هم دنيا و هم آخرت
خطبه 133
هم دنيا و هم آخرت مطيع و منقاد خداوندند و زمامشان به دست اوست . آسمانها و زمينها، كليدهاى خود را تسليم او نموده اند. درختان سبز و خرم هر بامداد و شامگاه در برابر او خاضع اند و براى او از شاخه هاى خود آتشهاى تابناك ، از گلها و ميوه ها، مى افروزند و به فرمان او و مشيت اوست كه ميوه هاى رسيده به بار مى آورند.
از اين خطبه :
و كتاب خدا در ميان شماست ، گويايى است كه زبانش از گفتن در نمى ماند. سرايى است كه اركانش ويران نمى شود. پيروزمندى است كه يارانش به هزيمت نمى روند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
چرا کتاب نمیخوانیم ؟؟؟؟
چرا کتاب نمیخوانیم ؟؟؟؟؟ کتاب نمیخوانیم چون…
۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “نیاز"ی به کتاب احساس نمی کنیم
۲ – کتاب نمی خوانیم زیرا از شک کردن در پایه های نظری مان می “ترس” یم
۳ – کتاب نمی خوانیم چون کتاب خواندن کار “سخت” ی است
۴ – کتاب نمی خوانیم چون دچار “تنبلی و بی حالی” هستیم
۵ – کتاب نمی خوانیم زیرا “احساس می کنیم” به قله های یقین رسیده ایم
۶ – کتاب نمی خوانیم زیرا"احساس می کنیم” مسئله ی مبهمی وجود ندارد
۷- کتاب نمی خوانیم زیرا هیچ چیز برای ما “جدی نیست”
۸ – کتاب نمی خوانیم زیرا بیش از حد “ساده انگاریم و ذهن بسیطی نداریم”
۹ – کتاب نمی خوانیم زیرا دچار “خود شیفتگی” فرهنگی هستیم
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
سخن مرگ
خطبه 132
خطبه اى از آن حضرت (ع )
سپاس مى گويم او را، بر آنچه بستد و بر آنچه عطا كرد و بر هر احسان كه نمود و بر هر امتحان كه فرمود. از درون هر پنهان آگاه است و هر رازى در نزد او آشكار است به هر چه در دلهاست داناست و هر چه كه چشمان ، دزديده ، در آن نگرند مى داند.
شهادت مى دهم كه خداوندى جز او نيست و محمد (صلى اللّه عليه و آله ) برگزيده و مبعوث از سوى اوست . شهادتى كه در آن نهان و آشكار و دل و زبان موافق باشند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
به تن ها حاضريد و به خردها غايب
خطبه 131
سخنى از آن حضرت (ع )
اى مردم گونه گون با دلهاى پراكنده ، اى كسانى كه به تن ها حاضريد و به خردها غايب .
با مهربانى ، شما را به سوى حق سوق مى دهم و شما همانند بزغاله اى كه از غرش شير مى رمد از آن مى رميد. بعيد است كه به يارى شما عدالتى را، كه چهره نهفته است ، آشكار سازم يا حقى را، كه ديگران به كژيش كشانيده اند، راست گردانم .
بار خدايا، تو مى دانى ، كه آن كارها كه از ما سر زد، نه براى همچشمى بود و نه رقابت در قدرت و نه خواستيم از اين دنياى ناچيز چيزى افزون به چنگ آوريم . بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين تو را كه دگرگون شده بود بازگردانيم و بلاد تو را اصلاح كنيم تا بندگان ستمديده ات در امان مانند و آن حدود كه مقرر داشته اى ، جارى گردد.
بارخدايا، من نخستين كسى هستم كه به سوى تو روى آوردم و دعوت را شنيدم و اجابت كردم و در نماز، كسى جز رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بر من پيشى نگرفته است .
شما دانسته ايد، كه سزاوار نيست كسى كه بر ناموسها و جانها و غنيمت ها و احكام مسلمين ولايت دارد و پيشوايى مسلمانان بر عهده اوست ، مردى بخيل و تنگ چشم باشد، تا در خوردن اموالشان حريص شود و نيز، والى نبايد نادان باشد تا مردم را با نادانى خود گمراه سازد و نبايد كه ستمكار باشد تا وظيفه روزى آنان را ببرد و نبايد از گردش ايام بترسد تا گروهى را همواره بر گروه ديگر برترى دهد، و نه كسى ، كه در داورى رشوه مى ستاند، تا رشوه گيرنده حقوق مردم را از ميان برده و در بيان احكام و حدود الهى توقف نمايد. و نه كسى ، كه سنّت را فرو مى گذارد تا امّت را به هلاكت اندازد.
اى ابوذر
خطبه 130
سخنى از آن حضرت (ع ) در خطاب به ابوذر، رحمه الله ، هنگامى كه عثمان او را به ربذه تبعيد كرد:
اى ابوذر، تو براى خدا خشمگين شدى ، پس ، اميد در كسى بند كه براى او خشمگين شده اى . اينان به خاطر دنياشان از تو ترسيده اند و تو به خاطر دينت از آنان ترسيده اى . اينك ، آنچه را كه به خاطر آن از تو ترسيده اند به ايشان واگذار و آنچه را كه به سبب آن از ايشان ترسيده اى برگير و رو به گريز نه .
