکنار سرودن اشعار گسترش یافت که عبارت بود از بیان مظلومیت شهیدان کربلا در قالب نثر یا همان مقتل خوانی که تالیف کتاب های فراوان مقتل در این راستا بوده است، با توجه به این که این گونه کتاب ها تنها جنبه تاریخی نداشته وگریاندن هم از انگیزه های تالیف آن ها بوده و شاهد آن آوردن احادیثی است که در ثواب و فضیلت گریه بر امام حسین (علیه السلام ) وارد شده است از این رو واعظان در روز عاشورا در منابر ذکر امام حسین (علیه السلام ) را می کرده اند و این مطلب مختص شیعه نبوده و عالمان اهل سنت نیز در روز عاشورا مصیبت امام حسین را (علیه السلام ) ذکر می کردند که نمونه هایی از آن را در کتاب عبدالجلیل رازی به اسم النقص مي توان مشاهده نمود.
البته این شکل از مرثیه سرایی را می توان در امتداد قصه گویی دانست که در قرون نخستین متداول بوده است. دسته های سینه زنی شکل جدید عزاداری بود که در عصر آل بویه به مراسم سوگواری امام حسین (ع) دسته های سینه زنی افزوده شد. معزالدوله درسال 352 دستور داد، روز عاشورا تعطیل شود. شیعیان به صورت دسته جمعی با حالت غم و اندوه به سر و روی خویش کاه و خاکستر می پاشیدند و به سر و سینه می زدند واشعاری در عزای امام حسین ( علیه السلام ) می خواندند و خیابان های شهرها را می گشتند. هم چنین دراین روز مردم از تهیه غذا برای خویش خودداری می کردند. از این رو نیکوکاران احسان و اطعام می دادند. تنها آلتی که از آن در این نوع دسته ها نام برده شده طبل است. ابن کثیر در این باره می گوید : «رافضیان در دولت بنی بویه در حدود سال 400 هجری [درباره عزاذاری حسین ( علیه السلام ) ] اسراف و زیاده روی می کردند. در بغداد و سایر شهرها در روز عاشورا در بازار ها و خیابان ها طبل می زدند و بر سر خویش کاه و خاکستر می پا شیدند و بر خیمه ها[ به رسم عزاداری] کرباس آویخته بودند و می گریستند و بسیاری از آن ها به جهت هم دردی با حسین (ع) آب نمی نوشیدند. زنان صورت هایشان را باز می کردند و می گریستند و به صورت وسینه خود میزدند و پا برهنه در بازار می رفتند. » ( البدایه والنهایه، ج 8، ص 202 )
- از زمان صفویه تا معاصر
بی شک در عصر صفوی مراسم عزاداری و سوگواری امام حسین ( علیه السلام ) وارد مرحله جدیدی شد. شاهان صفوی نه تنها خود، شیعه و به غایت، علاقمند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله ) بودند، بلکه خودرا ملزم به ترویج مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) و اشاعه مذهب شیعه می دانستند. یاد و ذکر شهادت امام حسین ( علیه السلام ) که یکی از شعایر و نمود های مهم تشیع می باشد، در این عصر به رشد و شکوفایی چشم گیری رسید و تقریبا به مرحله تکامل خود پا نهاد.
عزاداری امام حسین(علیه السلام ) به تمام مناطق وحکومت صفویان، حتی روستاها نیز کشیده شد. در حالی که قبل از آن در برخی از مناطق ايران هم چون اصفهان كه متعصبان اهل سنت در اکثریت بودند، بر پایی این مراسم میسر نبود.
از سوی دیگر زمان سوگواری افزون بر دهه محرم و عاشورا و ماه صفر و ماه رمضان که اوقات شهادت و رحلت سایر معصومان (علیه السلام ) در آن ها واقع شده، گسترش یافت درحالی که بیش از این گزارشی از سوگواری شیعیان در سایر روزها، غیر از روز عاشورا وجود ندارد. البته از عصر امام صادق (علیه السلام ) شیعیان عراق در روزهایی غیر از عاشورا نیز که روایتی در فضلیت امام حسین (علیه السلام ) در آن روزها وارد شده در کربلا و کنار آن حضرت به عزاداری می پرداختند.
پادشاهان صفوی و در راس آنان شاه تهماسب اول ( 984- 930 ) توجه خاصی به اشعار مذهبی داشت. کاهش نفوذ تصوف از زمان تهماسب و شدت گرفتن علایق شیعی، بر روی شعر فارسی تاثیر قاطعی داشته است. این تاثیر از آن روست که دربار صفوی و در راس آن شاه صفوی، علاقه چندانی به غزل و اشعار ستایشی و مدحی و حتی حماسی نداشته و شاعران را بر آن می داشت تا درباره ائمه اطهار (ع) شعر بسرایند. دراین باره به عنوان نمونه می توان به محتشم کاشانی اشاره کرد.
اسکندر بیگ ترکمان در کتاب عالم آرای عباسی به هنگام صحبت از شاعران عصر شاه تهماسب درباره او می نویسد:
«در اوایل حال حضرت خاقانی جنت مکانی را توجه به حال این طبقه (شعرا) بود… و در اواخر ایام حیات که در امر به معروف و نهی از منکر مبالغه عظیم می فرمودند، چون این طبقه علیه را وسیع المشرب شمرده از صلحا و زمره اتقیا نمی دانستند زیاده توجهی به حال ایشان نمی فرمودند و راه گذرانیدن قطعه و قصیده نمی دانند. مولانا محتشم کاشانی قصیده ای غرا در مدح آن حضرت و قصیده ای دیگر در مدح مخدره زمان، شهزاده پریخان خانم به نظم در آورده مذکور معروض گشت: شاه جنت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند. قصاید در شان شاه ولایت و ائمه معصومین (علیهم السلام) بگویید، صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن از ما توقع نمایند: زیرا که به فکر دقیق معانی بلند و استعاره های دور از کار در رشته بلاغت در آورده به ملوک نسبت می دهند که به مضمون در اکذب اوست احسن او اکثر در موضوع خود نیست. اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند شان معانی نشان بالاتر از آن است که متحمل الوقوع است."( اسکندر بیگ منشی، ج(1)، ص 178.)
از این رو شاعران بزرگ چون: محتشم کاشانی اشعار ماندگاری را در مرثیه امام حسین (ع) در این دوره به یادگار گذاشتند که تا به امروز دست مایه مهمی برای مراسم روضه خوانی منابر و دسته های سینه زنی گردیده است از سوی دیگر شاهان صفوی نسبت به شعایر مذهبی و شیعی تعصب و علاقه زیادی داشتند: نصراله فلسفی در این باره می نویسد: « در ده روز اول محرم از طرف شاه و بزرگان و اعیان کشور در پایتخت و شهر های دیگر مجالس روضه خوانی دایر می شد و در شب و روز عاشورا و روز بیست و یکم رمضان دسته های سینه زن و سنگ زن و امثال آن ها با مراسم و تشریفاتی که هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران متداول است به راه می افتاد.»( فلسفی، نصراله، ج3، ص 874.)
شاه عباس در سفرهای جنگی و حتی پشت قلعه دشمن نیز مراسم عزاداری عاشورا را فراموش نمی کرد و در اردوی خود مجالس روضه و سوگواری بر پا می ساخت. از آن جمله در ماه محرم سال 1013 هجری که قلعه ایروان را در محاصره داشت و با ترکان عثمانی می جنگید، مراسم عزاداری دایر کرد و در شب عاشورا از اردوی او چنان فریاد و فغان برخاست که مردم قلعه اندیشناک شدند و به گمان این که شاه فرمان حمله شبانه و ناگهانی داده است آماده تسلیم گشتند.(عالم آرای عباسی، ج(2)، ص 655.)
