حقیقت شب قدر
معنا و ماهیت حقیقی شب قدر چیست؟
«قدر» در لغت به معنای اندازه و اندازه گیری است.
«تقدیر» نیز به معنای اندازه گیری و تعیین است.
اما معنای اصطلاحی «قدر» ، عبارت است از ویژگی هستی و وجود هر چیز و چگونگی آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودی هر چیز، «قدر» نام دارد.
بنابر دیدگاه حکمت الهی، در نظام آفرینش، هر چیزی اندازه ای خاص دارد و هیچ چیزی بی حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضی تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
خوبى كن تا با تو خوبى شود
امام على(ع):
“خوبى كن تا با تو خوبى شود،
رحم كن تا رحمت كنند،
خوب بگو تا به خوبى يادت كنند،
از غيبت دورى كن كه خورش سگان دوزخ است،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و با غيبت كردن گوشت مردم را مى خورد،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان از اولاد من است،
دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست دارد،
و دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند خدا را مى شناسد و بر نافرمانى خدا شب و روز جسور است…
صله رحم كن تا خدا عمرت را بيفزايد،
خوش اخلاق باش تا خداوند حسابت را سبك گيرد،
اگر مى خواهى روز قيامت با من باشى، ياور ستمكاران مباش،
هر كس ما را دوست دارد، روز قيامت با ما است
و اگر كسى سنگى را دوست بدارد، با او محشور گردد،
مبادا خود را براى مردم بيارايى و به نافرمانى خدا برآيى، تا خدا روزى كه ملاقاتش كنى رسوايت كند،
آنچه به تو گفتم، نگهدار تا به خير دنيا و آخرت رسى.”
(امالی، شیخ صدوق، ص 278، ح 308)
توبه به هنگام مرگ قبول نیست!!
1- سوره یونس آیه های 90 و 91 : هنگامی که فرعون دریافت حقیقت غرق شدن در دریا را گفت: پروردگارا هم اینک ایمان آوردم. گفته شد به فرعون آیا اکنون ایمان آوردی و حال اینکه پیش از این از نافرمانها بودی.
2- سوره نساء آیه 18 : کسانی که به اعمال زشت تمام عمر اشتغال ورزند تا آنگاه که مشاهده مرگ نمایند و در آن ساعت پشیمان شوند و گویند اکنون توبه کردیم توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد.
3- حضرت رضا(ع): مردی از امام(ع) سوال کرد: چرا خداوند فرعون را غرق کرد با اینکه ایمان آورد و به توحید اعتراف کرد. فرمود: زیرا فرعون هنگام دیدن عذاب ایمان آورد و توبه و ایمان در آن لحظات مقبول خدا نیست.
بحارالانوار جلد6 صفحه 23
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
"غوغا"
شعری که رهبر انقلاب از آن به “غوغا” تعبیر کردند
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها
خون حق میچکد از ابروی محرابیها
باز هم حرمله… سرجوخهی وهابیها
ادامه شعر
صفحات: 1· 2
اين چه مسلمانى است كه من و شما داريم ??!
شهید مطهری:
اين چه مسلمانى است كه من و شما داريم و كبائر محرّمات اسلامى را هم مرتكب مىشويم؟ قرآن ديگر چقدر در مورد همين معصيت رايج ميان ما، يعنى غيبت كردن و تهمت زدن داد بكشد؟! به خدا قسم انسان از اينهمه تهمتهايى كه ميان مردم است تعجب مىكند. مىدانيد تهمت يعنى چه؟ ما دو گناه كبيره درجه يك داريم: يكى از آنها دروغ گفتن است و ديگرى غيبت كردن. گناه كبيره يعنى گناهى كه انسان به وسيله آن استحقاق جهنم رفتن را پيدا مىكند. لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً ايُحِبُّ احَدُكُم انْ يَأْكُلَ لَحْمَ اخيهِ مَيْتاً
مردم! غيبت يكديگر را نكنيد. آيا هيچيك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مسلمانش را در حالى كه مرده است بخورد؟! گوشت مرده چقدر تنفّرآور است، خصوصاً اگر انسانْ مرده را بشناسد و دوستش بوده باشد.