اينان چقدر نيازمند چيزى هستند كه تو آنها را از آن منع مى كردى و تو چه بى نيازى از آنچه تو را از آن منع كرده اند. فردا خواهى دانست كه چه كسى سود برده و چه كسى فراوان رشك مى برد.
اگر درهاى آسمان و زمين را به روى بنده اى از بندگان خدا بربندند و آن بنده خدا ترس باشد، خداوند برايش راهى خواهد گشود. پس ، جز حق تو را مونسى نباشد و چيزى جز باطل تو را به وحشت نيفكند. اگر دنيايشان را مى پذيرفتى ، تو را دوست مى گرفتند و اگر از دنيا چيزى بر مى گرفتى تو را در امان مى داشتند.
پيمانه ها
خطبه 129
خطبه اى از آن حضرت (ع ) درباره پيمانه ها و ترازوها:
اى بندگان خدا، شما و آرزوهايتان در اين دنيا، همانند مهمانانى هستيد كه زمان درنگش معين شده يا همانند وامدارى هستيد كه مدت وامش سرآمده و اكنون طلبكاران به مطالبه آمده اند. زمان كوتاه است و اعمالتان را ثبت كرده اند. چه بسا، كسانى در كارى مى كوشند و سرانجام ، تباهش مى كنند و چه بسا، كسانى كه در كارى رنج مى برند و سرانجام ، زيان مى بينند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حوادث شگرف بصره
خطبه 128
سخنى از آن حضرت (ع ) از حوادث شگرف بصره خبر مى دهد:
اى احنف ، گويى كه مى بينمش كه در حركت آمده ، با لشكرى كه نه غبارى برمى انگيزد و نه بانگ و خروشى برمى آورد، نه از دهنه هاى اسبانشان صدايى بر مى آيد و نه از اسبانشان شيهه اى . زمين را با پاهاى خود، كه همانند پاهاى شتر مرغ است ، لگدكوب مى كنند. (اين اشارت است به صاحب الزنج ) سپس ، فرمود:
واى بر محله هاى آبادتان و خانه هاى آراسته تان كه چون كركسان ، بالها دارند و چون فيلها خرطومها.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
حق و عدالت
خطبه 127
سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به خوارج
اگر گمان آن داريد كه من خطا كرده ام و گمراه شده ام ، پس به چه سبب همه امت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را به گمراهى من ، گمراه مى شمريد و آنان را به خطايى كه من كرده ام ، بازخواست مى نماييد و به گناهى كه من مرتكب شده ام به كفر نسبت مى دهيد شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده ، بر سر بيگناه و گناهكار فرود مى آوريد و گناهكار و بيگناه را با هم در مى آميزيد. و خود مى دانيد، كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) كسى را كه مرتكب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس ، بر او نماز كرد و ميراثش را به كسانش داد. قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش داد. دست دزد را بريد و زناكار غير محصن را تازيانه زد ولى ، سهمى را كه از غنايم نصيبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند. رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مواخذه كرد و حدّ خدا را بر ايشان جارى ساخت ولى از سهمى ، كه اسلام برايشان معين كرده بود منعشان ننمود و نامشان از ميان مسلمانان نزدود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
تقسيم عطايا
خطبه 126
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه او را مورد عتاب قرار دادند كه چرا عطايا را به تساوى تقسيم مى كند.
آيا مرا فرمان مى دهيد كه پيروزى را طلب كنم ، به ستم كردن بر كسى كه زمامدار او شده ام به خدا سوگند، چنين نكنم تا شب و روز از پى هم مى آيند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره ديگر طلوع مى كند. اگر اين مال از آن من مى بود، باز هم آن را به تساوى به ميانشان تقسيم مى كردم . پس چگونه چنين نكنم ، در حالى كه ، مال از آن خداوند است .
سپس ، فرمود:
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است كه بخشنده را در اين جهان بر مى افرازد و در آن دنيا پست مى سازد. در ميان مردم مكرّمش مى دارد و در نزد خدا خوار مى گرداند. هركس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزارى آنها محرومش گرداند. آنان به جاى او، ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه اى پيش آيد و به ياريشان نياز افتد، آنها را بدترين ياران و سرزنش كننده ترين كسان خود خواهد يافت .
حكميت مردان
خطبه 125
سخنى از آن حضرت (ع ) درباره خوارج . هنگامى كه حكميت مردان را منكر شدند. اينك اصحابش رانكوهش مى كند.
ما مردان را حكم قرار نداديم ، بلكه قرآن را حكم قرار داديم . و اين قرآن خطى است نوشته شده ، كه در ميان دو جلد جاى دارد. به زبان سخن نمى گويد. نيازمند ترجمانى است و مردان ترجمانى كنند. هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن را حكم قرار دهيم ، از آنگونه مردم نبوديم كه از كتاب خدا رويگردان شويم . كه خداى تعالى گفته است ((اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و پيامبرش بازگردانيد.))بازگردانيدن به خدا اين است ، كه بر طبق كتاب او داورى كنيم و بازگردانيدن به رسول خدا اين است ، كه سنّت او را بگيريم . پس ، اگر از روى حقيقت به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردم بدان سزاوارتريم ، و اگر به سنّت رسول خدا داورى شود، ما از ايشان اولاتريم . اما اينكه مى گويند، كه چرا در اين داورى مدت معين كردى از اينرو چنين كردم تا در اين مدت آنكه جاهل است حقيقت را دريابد و آنكه داناست در اعتقاد خود ثابت قدم شود و شايد خداوند، در اين مدت دست بازداشتن از جنگ ، كار امّت را به صلاح آورد. و او مثل كسى نباشد كه گلويش را مى فشارند تا پيش از شناخت حق بدان شتاب ورزد و نخستين بار كه باطل چهره نمايد از پى آن رود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
برانگيختن اصحابش به جهاد
خطبه 124
سخنى از آن حضرت (ع ) در برانگيختن اصحابش به جهاد:
آن گروه از جنگاوران را، كه زره بر تن دارند، پيش داريد و آنان را كه زره بر تن ندارند، در عقب بگماريد. دندانها را بر هم فشاريد، كه اين كار، شمشيرها را از كاسه سر بيشتر دور كند. چون نيزه را به سوى شما گرفتند بيدرنگ ، بپيچيد كه اين كار، شما را از آسيب سر نيزه ها در امان مى دارد. ديدگان را فرو خوابانيد، كه اين كار بر شهامت شما مى افزايد و دل را آرامش مى بخشد. صداهايتان را پست كنيد، كه اين كار ناتوانى و وحشت را بهتر مى راند. پرچمتان را به اين سو و آن سو متمايل مكنيد و گردش را خالى مگذاريد و آن را جز به دست دليران سپاه مدهيد. دليرانى كه همواره از آنچه بايد دفاع كنند، دفاع مى كنند.
آنان كه به هنگام نزول سختى و بلا پايدارى مى ورزند و صبر مى كنند، گرد پرچم را مى گيرند و از پس و پيش و راست و چپ حفاظتش مى كنند. نه از آن واپس مانند، كه به دست دشمنش سپارند و نه از آن پيش افتند، كه تنهايش گذارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
هياهودر جنگ
خطبه 123
سخنى از آن حضرت (ع )
گويى مى بينمتان كه از جنگ مى گريزيد و هياهو مى كنيد. همانند سوسماران كه در كنار هم مى روند و از برخورد پوستهايشان به يكديگر آوازى چنين بر مى خيزد. نه در صدد گرفتن حقى هستيد و نه در خيال دفع ستمى . راهتان باز است . رهايى ، از آن كسى است كه خود را در كارهاى دشوار افكند و هلاكت نصيب كسى ، كه در كار درنگ نمايد.
عرصه پيكار
خطبه 122
سخنى از آن حضرت (ع ) به اصحاب خود در عرصه پيكار فرمود:
هر مرد جنگاورى از شما كه در عرصه نبرد خود را دلير يابد و در يكى از برادرانش ترس و سستى بيند، بايد كه به نيروى دلاورى خويش كه خداوندش عطا كرده دشمن را از او براند، همان گونه ، كه از خود مى راند. و گرنه ، ممكن بود كه خواست خدا بر اين قرار مى گرفت كه او را هم همانند اين يك بددل گرداند. مرگ ، شتابان ، در طلب همگان است . نه اقامت گزيده و به جهاد روى ننهاده از چنگالش رسته ، نه آنكه از او مى گريزد، عاجزش يافته . گراميترين مرگها، مرگ در كارزار است . سوگند به كسى كه جان پسر ابو طالب در دست اوست ، كه تحمل هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از مردن در بستر (كه در غير طاعت خدا باشد.)
شهادت از روى علم و آگاهى
خطبه 121
سخنى از آن حضرت (ع ) اين سخن خطاب به خوارج است ، هنگامى كه به لشكرگاه شان رفته بود و آنان ، همچنان ، در مورد حكميت خرده مى گرفتند.
على (ع ) از آنان پرسيد:
آيا همه شما با ما در صفين بوده ايد؟
گفتند :
برخى بوده اند و برخى نبوده اند.
على (ع ) گفت :
اين دو دسته از هم جدا شوند تا با هر دسته جداگانه سخن گويم .
پس مردم را ندا در داد و گفت :
خاموش شويد و به سخن گوش فرا دهيد و دلهايتان را متوجه من سازيد و از هر كه شهادت خواستم بايد از روى علم و آگاهى شهادت دهد.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
روح سالم
روح سالم
کينه نمي ورزد، دوست مي دارد
خجالت نمي کشد، خود را باور دارد
خشم نمي گيرد، مهربان است
روح سالم
حرص نمي ورزد، همه چيز را کافي مي داند
حسد نمي ورزد، خود را لايق مي داند
روح سالم
براي بزرگداشت خود احتياج به تحقير ديگران ندارد، زيرا خوب مي داند که هر انسان تحفه ي الهي است
روح سالم
دوست خواهد داشت، مهر خواهد ورزيد