در مجالس عزاداری محرم واعظان بیشتر مطالبی را که در کتاب روضه الشهدا نوشته شده بود نقل می کردند و به همین سبب این مجالس به روضه خوانی موسوم و مشهور شد. کتاب روضه الشهدا را مولانا حسین واعظ در زمان الجايتو نوشته است. مجالس روضه را غالبا اشخاص معروف، نجیب زادگان یا بازرگانان در ماه محرم برگزار می کردند و تعداد کافی از روضه خوانان حرفه ای را دعوت می کردند و بعد از آن شامی کم و بیش مختصر می دادند.( ادوارد برون، ص184.)
مرحوم میرزا حسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان می گوید: « در عصر فاضل متبحر ملا حسین کاشفی، چون کتاب روضه الشهدا را تالیف نمود، مردم رغبت نمودند در خواندن آن کتاب در مجالس مصیبت و به جهت فصاحت و اخلاق آن کتاب، هرکس از عهده خواندن آن بر نمی آمد، بلکه اشخاص مخصوصه بودند که آن را درست آموخته در مجالس تعزیه داری می خواندند و ایشان معروف شدند به روضه خوان یعنی خواننده کتاب روضه الشهدا پس از آن کم کم از آن کتاب به کتاب دیگر انتقال نمودند و از آن، به خواندن از حفظ و آن اسم اول برایشان ماند».(لؤلؤ و مرجان،ص 8.)
باید توجه داشت که روضه خوانان در عصر صفوی کار مناقب خوانان، مداحان و مرثیه سرایان گذشته را انجام می دادند. از سوی دیگر جای قصه گویان و مقتل خوانان و حتی واعظان را هم گرفته بودند. از این زمان به بعد وعظ و خطابه و مرثیه سرایی در وجود روضه خوانان جمع شده و آنان با در هم آمیختن نظم و نثر، مردم را به گریه وا می داشتند. اینان از میان تحصیل کردگان علوم دینی بودند. هر چه همه واعظان و گویندگان تخصص کافی در گریاندن مردم نداشته اند. پیتر و دلاواله سفرنامه نویس عصر شاه عباس می نویسد:
« هنگام ظهر در وسط میدان در بین جماعتی که گرد آمده اند یک ملا که غالبا از نسل محمد است و در ایران به او سید، یعنی آقا می گویند و علامت ممیزه اش، عمامه سبز است، بالای منبر می رود. در ترکیه به این گونه اشخاص امیر و در مصر به آنان شریف می گویند و من بر خلاف ترکیه که اعقاب محمد همیشه عمامه سبز بر سر دارند، در ایران ندیدم به غیر از این گونه مواقع کسی عمامه ای با این رنگ بر سر گذارد. منبر مشرف بر همه زنان ومردانی است که بعضی بر روی زمین و بعضی بر روی چهار پایه های کوتاه نشسته اند و ملا بر روی آن شروع به روضه خوانی و توصیف حسین می کند و به شرح وقایعی که منجر به قتل او شد می پردازد و گاهی نیز شمایلی چند نشان می دهد و روی هم رفته تمام سعی و کوشش خود را به کار می بندد، تا هرچه ممکن است بیشتر حاضرین را وادار به ریختن اشک کند.» ( دلاواله، ص 101)
هم چنین تاورنیه که در عصر شاه صفی دوم صفوی به ایران آمده است می نویسد:
«در همین ایام که آفتاب غروب کرد، در اغلب گذرها و میدان ها منابری نصب شده واعظین مشغول موعظه و حاضر کردن مردم برای روز مخصوص [عاشورا] هستند.»(تاورنیه، ص 88 )
در رابطه با برگزاری مراسم عاشورا اکثر سفرنامه های این دوران مطالبی را نوشته اند. به عنوان نمونه دلاواله می نویسد: « در مراسم عاشورا همه غمگین و مغموم به نظرمی رسند و لباس عزاداری به رنگ سیاه، یعنی رنگی که در مواقع دیگر، هیچ وقت مورد استعمال قرار نمی گیرد، بر تن می کنند. هیچ کس سر و ریش خود را نمی تراشد و به حمام نمی رود و به علاوه نه تنها از ارتکاب هرگونه گناه پرهیز می کند بلکه خود را از هر گونه خوشی و تفریح محروم می سازد… روز دهم محرم دسته های بزرگی به راه می افتد که به همان نحو بیرق و علم با خود حمل می کنند و بر روی اسب های آنان سلاح های مختلف و عمامه های متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نیز هم راه دسته ها هستند که بر روی آن ها جعبه هایی حمل می شود که درون هر یک سه – چهار بچه به علامت بچه های اسیر حسین (ع) قرار دارند علاوه برآن، دسته ها هر یک به حمل تابوت هایی می پردازند که دور تا دور آن ها مخمل سیاه رنگی پیچیده شده و در روی آن ها یک عمامه که احیانا به رنگ سبز است و نیز یک شمشیر جای داده اند و دور تا دور تابوت سلاح های گوناگونی چیده شده است و تمام این اشیا روی طبق های متعدد، برسر عده ای قرار دارد که به آهنگ سنج و نای، جست وخیز می کنند و دور خود چرخ می زنند. (دلاواله، ص 101)
درباره سفرنامه های عصر صفوی باید گفت گزارش های سفرنامه نویسان- در عین حال که خالی از اشتباهات و سو تفاهم ها و بدبینی ها نیست- حاکی از گستردگی این مراسم در عصر صفوی در سراسر ایران می باشد. به عنوان مثال تاورنیه که از مسافران
خارجی عصر صفوی است- هم راه با بد بینی و نیش – می نویسد :
« اکنون از تشریفات بزرگ مذهبی ایرانی ها که مربوط به حسن و حسین (علیهما السلام) پسرهای علی (علیه السلام) است، گفت وگو می نماییم: هشت یا ده روز قبل ازآن روز مخصوص (عاشورا)، متعصب ترین شیعیان تمام صورت و بدن خود را سیاه می کنند و برهنه و عریان می شوند؛ فقط با پارچه کوچکی ستر عورت می نمایند و سنگ بزرگی به هر دستی گرفته در کوچه و معبر گردش نموده آن سنگ ها را به یکدیگر زده انواع تشنجات به صورت و بدن فرد داده متصل فریاد می کنند. حسین حسین، حسین حسین، و به قدری این حرکت را تکرار می نمایند که دهانشان کف می کند و تا غروب مشغول این کار هستند. شب ها مردمان مقدسی هستند که آن ها را به خانه های خود برده و اطعام شایانی می نمایند و در همین ایام که آفتاب غروب کرد، در اغلب گذرها و میدان ها، منابری برای واعظان برپا می کنند و همه برای گوش دادن به سخن آن ها می آیند و مردم آماده مراسم عزاداری می شوند.” (تاورنیه، ص88)
هم چنین کارری درسفرنامه خود در رابطه با مراسم عاشورا می نویسد:
« این مراسم ده روز طول می کشد و در تمام این مدت میدان ها وگذرگاه چراغانی و روشن، و علم های سیاه در همه جا بر افراشته است. در سرگذرها صندل هایی گذاشته اند که هرچندگاه یک ملا بر روی آن می نشیند و سخنانی درمنقبت و مصیبت کشتگان می گوید. همه ساکنان محلات در حالی که به عنوان سوگواری جامه کبود یا سرخ برتن کرده اند، در پای کرسی وعظ و مرثیه آنان می نشینند. بعضی از این اشخاص در بین وعظ دو ملا از میوه فصل نیز استفاده می کنند. زنان ایران، احترام زیادی برای واعظان قایل اند و عده ای از آنان با اهدای پول نقره و حلوا و شربت گل از واعظان جلب خشنودی و التماس دعا می کنند.» (کارری، ص 150)