ديگر بالاتر از اين تعبير هم هست؟ تهمت يعنى دروغ به علاوه غيبت؛ يعنى دو گناه كه با همديگر توأم شوند اسمش مىشود تهمت، و چقدر در ميان ما تهمت زدن رايج است! و بعضى از ما كه مىخواهيم مقدسى كنيم، يك «مىگويند» اول حرفمان مىآوريم. مثلًا شخصى به يك نفر تهمتى زده، مىخواهيم از گردن خودمان رد كنيم، خيال مىكنيم كه سر خدا را هم مىشود كلاه گذاشت! مىگوييم: مىگويند فلانى چنين است، مىگويند فلان جا چنين است. ديگرى از ما مىشنود و در جاى ديگر مىگويد: مىگويند چنين، و بعد مىگويد: خوب، من كه نگفتم، من مىگويم ديگران گفته اند كه اينطور است. قرآن جلوى اين را هم گرفته است، اين را هم يك گناه بزرگ شمرده است، مىگويد: انَّ الَّذينَ يُحِبّونَ انْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذينَ امَنوا لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ
آنان كه دوست دارند در ميان مردم حرف زشتى درباره فرد مؤمنى، افراد مؤمنى، يك مؤسسه ايمانى شيوع پيدا كند [برايشان عذاب دردناكى است.] اگر از يك احمقى يا مغرضى يا كسى كه معلوم است كه ريشه حرفش در كجاست درباره كسى حرفى شنيديد، حق نداريد بگوييد «شنيدهام»، «مىگويند». خود اين «مىگويند» ها اشاعه دادن فحشاست.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج23، ص: 561
پرتوى از سيره و سيماى اميرالمؤمنين على(عليه السلام)
اميرالمؤمنين على(عليه السلام)، چهارمين پسر ابوطالب، در حدود سى سال پس از واقعه فيل و بيست و سه سال پيش از هجرت در مكّه معظّمه، از مادرى بزرگوار و باشخصيّت، به نام فاطمه، دختر اسد بن هشام بن عبدمناف ، روز جمعه سيزده رجب در كعبه به دنيا آمد.
على(عليه السلام) تا شش سالگى در خانه پدرش ابوطالب بود.
در اين تاريخ كه سنّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از سىسال گذشته بود در مكّه قحطى و گرانى پيش آمد و اين امر سبب شد كه على(عليه السلام) به مدّت هفت سال در خانه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، تا اوّل بعثت، زندگى كند و در مكتب كمال و فضيلت آن حضرت تربيت شود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
چرا شب «اوج عبادت» با شب «اوج مظلومیت علی(ع)» یکی شده؟
چرا شب «اوج عبادت» با شب «اوج مظلومیت علی(ع)» یکی شده؟
در شب قدر به چه موضوعی باید فکر کنیم؟
امشب به عنوان شب قدر و مهمترین شب سال خودمان، باید درِ خانه خدا چهکار کنیم؟
امشب چه اتفاقی باید برای ما بیفتد؟
در شب ضربت خوردن و شهادت امیرالمؤمنین(ع) چهکار باید کنیم؟
چرا شب اوج عبادت ما با شب اوج مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) یکی شده است؟
چه حکمتی در تلاقی این دو مناسبت مهم وجود دارد؟
وقتی فکر کردن یکی از بهترین عبادتهاست، امشب درباره چه چیزی باید فکر کنیم؟
بهترین موضوعی که در شب قدر و شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) باید به آن فکر کنیم چیست؟
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
علی (ع) نبأ عظیم
جنگ، جنگ صفین بود.
