آفتاب
زن نباید زیبایی خود را طوری آشکار کند که مردم مثل مهتاب نگاهش کنند…
بلکه باید مانند آفتاب باشد تا وقتی کسی به جمالش نظر کرد ، چشمش را به زمین بدوزد.
اندکی از دلایل بسیار، فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم
یک سؤال اساسی و یک جواب منطقی
سؤال:
از عالمی سوال شد: چه اشکالی دارد که انسان به جنس مخالف نگاه کند و لذت ببرد؟
پاسخ:
نگاه به حسن جمال جنس مخالف ضررهایی دارد که به طورخلاصه اشاره می شود:
۱- می بینی، می خواهی، به وصالش نمی رسی، دچار افسردگی می شوی!
۲- می بینی، شیفته می شوی، عیب ها را نمی بینی، ازدواج می کنی، طلاق می دهی!
۳- می بینی، دائم به او فکر می کنی، از یاد خدا غافل می شوی، از عبادت لذت نمی بری!
۴- می بینی، با همسرت مقایسه می کنی، ناراحت می شوی، بداخلاقی می کنی!
۵- می بینی، لذت می بری، به این لذت عادت می کنی، چشم چران می شوی، در نظر دیگران خوار می گردی!
۶- می بینی، لذت می بری، حب خدا در دلت کم می شود، ایمانت ضعیف می شود.!
۷- می بینی، عاشق می شوی، از راه حلال نمی رسی، دچار گناه می شوی!
لذا اسلام در یک کلمه می گوید:
نگاهت را از جنس مخالف نگاه دار
هنر مند واقعی را بشناس....
هنر مند واقعی را بشناس….
اگر برخی در خیابان چادرت را که می بینند مزه پرانی می کنند،
اگر وقتی به محیط های هنری و تفریحی میروی با نگاهی تمسخر آمیز نگاهت میکنند،
اگر در میهمانی ها مثل بقیه “راحت” نیستی،
اگر حلال و حرام هنوز برایت مهم است،
اگر حق الناس برایت مهم است،
اگر صدای اذان را که میشنوی، میشتابی به سوی نماز،
اگر حتی از خودکار محل کارت ذره ای برای کارهای شخصی ات استفاده نمی کنی،
اگر از غم یک انسان حتی اگر آن سر دنیا باشد غمگین میشوی،
اگر با همکلاسی های جنس مخالفت گرم نمیگیری،
اگر…
یادت باشد که تو نه “اُمُّلی” و نه متحجر…
تو “هنرمندی"…
هنر تو این است که میتوانی متفاوت باشی…
همرنگ جماعت شدن را که همه بلدند!
بخشنده تر از خود
از حاتم پرسیدند بخشنده تر ازخود دیده ای.گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفندبود.
یکی را شب برایم ذبح کرد.ازطعم جگرش تعریف کردم.صبح فرداجگر گوسفند دوم را برایم کباب کرد.
گفتند تو چه کردی.گفت پانصد گوسفند به او دادم.
گفتند پس تو بخشنده تری.
گفت نه او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم…
روزی رسان
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت:آن خدایی که فرشته مرگش ، مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشتگان روزی رسانش مرا گم میکنند…
مسجد
رفتم مسجد هنوز نماز شروع نشده بود که کارگری از در آمد…….
دستش یک پارچه سفید و تمیز بود. پهن کرد و رویش نشست…. نماز که شروع شد، بلند شد و پارچه را در کنار دیگران در صف نماز پهن کرد و روی آن نماز خواند……
بعد از نماز به او گفتم: آقا فرشهای مسجد رو قابل نمیدونید که روی شال نماز میخونید؟…
خندید و گفت: من فرشهای مسجد را قابل می دانم، اما با این لباسهای کثیف و خاکی لایق آنها نیستم و میترسم کثیف شود…………
بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم، "نماز" شود
نمازهایم اگر “نماز” بود که موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش!
نمازهايم اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!
