پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : “اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود متوقفمان کند.
پر زیبا دشمن طاووس
طاووسی در دشت پرهای خود را میکند و دور میریخت. دانشمندی از آنجا میگذشت، از طاووس پرسید : چرا پرهای زیبایت را میکنی؟ چگونه دلت میآید که این لباس زیبا را بکنی و به میان خاک و گل بیندازی؟ پرهای تو از بس زیباست مردم برای نشانی در میان قرآن میگذارند. یا با آن باد بزن درست میکنند. چرا ناشکری میکنی؟
طاووس مدتی گریه کرد و سپس به آن دانشمند گفت: تو فریب رنگ و بوی ظاهر را میخوری. آیا نمیبینی که به خاطر همین بال و پر زیبا، چه رنجی میبرم؟ هر روز صد بلا و درد از هرطرف به من میرسد. شکارچیان بی رحم برای من همه جا دام میگذارند. تیر اندازان برای بال و پر من به سوی من تیر میاندازند. من نمیتوانم با آنها جنگ کنم پس بهتر است که خود را زشت و بد شکل کنم تا دست از من بر دارند و در کوه و دشت آزاد باشم.
این زیبایی، وسیله غرور و تکبر است. خودپسندی و غرور بلاهای بسیار میآورد. پر زیبا دشمن من است. زیبایان نمیتوانند خود را بپوشانند. زیبایی نور است و پنهان نمیماند. من نمیتوانم زیبایی خود را پنهان کنم، بهتر است آن را از خود دور کنم.
وصیت نامه مرد خسیس
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
چهار نفر بودند.
اسمشان اینها بود.
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟
غرور و تکبر
یک روز گرم، شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند.
شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت می برد.
برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان در مقابل افتادن مقاومت می کرد. باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد . بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین و چند بار خوش را تکاند تا اینکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که داشت از شاخه جدا شد و بر روی زمین افتاد باغبان در راه بازگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد بی درنگ آن شاخه را از بیخ قطع کرد. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد .
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه ی حیاتت من بودم.
صبر
چه واژه ی صبوریست این صبر
معنا شدنش هم صبر می طلبد
گاهر بر لقاء پروردگار…
گاهی در برابر معصیت…
گاهی برای مصیبت…
گاهی برفقر…
گاهی بر درد…
گاهی در مقابل آزار مردم…
و سعادتمند کسی ست که مهر صبوری بر پیشانی اش خورده است
واین توفیق نصیبش شده است.
چراکه ستون دوم ایمان صبر است
متن و ترجمه دعاي شريف ابو حمزه
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ وَلا تَمْکُرْ بی فی حیلَتِکَ مِنْ اَینَ لِی الْخَیرُ یا رَبِّ وَلا یوُجَدُ اِلاّ مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ اَینَ لِی النَّجاه وَ لا تُسْتَطاعُ اِلاّ بِکَ لاَ الَّذی اَحْسَنَ اسْتَغْنی عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ وَلاَ الَّذی اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَیکَ وَلَمْ یرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ
خدايا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مكن و مكر مكن به من با حيلهات. از كجا خيري به دست آورم اي پروردگار من با اينكه خيري يافت نشود جز در پيش تو و از كجا نجاتي برايم باشد با اينكه نجاتي نتوان يافت جز به كمك تو. نه آن كس كه نيكي كند بي نياز است از كمك تو و رحمتت و نه آنكس كه بد كند و دليري بر تو كند و خوشنوديات نجويد از تحت قدرت تو بيرون رود.
اي پروردگار من …..
چگونه تشنگی ات رادر وقت روزه برطرف کنید؟
چگونه تشنگی ات رادر وقت روزه برطرف کنید؟
دانشمندان ثابت کرده اندکه گفتن لااله الاالله بزاق را به ترشح ماده ای وامیدارد که تشنگی را ازبین می برد.
خدای من منزهی تو!چه مهربانی تو.
پس برماست که درحال روزه داری لااله الاالله رابسیارتکرارکنیم.
حب حضرت علی (علیه السلام)
روزی آقارسول اکرم(ص) در یکی از جنگ ها از مولا علی بی خبربود وفرمودند که هرکس خبر سلامتی علی(ع)را بیاوردهر حاجتی داشته باشد برآورده میکنم .