از این زمان به بعد تکیه ها و حسینیه ها و موقوفات مربوط به عزاداری امام حسین (ع) در ایران شکل گرفت؛ سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول می نویسد:
« یکی از علل اساسی خیرات و مبرّات ایرانیان برای ساختن آب انبارها و نجات مردم از تشنگی، توجه به همین امر تشنگی حسین و یارانش در همین واقعه است». ( دن کارسیا،ص 210)
در عصر صفوی دسته هاس سینه زنی هم راه با خواندن اشعار با آهنگ یک نواخت- که در عزاداری امام حسین (ع) سروده شد بود- در کوچه ها و خیابان ها می گشتند. در این عصر برای افزایش هیجان مردم و هر چه شکوه مند تر شدن دسته های عزاداری نواختن طبل و کوبیدن سنج معمول گردید و ادوات جنگی – که در میدان رزم کاربرد داشت- به این گونه مجالس راه یافت. شیپور زنی، علم گردانی، حرکت دادن کتل، مورد استفاده سوگوراران قرار گرفت.گردانیدن مرکب بدون راکب در میادین عمومی و معابر در هنگام عزاداری از سنت های رایج این عصر به شمار می آید.( تعزیه هنر بومی، ص 10)
در دوران قاجاریه موارد دیگری به دسته های سینه زنی افزوده گردید که از جمله آن ها می توان به : خون آلود کردن سر و صورت با تیغ زدن و قمه زدن به فرق سر اشاره نمود. بنجامین سفرآمریکا در عصر ناصرالدین شاه می نویسد: « در روز عاشورا دسته های مردان در حالی که جلوی پیراهن های خود را باز کرده و با دو دست به سينه می کوبند مرتبا فریاد می زنند: یا حسین! یا حسین. .. در این میان ناگهان جمعی سفید پوش که کاردهایی در دست دارند با هیجان زیاد کاردها را بالا برده و به سرخود می زنند و خون از سر آن ها و از کاردهایی که در دست داشتند فواره می زند وسر تا پایشان را سرخ می کند… » (بنجامین، ص 284)
اگر بتوان به نوشته دلاواله استناد کرد باید گفت این گونه اعمال ابتدا از سوی درویشان و صوفیان، در عصر صفویه متداول گردیده بود. وی می نویسد: « بسیاری از دراویش در کوچه های پر آمد و رفت شهر، تمام بدن خود تا گلو و حتی قسمتی از سر را در خمره هایی از گل پخته که در داخل زمین پنهان شده، فرو می کنند به طوری که انسان تصور می کند واقعا مدفون شده اند و از طلوع تا غروب خورشید و حتی تا پاسی از شب گذشته به همین نحو باقی می مانند…
جمعی دیگر در میدان ها و کوچه های مختلف و جلوی خانه های مردم برهنه و عریان در حالی که فقط با پارچه سیاه یا کیسه تیره رنگی ستر عورت کرده و تمام سر تا پای خود را با ماده ای سیاه و براق شبیه آن چه ما برای رنگ زدن جلد شمشیر یا فلزات دیگر استعمال می کنیم، رنگ زده اند حرکت می کنند و تمام این تظاهرات برای نشان دادن مراتب سوگواری و غم و اندوه آنان در عزای حسین است. به هم راه این اشخاص عده ای برهنه نیز راه می روند که تمام بدن خود را به رنگ قرمز در آورده اند. تا نشانی از خون هایی که به زمین ریخته و اعمال زشتی که آن روز نسبت به حسین (علیه السلام) انجام گرفته است، باشد و همه با هم آهنگ های غم انگیز در وصف حسین (ع) و مصایبی که بر او وارد شد، می خوانند و دو قطعه چوب یا استخوانی را که در دست دارند به یکدیگر می کوبند و از آن صدای حزن انگیزی به وجود می آورند و به علاوه حرکتی به سر و تن خود می دهند که علامتی از اندوه بی پایان آن هاست و بیشتر به رقص شباهت دارد.» (دلاواله، ص 100)
با توجه به گزارش هایی که از سوی سفرنامه نویسان از شکل عزاداری عصر صفوی در دست است، می توان گفت که تعزیه و شبیه خوانی در عصر صفوی به عنوان شکل مستقلی از عزاداري و سوگواری ایام محرم در کنار دسته های سینه زنی، همانند امروز مطرح نبوده است، بلکه در مراحل مقدماتی و ابتدایی قرار داشته است در سفرنامه پیتر ودلاواله در عصر شاه عباس آمده است: « پس از این که روز دهم ماه محرم یعنی روز قتل فرا رسید (این روز امسال مصادف با هشتم ژانویه شد) از تمام اطراف و محلات اصفهان و به طوری که قبلا به مناسبت روز قتل علی توصیف کردم، دسته های بزرگی به راه می افتد که به همان نحو بیرق و علم با خود حمل می کنند و بر روی اسب های آنان سلاح های مختلف و عمامه های متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نیز هم راه دسته ها هستند که بر روی آن ها جعبه هایی حمل می شود که درون هر یک سه چهار بچه به علامت بچه های اسیر حسین شهید قرار دارند. علاوه بر آن، دسته ها هر یک به حمل تابوت هایی می پردازند که دور تا دور آن ها مخمل سیاه رنگی پیچیده شده و در روی آن ها یک عمامه که احیانا به رنگ سبز است و هم چنین یک شمیر جای داده اند.» (همان )
هم چنین در سفرنامه تاورنیه که در عصر شاه صفی صفوی به ایران آمده از اسب های بی سوار و عماری هایی که طفلی درآن به علامت جذاب علی اصغر خوابیده، در دسته های عزاداری ذکر به میان می آورد که به نحوی به هدف ترسیم عینی واقعه کربلا انجام می گرفته است.(تاورنیه، ص 89)
اما این که تعزیه به صورت تکامل یافته امروزی، از چه زمانی معمول گشته، نصرالله فلسفی می نویسد:« تعزیه خوانی ظاهرا در زمان شاه عباس و جانشینان او هنوز در ایران مرسوم نبوده ؛ زیرا در هیچ یک از تواریخ و سفرنامه های این زمان نامی از آن برده نشده است. بر پا ساختن مجالس تعزیه از زمان پادشاهی کریم خان زند متداول شد. نوشته اند که در عهد وی سفیری از فرنگستان به ایران آمد و در خدمت آن پادشاه شرقی در تعریف تاثرهای حزن انگیز بیان کرد و کریم خان پس از شنیدن بیانات وی دستور داد که صحنه هایی از وقایع کربلا و سرگذشت هفتاد و دو تن را ساختند و از آن حوادث غم انگیز مذهبی نمایش هایی ترتیب دادند که به تعزیه معروف گشت».( فلسفی، ص 857)
تعزیه نخست در چهاراه ها و میادین انجام می شده بعدها به بازارها، کاروان سراها، منازل شخصی و تکیه هایی که در عصر قاجار ایجاد شدند- کشیده شد. به هرحال در دوره قاجار تعزیه، هم از نظر محتوا و کیفیت و نحوه برگزاری و هم از نظر محل برپایی آن به تکامل رسید.