اگر نمازم نماز بود، تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!! تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار! تبدیل نمی شد به ماشین حساب!!
نه.
نمازهایم"نماز” نیست.
اگر نماز بود، یک “کارواش قوی” می شد و با فشار می شست از دلم همه ی سیاهی ها را، لکه ها را.
اگر نماز بود، می شد “کیمیا” و مس وجودم را تبدیل می کرد به طلا…
اگر نمازم نماز بود،
می شد پل، می شد پناهگاه، می شد دارو، می شد مرهم، می شد درمان، می شد میعادگاه، می شد دانشگاه….
خدایا:
بر من منت بگذار و کاری کن نمازهایم، “نماز” شود….فقط همین !
درون خود چه داریم
آب جوشی که سیب زمینی را نرم میکند،
همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت می کند.
مهم نیست چه شرایطی پیرامون ماست،
مهم این است درون خود چه داریم…!!!
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی این است:
“قدر داشتهها را بدانیم و از آنها لذت ببریم"،
خوشبختی یعنی “رضایت”
مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داریم راضی باشیم …
آنوقت …
“خوشبختیم
تاخیر
آیت الله بهجت رحمة الله علیه:
هر کس عادت به تاخیر نمازها کرده است،
خود را برای تاخیر در همه ى امور زندگی آماده کند؛
تاخیر در ازدواج ،
تاخير در اشتغال ،
تاخیر در تولد اولاد ،
تاخير در سلامتی و عافیت!
هر قدر که امور نمازت منظم باشد
امور زندگیت هم تنظيم خواهد شد!
ﺻﻔﺮ ﺑﺎﺵ
.. ﺻﻔﺮ ﺑﺎﺵ ..!!!
ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﻫﺮ ﻋﺪﺩﯼ ،
ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺭﺯﺵ ﻣﯿﺒﺨﺸﺪ …..
بساز
ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﯽ ﻭ
ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﺪﯼ
ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺧﺘﯽ ؛
ﭘﺲ ﺑﺴﺎﺯ ﻭ ﻧﺒﺎﺯ !
توقع
ديدى وقتى دستت رو با كاغذ ميبرى اذيتت ميكنه ميسوزه از فكرت بيرون نمی ره
اما مثلا وقتى با چاقو ميبرى بعده چند دقيقه فراموش ميكنى …
در واقع كاغذ از چاقو بّرنده تر نيست …
ولی تو از كاغذ توقع آسيب رسوندن نداشتى!
اينم حكايت بعضي از آدماس كه ما ازشون توقع نداريم ولى بدترين ضربه هارو بهمون ميزنن…!!
قطره عسلی...
قطره عسلی بر زمین افتاد،مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید…باز عزم رفتن کرد،اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد،پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد…مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد…اما(افسوس)که نتوانست از آن خارج شود،پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت…در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد….
یکی از حکماء می گوید:
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد،و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود.!!
خوب باش و خوبی کن
میدونی موقع تولد وقتی خدا داشت بدرقمون میکرد چی گفت؟؟؟؟!!!!!!!
گفت داری به دنیایی میری که غرورت را میشکنن وبه احساس پاکت سیلی میزنن!!!!!!
نکنه ناراحت بشی….!!!!
من تو کوله پشتیت عشق گذاشتم……. تا ببخشی!!!!!!
خنده گذاشتم…….. تا بخندی!!!!!!!
اشک گذاشتم…….. تا گریه کنی!!!!!!!
و
مرررررررگ گذاشتم…….. تا بدونی دنیا ارزش بدی کردن نداره!!!!!!!!
پس خوب باش و خوبی کن !!!!!!!!!
ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺴﮑﯿﻨﻢ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺣﺠﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻭﺳﯿﻊ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻟﻢ ﺑﺴﺘﻪ…
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺍﺳﯿﺮ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺩﻟﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺫﺭﻩ ﺍﯼ…
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ …
ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﯽ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺣﺮﯾﻢ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺟﺎ ﮐﻦ …
ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺴﮑﯿﻨﻢ