مال نیکو
بهترین مال و ثروت آن است که ناموس و آبروی انسان را مصون و محفوظ بدارد.
(بلاغه الحسین،ص 227)
بهترین مال و ثروت آن است که ناموس و آبروی انسان را مصون و محفوظ بدارد.
(بلاغه الحسین،ص 227)
استدراج بنده از جانب خداوند( عذاب تدریجی و دور کردن بنده از خود) به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.
(تحف العقول،ص 250)
از بهترین و ارزشمند ترین حالات ارتباط انسان با خداوند، لحظه ی دعا و نیایش است.
قرآن کریم می فرماید:
بگو پروردگار من برای شما ارزش قائل نیست اگر دعای شما نباشد.
اگر از کار نیک خود خوشحال و از کار بد خود دلگیر می شوی مومن هستی.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
حکمت 33 :
وَ قَالَ [عليه السلام] كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً .
اعتدال در بخشش و حسابرسى (اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى)
و درود خدا بر او ، فرمود : بخشنده باش اما زياده روى نكن ، در زندگى حسابگر باش اما سخت گير مباش.
یا ابا صالح ادرکنی..
به دنبال کسی هستم میان گریه ها هرشب
که میگویند میگرید غریب و بی صدا هرشب
کجا مجلس به پا کردی بیایم سینه زن باشم
بگیرم من نشانت از کدامین آشنا هر شب؟
تو را دیدند خیلی ها میان روضه ی زهرا(س)
اگر این است، میخوانم فقط آن روضه را هرشب
تو را بین هیاهوی هوس گم میکنم هر روز
و پیدا میکنم در روضه های کربلا هرشب
اگر من باعث این غیبت طولانی ات هستم
بگو تا مرگ خود را هم بخواهم از خدا هرشب… .
.
“اللهم عجل لوليك الفرج”
حسین(ع) جان…
هرچه پٌل…
پشت سرم هست…
خرابش بِنَما…
تا به فکرم نزند….
از رَه تو برگردم…
نمک شور تو…
یک عٌمر زمین گیرم کرد
من به قٌربان تو و…
نان حَلالت ارباب
ﺍﺯ عارفى ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ! ﺍﻣﺎ ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ !
ﺧﺸﻢ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﻬﺎ ، خيال ﺁﺳﻮﺩﻩ تري داريم.
ﺧــــــــــﺪﺍﯾــﺎ :
صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ …
” به توفيق شهادت نائل شد “
ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ که ﻋﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﺴﺖ؟!
ﺭﺍﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ که بسته نیست ، ﻫﺴﺖ؟!
اللهم الرزقنا توفيق الشهادة فے سبیلک بحق الحسین ….
به تاريخ های روی سنگ قبر نگاه کنید:
تاريخ تولد- تاريخ مرگ
آنها فقط با يك خط فاصله از هم جدا شده اند،
همين خط فاصله كوچك نشان دهنده تمام مدتي است كه ما
روي كره زمين زندگي كرده ايم،
ما فقط به اندازه يك ” خط فاصله” زندگي مي كنيم!
و ارزش اين خط كوچك را تنها كساني مي دانند كه به ما عشق ورزيده اند.
آنچه در زمان مرگ مهم است پول و خانه و ثروتي كه باقي مي گذاريم نيست، بلكه چگونه گذراندن اين خط فاصله است.
بياييد به چرايى خلقتمان بيانديشيم
بياييد بيشتر يكديگر را دوست داشته باشيم
دير تر عصباني شويم
بيشتر قدرداني كنيم
كمتر كينه توزي كنيم
بيشتر احترام بگذاريم
بيشتر لبخند بزنيم
و به ياد داشته باشيم كه اين ” خط فاصله” خيلی كوتاه است!
پدري فرزند خود را خواند
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟
پسر با تعجب پاسخ داد:
چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد.
پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلم هستي هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد.
ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري
“آيا انسان نمي داند كه خدا او را مي بيند”
سوره علق آيه ۱۴
روي سياه و دستان لرزان…تنها هديه ايست كه جمعه ها برايت مي آورم…
و چشمان خيس و دل شكسته تنها ثمريست كه از اين هديه ها برايت مي ماند….
اي گل نرگس
بدون تو هواي دلم سردتر ازان است كه لايق وصال شود…
گوشه چشمي به ما بيفكن
دلم بدجور گناهكار است…
دلم به درد شما نميخورد آقا… پر از خرده شيشه ام…
اين دل تكه تكه و بي رمق…
به كار شما نمي آيد…
بيا و دلم را كمي كوك بزن…
خرده هاي شيشه را مواظب باش پدر…
اين ها حاصل بي وفاييم به شماست…
مواظبم كه بي حرمتي نكنند…آخر اينها دام هاي شيطان بودند كه دل من گرفتارشان شد…
هر شب همه ي غصه ام اين است…كه مهدي فاطمه مرا نبيند
برعكس همه كه در انتظار وصال شمايند…
من بي دست و پا ميترسم از ديدارت…
ميترسم آن روز كه آمدي…
به من بگويي…
“اين همه سال براي من چه كردي؟!”
.
.
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یا_صاحب_الزمان
جهت_تعجيل_در_فرج_صلوات_را_فراموش_نكنيد
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايی اش کم شده است…
به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولی نمی دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد.
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت : برای ا ينکه بتوانی دقيقتر به من بگو يی که ميزان ناشنوا يی همسرت چقدر است ،آزمايش ساده ای وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…
ابتدا در فاصله ٤ متر ی او بايست و با صدا ی معمولی ، مطلب ی را به او بگو . اگر نشنيد ، همين کار را در فاصله ٣ متری تکرار کن. بعد در ٢ متری و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايی نشسته بود . مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسيد:
جوابی نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان « ؟ عز يزم ، شام چی داريم »
سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابی نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت« ؟ عزيزم شام چی داريم » :
و همسرش گفت:
!! « خوراک مرغ » : برای چهارمين بار ميگم « !؟ مگه کری »
حقيقت به همين سادگی و صراحت است.
مشکل ، ممکن است آن طور که ما هميشه فکر ميکنيم ، در ديگران نباشد ؛ شايد در خودمان باشد…
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده .
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند، آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود.
اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که اومثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می کند.