منابع و مآخذ
1- ابن اثیر. تاريخ كامل. ج 16، ترجمه علی هاشمی حائری،( تهران: انتشارات علمی، 1368)
2-ابن کثیر. البدایه والنهایه(بيروت: منشورات مکتبه المعارف، 1408 هـ. ق )
3- ارز رومی محمد عارف. تاریخ انقلاب الاسلام بین الخاص والعام، در سال 1307هـ. ق ( تهران: نسخه خطی کتابخانه ملی به نمره 1308در سه جلد)
4- امینی عبدالحسین. الغدیر، ( بيروت: دارالکتاب العربی، ط 5، ج2. 1403هـ.ق )
5- براون ادوارد. تاریخ ادبیات ایران ( از صفویه تا عصر حاضر) ترجمه، دکتر بهرام مقدادی، (تهران:مروارید،1369)
6- برنجيان جلال.حماسه عاشور به بيان حضرت مهدي (عج)( تهران: انتشارات طور، 1374)
7- بويل. جي. آر. تاريخ ايران كمبريج.ترجمه حسن انوشه ( تهران: امیر کبیر، 1346 )
8- بنجامین.س.ج.و. سفرنامه بنجامین. ترجمه مهندس محمد حسين کرد بچه(تهران: سازمان انتشارات جاویدان، 1369)
9- بیرویی ابوریحان. آثار الباقیه. ترجمه اکبرداناسرشت ( تهران : امیرکبیر،1377)
10-تاورنيه ژا ن باتيست. سفرنامه تاورنيه. ترجمه حميد ارباب شيراني.( تهران: نيلوفر، 1383)
11-پترو چلکووسکی ر. ک. تعزيه هنر بومی پیشرو ایران، ترجمه داود حاتمی(تهران انتشارات، علمی وفرهنگی 1367)
12- داوودی عبدالمجید ناصری. تشیع در خراسان عهد تیموریان( تهران: آستان قدس رضوی، 1378)
13- دلاواله پیترو. سفرنامه دلاواله ترجمه شعاع الدین شفا، ( تهران: علمی وفرهنگی. 1381)
14- سیدابن طاووس. لهوف. ترجمه، علیرضا رجالی تهرانی( تهران: انتشارات نبوغ، 1384 )
15-. ……….. اقبال الاعمال،(بیروت: منشورات موسسه العلمی للمطبوعات)ط اول،،1417 هـ. ق
16-شیخ المفید. مسار الشیعه، الموتر العالمی لا طیفه، ط 1، 1413هـ. ق.
17-فقیهی علی اصغر تاریخ آل بویه ( تهران: انتشارات سمت 1378)
18- فلسفی نصراله. زندگانی شاه عباس اول، ( تهران: انتشارات علمی، 1371)
19-فيگوئروا سيلوا.سفرنامه فيگوئروا.ترجمه غلامرضا سميعي(تهران: انتشارات نو، 1363)
20- کارری جووانی فرانچسکو جملی. سفرنامه کارری، مترجم عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ –( تهران: انتشارات علمی وفرهنگی، 1383)
21-مقریزی تقی الدین. المواعظ والاعتبار فی ذکرالخطط والاثار، ( مصر: موسسه الفرقان للتراث الاسلامی)
22 - منشی اسكندر بيگ. تاریخ عالم آرای عباسی به كوشش ایرج افشار( تهران: امیر کبیر 1382)
23- مولوی جلال الدین. مثنوی معنوی،، تصحیح رینو لدالین نیکلسون( تهران: - انتشارات بهزاد،1370)
24-نوري ميرزا حسين. لؤلؤ و مرجان-(تهران: کانون انتشارات عابدی، بی تا)
فرم در حال بارگذاری ...
چرا قیام امام حسین(ع) متفاوت از همه قیام ها است
در تاریخ پر ماجرای انسان، سخن از قیام فراوان می باشد به ویژه قیام پیامبران و مصلحان بزرگ تاریخ بسیار است، ولی قیام امام حسین(ع) جایگاه دیگری دارد زیرا امام حسین(ع)شاهد و وارث تاریخی است که در آن جنایت و بیداد و نیرنگ به نهایت رسیده است.
با تمام قامت قد علم کرد تا اسلام پایدار بماند و با خون خود و هفتاد و دو تن از یاران با وفایش درخت اسلام را برای همیشه تاریخ آبیاری کرد. عاشورا مترادف گشت با دو کلمه شهادت و اسارت که شهادت،ا لتهاب عشق رسیدن به لقاءالله است و اسارت وفاداری و صداقتی باور نکردنی است در برپا نگه داشتن پرچم سرخ شهادت، و کربلا الگوی همیشگی ماست تا در مقابل دشمن دچار تردید نگردیم و شوکت جبهه باطل را ناپایدار بدانیم.
امام حسین(ع) با نثار خون خویش در محکمه تاریخ انسانیت شهادت داد که ایمان و آگاهی و شناخت، موجب به وجود آمدن مسئولیت می شود نه قدرت و امکان. پس هر کس که بیشتر آگاه است بیشتر مسئول می باشد. بدین سان امام حسین(ع)آبروی انسانیت و تاریخ را برای همیشه خرید و بیمه کرد.
...
حرکت امام حسین(ع) حرکتی احیاگرانه بود. ایشان به عنوان مصلح و احیاگری که بر فضای سیاسی و مذهبی زمان خویش معترض است برآشفت و قیام کرد. امام حسین(ع) با بیان رسا و عملی خود فریاد تمام تاریخ شد که ان لم تکن و لکم دین و لا تخافون یوم المعاد فکونوا احرارا فی دنیا کم.در تاریخ پر ماجرای انسان، سخن از قیام فراوان می باشد به ویژه قیام پیامبران و مصلحان بزرگ تاریخ بسیار است ولی قیام امام حسین(ع) جایگاه دیگری دارد زیرا امام حسین(ع)شاهد و وارث تاریخی است که در آن جنایت و بیداد و نیرنگ به نهایت رسیده است. پس نهضت امام حسین(ع)قیام الهی و متکی بر وحی می باشد که دیگر در طول تاریخ نسل بشر بر روی کره ارض سابقه نداشته و نخواهد داشت و در برابر عظمت خورشید درخشان قیام حسین،سایر قیام ها و نهضت ها جرقه و شراره ای و به عبارتی قطره ای در برابر دریاست.
انگیزه اصلی سید الشهدا از قدم نهادن در آن میدان خاک و خون انگیزه الهی و پس از آن سیاسی، اجتماعی و عرفانی است. امام حسین(ع) بسیار روشن و رسا می فرمایند؛ من از روی خود پسندی و گردن گشی، فساد و بیدادگری قیام نکرده ام بلکه برای اصلاح امت جدم و شیعه پدرم علی(ع)قیام کرده ام. امام حسین دلیل نهضت خویش را آشکارا بیان می کند و درکمال صراحت می فرماید؛دنیای ما را فساد گرفته است امت جدم فاسد شده اند.من قیام کردم برای اصلاح. من مردی اصلاح طلبم و هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارم. من نهضت کرده ام برای امر به معروف، برای اینکه دین را زنده کنم و نهضت من یک نهضت اصلاحی،اسلامی است.
کسانی که فقط از دیدگاه ظلم پذیری به مسئله عاشورا می نگرند باید در اعتقادات خود تجدید نظر کنند،زیرا آن گه که امام حسین(ع)فرزند شیر خوار خود را بر دست می گیرد.نه از این است که ترحم و مظلومیت را در برابر دشمن تا دندان مسلح بازگو کند بلکه رسالت اصلی امام در گستره تاریخ و زمان این است که با خون این کودک مرز بین حق و باطل را در طول زمان تا قیام قیامت ترسیم نماید و زاویه دید و تعقل و اندیشه را بالا برد و درجه شقاوت را با خون آن کودک معصوم بر صفحات تاریخ بنویسد. این رسالت است نه وظیفه ساده. تا به جهانیان عملا بفهماند که گروه باطل و از خدا بی خبر که مزدور پول و مال و مقام شده اند،جز به دنیا و مطامع آن نمی اندیشند و چشمان دلشان تنها به سوی زخارف دنیاست و راهی به انسانیت ندارند.
امام حسین(ع)با این ابتکار در تمام طول تاریخ ثابت کرد که تنها حضرت ابراهیم در امتحان الهی اسماعیل را قربانی نکرده بلکه عمل و خلوص ابراهیم باری دیگر عملا با تغییر کلی عملی گردید. ابراهیم فرزند برومند و پرتوان خود را به قربانگاه در برابر حق قرار داد، امام حسین(ع)کودک خردسال و معصوم خود را برای امتحان الهی و عشق و جذبه به حق در برابر لشکر کفر و زر و زور به قربانگاه ایمان و عقیده برد و در برابر خدا، پیامبر(ص)، علی (ع) و فاطمه(س) ثابت کرد که راه جدش برگشت ندارد و او نمی گذارد که قلدران و حاکمان ظالم در پیشگاه تاریخ از خود چهره ای مردم پسند و ظاهر الصلاح ارایه دهند.چون معاویه خویش را مصلح جامعه و صلح طلب معرفی کرده بود،باید او را رسوا می کرد.
امام حسین(ع) شجاعتش ورای تصور امثال ماست لذا اندیشه ناقص ما قادر به ترسیم سجایای اخلاقی آن بزرگ مرد تاریخ بشریت نمی باشد پس با اعتقاد به این مسئله است که هرکس باید ابتدا فلسفه و رسالت عاشورا را دریابد و آن گاه درباره امام حسین(ع) سخن گوید.
فرم در حال بارگذاری ...
سایبان مومن در قیامت چیست؟
صدقه و بخشش سبب فضیلت و ارزش بیشتر اعمال انسان میشود، چرا که انسان را در زندگی به یاد ضعفا و فقرا و بینوایان میاندازد.
یکی از آموزههای دستوری قرآن، صدقه است. در بسیاری از روایات، بخشش، سخاوتمندی و صدقه دادن با دو اثر جذب منفعت و دفع بلا مورد تاکید قرار گرفته است. از این رو صدقه دادن در هر روز به ویژه برای دفع بلا و رفع گرفتاریها به عنوان مستحب معرفی شده و از مومنان خواسته شده تا با صدقه دادن خود را بیمه کنند.
پیامبر خدا (ص) در حدیثی درباره ارزش این عمل فرمودند: “سرزمین قیامت تماما آتش است، مگر سایه مؤمن؛ زیرا که صدقه او بر سرش سایه میافکند 1″.
امام صادق (ع) نیز در حدیثی این چنین میفرمایند: “بخشنده، بخشنده نباشد مگر آن گاه که سه خصلت داشته باشد: در توانگری و تنگدستی مال خویش را ببخشد، آن را به کسی که مستحقّ است ببخشد و تشکّری که در برابر خوبی خود به کسی دریافت میکند بیشتر و ارزشمندتر از آن چیزی بداند که به او داده است2″.
همچنین امام علی (ع) اسوه و الگوی سخاوتمندان در این باره فرمودند: “صدقه، سپری است در برابر آتش (جهنّم) 3″.
منابع روایات:
1- الکافی: 4 / 3 / 6 منتخب میزانالحکمة: 568
2- بحارالأنوار: 78 / 231 / 27 منتخب میزانالحکمة: 122
3- وسائل الشیعه: 6 / 258 / 17 منتخب میزانالحکمة: 318
فرم در حال بارگذاری ...
اهمیت و تاثیرات سحرخیزی
“سحرخیز باش تا کامروا شوی” این جملهای است که در فرهنگ ما و مانند آن در دیگر جوامع وجود دارد که حاکی از اهمیت آغاز کار و تلاش در عرصههای گوناگون از ابتداییترین ساعات آغاز روز و مخالفت با هرگونه کسلی و تنبلی است. برخی از معصومین(ع) نیز به اهمیت و جایگاه ویژه این مورد در زندگی اشاره کردهاند.
رسول خدا(ص) میفرمایند:
سحرخیزی مبارک است و همه نعمتها به ویژه، روزی را میافزاید.”
همچنین آن حضرت میفرمایند:
“صبحگاهان در پی نیازمندیهایتان بروید چراکه آسان به دست میآیند.”
...
امیرمؤمنان(ع) میفرمایند:
“صبح زود در پی روزی رفتن، روزی را افزون میکند”
“کسی که خواستار جاودانگی است که جاودانگی وجود ندارد باید سحرخیز باشد”
“هیچ سحرخیزی در راه خدا برتر از سحرخیزی برای تأمین معاش فرزندان و خانواده نیست”
امام صادق(ع) میفرمایند:
“جدیت و تلاش کنید، هرگاه نماز صبح گزاردید و بازگشتید صبحگاهان در پی روزی روید و کسب حلال کنید چراکه خدای عزّ و جل روزیتان دهد و یاریتان رساند”
سپس فرمودند:
“امام سجاد(ع) هنگام صبح در پی روزی بیرون میرفت”
پرسیدند:
ای فرزند رسول خدا کجا میروی؟
فرمود:
“برای پذیرش صدقه برای خانودهام.”
پرسیدند:
آیا برای خانوادهات صدقه میپذیری؟
فرمود:
“هر که کسب حلال کند صدقه عایله خود را از خدا میپذیرد و به آنان میرساند.”
منبع:
کتاب: مفاتیحالحیات، مولف: آیت الله جوادی آملی، ناشر: نشر اسراء، نوبت چاپ: سوم بهار 1391
فرم در حال بارگذاری ...
افشاگریهای امام سجاد (ع) در کوفه و شام
امام سجاد(ع) بطور مستقیم در صحنهٴ نبرد و درگیری روز عاشورا حضور نداشتند؛ چون قضا و قدر الهی این بود که او شهید نشود و پدر هشت امام بعد از خود باشد، تا خط امامت و هدایت جامعه ادامه یابد.
امّا روح حماسی آن حضرت او را آرام نمی گذاشت، از این رو هر جا مصلحت اقتضا میکرد و زمینهای پیش میآمد به افشاگری و استیضاح هیئت حاکمه و دربار ستمکار اموی میپرداخت.
بخشی از نوشتار آیتالله جوادی آملی به مناسبت سالروز شهادت امام سجاد(ع)
با آن که آن حضرت(علیه السلام) فاصله کربلا تا شام را با سکوت گذراند و فقط به یاد حق مترنّم بود و با کسی جز اهل بیت(علیهم السلام) حرف نمی زد، و با آن که او را درکوفه زندانی کرده بودند [1] و با آهن گران و سخت، دست و پای مبارک او را بسته و بر شتر برهنه سوارش کرده بودند و از رگهای بدن او خون جاری بود،هنگامی که شروع به سخن کرد فرمود: ای امّت نابکار، باران بر محلّ و زمین شما نبارد، ای امتی که حرمت جدّ ما را درباره ما نگه نداشتید. اگر در روز قیامت در مقابل جدّ ما قرار گیرید، چه خواهید گفت؟ ما را سوار بر شترهای برهنه، در شهرها می گردانید،گویا ما نبودیم که پایه های دین را در میان شما محکم نمودیم. یا أمة السوء لا سقیأ لربعکم یا أمة لم تراع جدّنا فینا [2]
...
آن گاه اشاره به جمعیت کرد: ساکت باشید. وقتی ساکت شدند، پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر رسول خدا (ص) به معرفی خود و افشای جنایاتی که امویان در کربلا مرتکب شده بودند پرداخت.«أیّها النّاس من عرفنی فقد عرفنی ومن لم یعرفنی فأنا علی بن الحسین ابن علی بن أبی طالب، أنا ابن من انتُهِکَت حرمتُه وسُلبتْ نِعمتُه وانتُهب ماله وسُبیَ عیاله أنا ابن المذبوح بشطّ الفرات من غیر ذَحْلٍ ولاتُرات، أناابْن من قُتل صبْراً وکَفی بذلک فخْراً… » [3].
نتیجهٴ این سخنرانی و افشاگری این بود که صدای گریه مردم بلند شد و به یکدیگر می گفتند: هلاک شدید و متوجه نیستید که چه کار کردید و چه به سرتان آمده است [4]. بدین ترتیب حضرت سجّاد(علیه السلام) اوضاع کوفه را متغیر و زمینه قیامهای بعدی را فراهم نمود.
ابن زیاد ملعون قبل از آن که اسرا را وارد قصر خود(دارالاماره) کند، اذن عمومی داد که هر کس می خواهد در آن شرکت کند و در حقیقت مجلس جشن عمومی به پا کرده بود. آن گاه دستور داد تا آل الله را به صورت فجیعی وارد دارالاماره کردند. پس از آن سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را مقابل او گذاشتند و او بی شرمانه به وسیله چوب دستی خود به جسارت کردن به سر مبارک پرداخت… آن گاه رو به امام سجّاد(علیه السلام) کرد و گفت: اسمت چیست؟ امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: علی بن الحسین هستم.ابن زیاد گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟ [5]حضرت فرمود: برادر بزرگتری داشتم که او نیز علی نامیده می شد و مردم او را کشتند.
ابن زیاد گفت: مردم نکشتند بلکه خدا او را کشت. حضرت پاسخ دادند: البته خدا هر جانی را هنگام مرگ استیفا می کند و تحویل می گیرد و هیچ کس بدون اذن تکوینی الهی نمی میرد؛ ﴿ألله یتوفّی الأنفس حین موتها﴾ [6] و ﴿ما کان لنفسٍ أن تموت إلاّ بإذن الله﴾ [7].
این حاضر جوابی، جرّ و بحث و حریم نگرفتن، برای ابن زیادْ سنگین و غیر قابل تحمّل بود. لذا دستور داد که گردن امام سجاد(علیه السلام) را نیز بزنید.
در حالی که عقیله بنی هاشم، زینب کبری(سلام الله علیها) خود را سپر آن حضرت کرده و ابن زیاد ملعون را از این تصمیم وقیحانه نهی می کرد، امام سجّاد(علیه السلام) برآشفت و گفت: آیا ما را به قتل تهدید میکنی؟ آیا تاکنون نفهمیدی که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت و فخر ماست؟ [8]
همان سخن آزادمنشانه امام حسین(علیه السلام) در میدان کربلا و مسیر آن [9] را امام سجّاد(علیه السلام) در دارالاماره کوفه در زیربار گرانِ اَسْر و اِصْر، خطاب به عوامل خون آشام اموی آن هم به صورت تشر و فریاد گفت.
معلوم می شود این انسان به زنجیر بسته آن شیر غرّنده ای است که او را به بند کشیدند: «عار ناید شیر را از سلسله» [۱0]. هرگز انسان عاقل به این فکر نمی افتد که برای نگهداری زاغ و زَغَن قفس فراهم کند: «شهپر زاغ و زَغَن زیبای صید و قید نیست» [۱1]. آن طوطی و بلبل و قُمری است که تهیه کردن قفس و تحمل هزینه و زحمت برای نگهداری آنها ارزش دارد. باز معلوم می شود به زنجیر کشیده شدن و اسیرگشتن، ایجاد محدودیت برای پیکر است و بس، اما روح عارف روح حماسه است و لذا همواره زنده و آزاد است.
افشای جنایات امویان توسط امام سجاد(علیه السلام) در شام [۱2]
اوضاع شام بسیار آشفته تر از اوضاع کوفه بود؛ چون کوفه روزی مرکز حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، بسیاری از شیعیان و دوستان آن حضرت در آنجا بودند، عدالت علی(علیه السلام) را دیده بودند، با فضایل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) آشنایی داشتند و…. امّا شام حدود چهل سال زیر بار تبلیغات خصمانه معاویه و همدستان اموی او قرار داشت.
نه علی(علیه السلام) را دیده بودند و نه حکومت علوی را، نه رسول گرامی اسلام(ص) را دیده بودند و نه اصحاب و یاران آن حضرت توانسته بودند در آنجا آزادانه به تبلیغ اسلام بپردازند. از این جهت تلقّی و برداشت آنها از اسلام و حکومت اسلامی چیزی شبیه امپراطوری و سلطنتی بود که نمونه اش را در روم و ایران دیده و یا شنیده بودند و معاویه مشابه آن را در آن دیار بر پا کرده بود.
از این رو در شام شوم اموی بیش از هر جای دیگر بر آن بزرگواران سخت گذشت و حوادثی در آنجا پیش آمد که مشابه آن را در جاهای دیگر کمتر می توان پیدا کرد. مثلا وقتی وارد شهر شام شدند پیرمردی غافل و فریب خورده، به امام سجّاد(علیه السلام) نزدیک شد و به آن حضرت گفت: خدا را شکر که شما را هلاک کرد و امیر را بر شما مسلّط نمود.
امام(علیه السلام) از روی عطوفت و مهربانی بر جهل و غفلت او اشک اندوه و حسرت ریخت و آن گاه به ارشاد و راهنمایی او پرداخت و خود را به او معرفی کرد. پیرمرد وقتی که به اشتباه خود پی برد به دست و پای آن حضرت افتاد و با بوسیدن پاهای مبارکش اظهار ندامت و توبه کرد و از دشمنانشان تبرّی جست. البته این اظهار تولّی و تبرّی به کشته شدن وی به دستور یزید منجر شد [۱3].
با این حال وقتی که امام سجّاد(علیه السلام) در آن دیار وحشت زا یعنی در دهان گرگ و زیر چنگال خونریز او شروع به سخن گفتن کرد، چنان حرف زد که گویا پیامبر اکرم(ص) در مدینه یا علی بن ابی طالب(علیه السلام) در مرکز خلافت خویش(کوفه) سخن می گوید یا حسین بن علی(علیهماالسلام) در مدینه بر سر مروان فریاد میکشد. هیچ چیز او را نترساند.
حضور اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) در بزم طاغوت
نحوه ورود اسرا به حضور یزید به شکلی بود که گویا حاکم طاغی شام می خواست از آنها و دیگران زهر چشم بگیرد و آنان را مقهور جاه و جلال خویش کند. چون در حالی که خودش مغرور و مست از پیروزی بر تخت سلطنت تکیه زده و حَشَم و خَدَم او دور و برش را گرفته بودند و حتی به سختی و با ترس و لرز به خود جرأت می دادند که «امیرالمؤمنین» خطابش کنند، اهل بیت(علیهم السلام) را به یک طناب سراسری بستند طوری که یک سر طناب به گردن سید الساجدین(علیه السلام) بسته شده بود و سر دیگر آن به زینب کبری(سلام الله علیها) و بقیه بچه ها در وسط های آن و هر کس که عقب می ماند با تازیانه او را می زدند و بدین صورت آنها را در حضور یزید حاضر کردند.
امام سجّاد(علیه السلام) وقتی چشمش به یزید افتاد، فرمود: اگر پیامبر خدا (ص) ما را به این حال ببیند چه خواهی کرد؟ حاضران گریه کردند و لذا یزید دستور داد طناب را درآورند …
آن گاه یزید رو به امام سجّاد(علیه السلام) کرد و گفت: کار خدا با پدرت را چگونه دیده ای؟امام(علیه السلام) فرمود: آن چه که واقع شد قضای الهی بود که قبل از خلقت آسمان و زمین مقدّر شده بود. پس از آن یزید با اطرافیانش مشاوره کرد که با او چه کنم؟اطرافیان به آسانی گفتند: او را نیز بکش.
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: اطرافیان تو بر خلاف اطرافیان فرعون نظر دادند. وقتی که فرعون با اطرافیانش مشورت کرد که با موسی و برادرش چه کنم؟ گفتند: به آنها مهلت بده، در حالی که اطرافیان تو نظر به قتل ما داده اند. و این علّت دارد.
یزید پرسید: علّت آن چیست؟امام سجاد(علیه السلام) فرمود: علتش این است که اطرافیان فرعون، بر خلاف اطرافیان تو، عدّه ای رشید بودند و انبیا و اولادشان را نمی کشند مگر بچه های نامشروع و حرام زادگان. یزید با شنیدن این سخن مقداری تأمّل و تفکر کرد و از کشتن آن حضرت منصرف شد. [۱4]
سپس بین امام سجّاد(علیه السلام) و یزید(لعنه الله) کلماتی ردّ و بدل شد و امام(علیه السلام) با شدّت و قدرت تمامْ جواب او را داد و هیچ کوتاه نیامد. وقتی که نوبت به زینب کبری(علیهاالسلام) رسید او هم برخاست و سخنانی سرشار از حماسه و عرفان ایراد کرد. اینها نشان می دهد زنان اهل معرفت نیز همانند مردان اهل معرفت، اهل حماسهاند.
در مجلس جشن عمومی که در مسجد جامع دمشق برگزار شده بود، یزید ملعون سخنرانِ مزدوری را مأمور کرد تا منبر برود و از امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهماالسلام) بدگویی کند. خطیب مزدور و جیره خوار اموی، بعد از حمد و ثنای الهی از یزید و معاویه مدح و ثنای فراوانی کرد و آن گاه از امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهماالسلام) بدگویی نمود.
روح حماسه سرا و بی قرار امام سجّاد(علیه السلام) او را آرام نگذاشت لذا غرّید و بر سر خطیب مزدور اموی فریاد کشید و فرمود: وای بر تو ای خطیب که رضای مخلوق را بر رضای خالق ترجیح دادی و بد جایگاهی در جهنّم برای خود ساختی. فریاد زدن در آن شرایط برای کسی که مانند امام سجّاد(علیه السلام) آن همه مشکلات و مصایب(اعم از غم از دست دادن عزیزان، تشنگی، اسارت، بستن دست و پا با زنجیر، گرداندن در شهرها و ارائه دادن به تماشاچیان و…) را تحمل کرد و آن عواقب خطرناک که احتمالش می رفت، آن هم بر سر یزید که آن همه قدرت و شوکت ظاهری برای خود درست کرده بود [۱5] کار ساده ای نبود.
خطابه پرشور امام(علیه السلام) در مجلس یزید و دگرگونی اوضاع شام
حضرت سجّاد(علیه السلام) بعد از فریاد بر سر سخنگوی مزدور اموی فرمود: به من اجازه دهید که بالای این چوبها! بروم [۱6] و کلماتی بگویم که در آن رضای خدا و اجر و ثواب برای شنوندگان است.
ابتدا یزید اجازه نداد ولی چون افکار عمومی مردم تحریک شده بود، یزید مجبور شد با منبررفتن امام(علیه السلام) موافقت کند. وقتی امام سجّاد(علیه السلام) بر فراز آن چوبها قرار گرفت، پس از حمد و ثنای الهی به ایراد خطبهٴ حماسی و مُهَیّج پرداخت.
ابتدا خود را به صورت اجمالی معرفی کرد و فرمود: ما دارای علم، حلم، سماحت، فصاحت، شجاعت و محبّت در قلبهای مؤمنان هستیم. و فضیلت ما این است که نبیّ مختار ازماست، صدیق اکبر از ماست، طیّار از ماست، شیر خدا و شیر رسول خدا از ماست، دو دسته گل پیامبر این امت از ماست.
پس از آن فرمود: با این معرفی اجمالی، هر کس مرا شناخت که شناخت. و اگر کسی نشناخت و از فضایل و کمالات ما آگاه نشد، تفصیلا خود را معرفی می کنم. آن گاه به ذکر فضایل و کمالات خود و خاندان عصمت و طهارت پرداخت و در ضمن آن فرمود: «أناابن مکة ومنی، أنا ابن زمزم والصفا… » [۱7]؛ من فرزند مکه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم…. در این جمله اشاره به این معنا دارد که: گرچه ما امسال به منا نرفتیم، در آنجا بیتوته نکردیم و گوسفند نکشتیم، ولی منا از ماست. چون منا همانند مکّه و مدینه و حتّی همانند خود کعبه موات بود و ما با کربلا رفتن خود آن سرزمین مرده را زنده کردیم.
و هر کس که زمین مرده ای را زنده کند، آن زمین از آنِ اوست: «من أحیی ارضاً مواتاً فهی له» [۱8]. کسی با گوسفند و شتر قربانی کردن مالک منا نمی گردد. چون منا با این چیزها زنده نمی گردد. منا با قربانی کردن پدر، برادر، عمو و اصحاب و تقدیم اسیر و جانباز در راه خدا زنده می شود.
چون چنین کسی است که می تواند به دیگران درس شهادت دهد. از این جهت ما صاحب منا و وارث آن هستیم. چنان که وارث صفا و مروه و زمزم و کعبه نیز هستیم.
چون ما با قیام خود کعبه را زنده کرده ایم، به حج بها داده ایم و آبروی حج را حفظ کرده ایم. وگرنه گوسفند کشتن، طواف کردن دور خانه خدا و سعی کردن بین صفا و مروه کار بسیار سهلی است که از عهدهٴ هر کسی بر می آید. همان طور که سابقه ای بس کهن در تاریخ جاهلیتِ قبل از اسلام دارد…
آن گاه فرمود: «أنا ابْن من حمل علی البُراق فی الهواء، أنا ابن من أُسری به من المسجدالحرام إلی المسجدالأقصی فسبحان من أسری، أنا ابن من بلغ به جبرئیل إلی سدرة المنتهی، أنا ابن من دنی فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی أنا ابن من صلّی بملائکة السّماء، أنا ابن من أوحی إلیه الجلیل ما أوحی» [19]؛ من فرزند کسی هستم که سوار بر بُراقش کردند و در آسمان بردند، من فرزند کسی هستم که شبانه او را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی بردند، من فرزند کسی هستم که جبرئیل تا سدرة المنتهی او را پیش برد، من فرزند کسی هستم که آن قدر نزدیک شد و نزدیک شد که گویا به اندازه دو کمان یا کمتر از آن به مقام قرب الهی رسید، من فرزند کسی هستم که با ملائکه آسمان نماز گذارد، من فرزند کسی هستم که پروردگار جلیل آنچه را که خود می خواست، بر او وحی کرد.
غالب این جملات برگرفته از قرآن کریم است. مردم شام هر چند تحت تأثیر تبلیغات معاویه و خاندان و وابستگان اموی او بودند، ولی قرآن کریمْ چیزی نبود که از آن بی اطلاع باشند. بلکه به لحاظ عربی بودن زبانشان با آیات و کلمات آن مأنوس بودند. از این رو با شنیدن این فضایل و کمالات که امام سجّاد(علیه السلام) آنها را به خود نسبت می داد، تعجب میکردند و از یکدیگر می پرسیدند این اسیری که با غل و زنجیر او را بسته اند کیست که این ادعاهای بلند را دارد؟ لذا آن حضرت خود را معرفی کرد و فرمود: آیا می دانید من فرزند چه کسی هستم؟ «أناابن محمّدالمصطفی، أناابن علیّ المرتضی»؛ من فرزند رسول الله هستم، من فرزند علی مرتضی هستم.
آن گاه آن چون جوّ شام که با تبلیغات خصمانه و کینه توزانه هیئت حاکمه تیره و تار شده بود بر ضدّ علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود، به ذکر فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرداختند و فضایل و کمالاتی فراوانی از آن حضرت نقل فرمودند.
سپس فرمود: «أناابن فاطمةالزهراء، أناابن سیدةالنساء» [۲0]؛ من فرزند فاطمه زهرا هستم، من فرزند سرور زنان هستم.
این سخنان حماسی و شورانگیز که به تعبیر مورخین با «أنا، أنا» گفتن امام سجّاد(علیه السلام) ادامه داشت و چون رگباری آتشین تار و پود حکومت اموی را نشانه گرفته بود، اوضاع سیاسی شام را دگرگون کرد و مردمی را که به خاطر پیروزی یزید و حکومت ننگین اموی جشن گرفته بودند، از خواب غفلت بیدار نمود و جشن و شادیشان را به مجلس گریه، ضجّه و عزا تبدیل کرد. یزید که احتمال شورش و فتنه می داد، از مؤذّن خواست تا با اذان گفتن خود، کلام آن حضرت را قطع کند. امّا امام(علیه السلام) با درایت امامت از همان اذان نیز به نفع خود و خاندان عصمت و طهارت و بر ضدّ یزید و شجره خبیثهٴ اموی استفاده کرد [۲1].