سلمان مولا علی(ع) را پیدا کرد وداستان را بازگو کرد وخواست که سریع برگردد که امام علی(ع)گفت سلمان چیز گران بها از رسول اکرم(ص) بخواه .واینطور درخواست کن :یا رسول خدا زمانی که به معراج رفتی خداوند سه هزار کلمه را بعنوان رمز بین خود وشما آموخت ،هزار کلمه بعنوان آموزش به امت خویش،هزار کلمه بعنوان آموزش به اولیاء الله وهزار کلمه رمز بین خود وخداوند من یکی از اون هزار کلمه رمز بین خداو رسولش(ص) رامیخواهم .سلمان آمد وخبر سلامتی مولا داد و.درخواستی که علی(ع)به اوآموخته بود را بیان کرد .رسول اکرم (ص) فرمودند:
سلمان این حرف تو نیست حرف علیست (ع) باشد میگویم .سلمان یک کاسه پرازآب ویک سوزن بیاور .
بعد رسول اکرم(ص) سوزن را درون کاسه پرازآب کرد ودرآورد ،پرسید سلمان بر نوک سوزن چه میبینی ؟.
سلمان پاسخ داد اندکی رطوبت .
بعد رسول اکرم(ص) فرمود که سلمان به خداقسم فردای قیامت هر کس به اندازه این رطوبت حب حضرت علی (ع) در دل داشته باشد در آتش جهنم نمی سوزد .
نیش و کنایه زدن
روزی عقربی یکی از دوستان امیرالمومنین عليه السلام را نیش زد ، و سریعا نزد امیرالمومنین عليه السلام آمد…
حضرت به او فرمود: بر اثر این نیش نمی میری برو
او رفت و پس از مدتی آمد و عرض کرد : یاامیرالمومنین بر اثر آن نیش عقرب دوماه زجر کشیدم
حضرت به او فرمود:
میدانی آن عقرب چرا تو را نیش زد؟
عرض کرد: خیر
حضرت فرمودند : چون یک بار در حضور تو سلمان را به خاطر دوستی ما مسخره کردند و تو هیچ نگفتی و از سلمان دفاع نکردی این نیش عقرب بخاطر آن است.
نیش و کنایه زدن به محبین و موالیان حضرات معصومین(ع) اینقدر مهم و حساس است.
دفاع نکردن از سلمان این عقوبت را داشت دفاع نکردن از امیرالمومنین (ع) چه عقوبتی برای ما در پی خواهدداشت؟!!!!!
مستدرک الوسایل جلد 12 صفحه 336
مگر راهي غير از خدا هست؟
آيت الله كوهستاني :
من حرف بيهوده زدن را
كمتر از غذاي حرام نميدانم .
مگر راهي غير از خدا هست؟
برگرفته از کتاب
ستارگان سپهر سلوک
نماز را اول وقت، قرآن و زيارت حضرت سيد الشهدا
آيت الله علی آقای قاضي :
اگر كسي نماز را اول وقتش بخواند و به مراتب عالي نرسد مرا نفرين كند.
اگر به جائي رسيده ام از دو چيز است : قرآن و زيارت حضرت سيد الشهدا.
اما نماز شب ؛ پس هيچگاه چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست و تعجب از كسي است كه ميخواهد به كمال دست يابد در حالي كه براي نماز شب قيام نميكند و ما نشنيديم كه احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر بوسيله نماز شب.
برگرفته از کتاب ستارگان سپهر سلوک
كوتاه ترين و مطمئن ترين راه كمال
شیخ جعفر مجتهدي :
كوتاه ترين و مطمئن ترين راه كمال ، محبت اهل بيت و خدمت خالصانه به خلق است .
گناه حجاب بين مخلوق و خالق است . اين آلودگي را با آب توبه بشویيد .
برگرفته از کتاب ستارگان سپهر سلوک
به نفس بها داده نشود
عبدالكريم كشميري رضوي :
نسبت به خدا حالت توجه داشته باشيد تا با خدا رفيق شويد نه تنها رفيق كه او شفيق نيز هست .
خيلي مهم است كه به نفس بها داده نشود .
اگر يكي از استوانه هاي تقوي بميرد بعد آن مصيبت خواهد آمد.
دائم الذكر باشيد و در همه حال ياد خداوند كنيد.
برگرفته از کتاب ستارگان سپهر سلوک
ياد خدا
شیخ رجبعلي خياط :
جواني را در برزخ ديدم كه ميگفت : نميدانيد در اينجا چه خبر است .هنگامي كه به برزخ بيائيد خواهيد فهميد هر نَفَسي كه به غير ياد خدا كشيده ايد به ضرر شما تمام شده است !
برگرفته از کتاب ستارگان سپهر سلوک