هدف اهل بیت(علیهم السلام) زنده نگه داشتن نام رسول الله (ص)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: هنگامی که اسرای اهل بیت(علیهم السلام) از سفر غم بار کربلا به مدینه باز گشتند ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله، که در میان استقبال کنندگان بود، از امام سجّاد(علیه السلام) سؤال کرد: در این جنگ چه کسی پیروز شد؟ آن حضرت فرمود: اگر خواستی بفهمی پیروز واقعی کیست، وقت نمازْ اذان و اقامه بگو و ببین نام چه کسی را بر زبان می آوری؟ [۲2].
به عبارت دیگر به او فهماند که ما رفته بودیم تا نام نبی اکرم(ص) را زنده کنیم و به این هدف نیز رسیدیم؛ چون عده ای می خواستند نام امویان را به جای نام انبیا و اولیا بنشانند، ما همه چیزمان را در راه خدا داده و با اهدای خون خود جلوی این فاجعه را گرفتیم. در مقابل نام و یاد ما تا ابد زنده و پاینده خواهد بود و انتقام ما را نیز از دشمنانمان خواهد گرفت و لذا هیچ نگرانی نداریم.
چون خودی را در رهم کردی رها تو مرا خون من ترایم خون بها
هر چه بودت داده ای اندر رهم در رهت من هر چه دارم می دهم
کشگانت را دهم من زندگی دولتت را تا ابد پایندگی [۲3]
ابراهیم بن طلحه گویا فرزند همان طلحه معروف صدر اسلام است که همراه هم فکرش(زبیر) در جنگ جمل کشته شد. او احتمالاً می خواست با این سؤال همان کلام یزید ملعون را تکرار کند که گفته بود: «لیت أشیاخی ببدر شهدوا… » و بدین طریق زخم زبانی به امام سجّاد(علیه السلام) زده باشد. این که از محمل خارج نشد و اصرار داشت خود را پوشیده نگه دارد ظاهراً بدین جهت بود که چون آدم شناخته شده ای بود، نمی خواست کسی بفهمد که زخم زبان زننده کیست.
البته پیروزی امویان منفعتی برای او نداشت و فقط شکست بنی هاشم برایش مسرّت بخش بود. لیکن جواب محکم و کوبنده امام سجّاد(علیه السلام) زبان او را در دهانش خشک کرد: ﴿فبُهت الّذی کفر﴾ [۲4].
پاورقیها:
[1] بحار، ج۴۵، ص۱۶۹
[2] بحار، ج۴۵، ص ۱۱۴
[3] مقتل مقرم، ص ۳۱۶
[4] همان
[5] این از خباثتهای ابن زیاد بود که می خواست کشته شدن امام حسین(علیه السلام) و اصحابش را مرضی خدا و خواست او جلوه دهد.
[6] سورهٴ زمر، آیهٴ ۴۲
[7] سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۵
[8] بحار، ج ۴۵، ص ۱۱۷ و۱۱۸؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۴۲
[9] ر.ک: ص ۲۶۶ کتاب حماسه و عرفان
[۱0] مثنوی مولوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳
[۱1] دیوان حافظ ، «عشق شور انگیز»
[۱2] برگرفته از شعر دعبل خزاعی، بحار، ج ۴۵، ص ۲۸۶
[۱3] مقتل مقرم، ص ۳۴۹
[۱4] اثبات الوصیه، ص ۱۴۶ و ۱۴۵ ، باب ماجری فی ایّام علیّ بن الحسین(علیه السلام).
[۱5] بر خلاف امروز که کشورهای اسلامی، قطعه قطعه و به چندین کشور تقسیم شده است،آن روز همهٴ این کشورهای اسلامی در اختیار دولت مرکزی شام بود. بدین ترتیب از قلب فرانسه تا بخش های مهم آسیا زیر نظر حکومت یزید و تحت سلطه و قدرت او بود و فریاد کشیدن بر سر یزید کار بسیار مشکلی بود و شجاعت فوق العاده ای می طلبید.
[۱6] نفرمود: بالای منبر بروم. بلکه فرمود: بالای این چوبها بروم. چون آنچه که در راه توحید و ولایت به کار نمی آید، ارزشی ندارد هرچند که مسمّی به منبر و منسوب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. چنان که کعبه نیز این چنین است. عبدالله بن زبیر امام حسین و امام سجاد(علیهما السلام) را یاری نکرد و به درون کعبه پناهنده شد.
حکومت مروانیان بالای کوه ابوقبیس منجنیقی نصب کرده و با پرتاب سنگ و پاره های آتش همراه با ویرانی کعبه، ابن زبیر را کشتند. خدایی که با فرستادن ابابیل ابرهه و لشکر فیل سوار او را به خاطر ارادهٴ ویرانی کعبه نابود کرد، در اینجا عذابی نفرستاد و از تخریب کعبه جلوگیری نفرمود. معلوم می شود کعبهٴ بی ولایت اهل بیت(علیهم السلام) مشتی سنگ است.
[۱7] بحار ج۴۵ ،ص ۱۳۷ باب ۳۹
[۱8] وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص۴۱۲، مسلسل۳۲۲۴۰
[19] بحار ج۴۵ ،ص ۱۳۷ باب ۳۹
[۲0] همان
[۲1] مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۶۹
[۲2] بحار، ج ۴۵، ص ۱۷۷
[۲3] گنجینة الاسرار، ص ۱۶۵
[۲4] سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۵۸
فرم در حال بارگذاری ...
تا زنده ايد زيارت عاشورا را از دست ندهيد
زيارت عاشورا در كلام شيغ رجبعلي خياط
يكي از نكاتي كه جناب شيخ در توسل به اهل بيت (ع)بران تاكيد داشت
خواندن زيارت عاشورا بود و در اين باره مي فرمود:
درعالم معنا به من توصيه كرده اند كه زيارت عاشورا را بخوان و توصيه ميكرد: تا زنده ايد زيارت عاشورا را از دست ندهيد
يكي از شاگردان شيخ كه ميخواست به اين توصيه او عمل كند 40سال بر خواندن زيارت عاشورا مداومت كرد
منبع:كيمياي محبت/تاليف:محمدي ري شهري/ص 220
فرم در حال بارگذاری ...
روزشمار محرم
روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
9. بحارالانوار، ج44، ص386.
فرم در حال بارگذاری ...
روز شمار محرم
روز سوم
1. “عمر بن سعد” یك روز پس از ورود امام علیه السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.6
2. امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.7
3. در این روز “عمر بن سعد” مردی بنام “كثیر بن عبداللّه” ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
...
هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، “ابو ثمامه صیداوی” (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه السلام بود. همینكه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه ميآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه السلام برو. گفت: هرگز چنین نميكنم.pan style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتكاری هستی و من نميگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود:“مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و پیمان بستهاند، بسوی كوفه ميروم و اگر خوش ندارید بازميگردم… ."8
6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
7. مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
8. تاریخ طبری، ج5، ص410.
فرم در حال بارگذاری ...
روز شمار محرم
روز دوم
1. امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار “سید بن طاووس” نقل كرده است كه: امام علیه السلام چون به كربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینكه نام كربلا را شنید فرمود: این مكان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است.2
2. در این روز “حر بن یزید ریاحی” ضمن نامهای “عبیداللّه بن زیاد” را از ورود امام علیه السلام به كربلا آگاه نمود.
...
3. در این روز امام علیه السلام به اهل كوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به “قیس بن مسهّر” دادند تا عازم كوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:
“اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیيءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی."5
1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
5. بحارالانوار، ج44، ص381.
فرم در حال بارگذاری ...