مرد شامی از جای برخاست. زره بر تن کرد و کلاه خود بر سر گذاشت. رگ گردنش داشت از جای در می آمد، به خیال خودش درد اسلام داشت. مرد، سوار بر اسب، رجز خوان، وارد میدان نبرد شد. با غرور، شمشیر در هوا رقصاند و به سمت سپاه امام(ع) حرکت کرد. حالا رسیده بود به امیر مومنان(ع). دیگر طاقت نداشت. در برابر امام(ع) فریادی کشید و گفت: اگر شما بر حق هستيد، چرا به اين جنگ ادامه مي دهيد؟
امام علی(ع) به او نگاهی کرد بی پاسخ. مرد از شدت عصبانیت با اسبش چرخی زد و دست در جیبش فرو برد. قرآن را بالای سرش گرفت و گفت: يا علي، تو خود را اميرالمؤمنين ميداني، پس چرا حكميت را نميپذيري و به داوري اين قرآن كه هم ما و هم شما آن را قبول داريم، تن نمی دهي؟ سپس لجام اسبش را کشید، حیوان روی دو پا ایستاد و شیهه ای کشید. گرد و غباری به راه انداخته بود. آنگاه سوره نباء را با صدايي بلند تلاوت كرد. به خيال خود براي امام(ع) و يارانش، صحنه قيامت را مجسم كرد.
مالک اشتر سمت امام(ع) دوید، اذن خواست تا کار مرد را یکسره کند. امام (ع) دست مالک را گرفت و فرمود: مالک آرام باش، خدا می داند که این مرد جزء فریب خوردگان است. لحظه ای گذشت، امام علی(ع) سوار بر اسب، به میدان رفت و در برابر آن مرد ایستاد. ای مرد شامی، آيا ميداني «نباء عظيم» و آن خبر بزرگ كه در آن اختلاف وجود دارد، چيست؟ مرد با تمسخر نگاهی کرد و گفت: بگو تا بدانم. می دانی، آن خبر كه درباره آن اختلاف داريد و دربارهاش به ستيز برخاسته ايد، من هستم. شما روزی ولایت مرا پذیرفتید و امروز از آن بازگشتید. به خدا قسم روز قیامت از آن سوال خواهید شد.
تفسير برهان، ج 4، ص 420.
آثار و برکات ذکر یونسیه:
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
پیامبر گرامى (ص):
هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن بیمارى (بهبودى نیافت و) مُرد پاداش شهید به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت خوب شده در حالى که تمام گناهانش آمرزیده شده است.
رسول خدا (ص):
آیا به شما خبر دهم از دعایى که هرگاه غم و گرفتارى پیش آمد آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟ اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: دعاى یونس که طعمه ماهى شد: «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین»
امام صادق (ع):
عجب دارم از کسى که غم زده است چطور این دعا را نمى خواند «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین» چرا که خداوند به دنبال آن مى فرماید: ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات مى دهیم.
از مرحوم آیت الله کشمیری پرسیدند بهترین کار برای سالک در کدام یک از اعمال عبادی است؟ فرمودند: بهترین، آن سجده است که ذکر یونسیه در آن گفته شود. و فرمودند: امان ذکر یونسیه موجب اتصال به ارواح و باز شدن چشم برزخی می گردد.
منبع: ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺻﺪﺍقت
تاریخچه ذکر یونسیه
حضرت یونس (ع) مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت ولی در مدت ۳۳ سال فقط ۲ نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد و خداوند به او وعده داد که در فلان تاریخ عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد.
حضرت یونس (ع) از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند و آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند.
حضرت یونس (ع) به امید اینکه مردم نابود شده اند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغول عصبانی شد و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد و با یک کشتی راهی دریا شد.
در بین راه ماهی غول پیکری به خواست خدا، یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید. حضرت یونس (ع)وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد.
که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که علما و عرفا خواص بیشماری را برای آن نقل میکنند.
قرآن میفرماید: {ذوالنون را، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد: هیچ خدایی جز تو نیست، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.}
ذکر یونسیه یعنی گفتن:
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
١۵ توصیه حاج میرزا اسماعیل دولابی را برای زندگی مومنانه
١. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
٢. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
ادامه مطلب
صفحات: 1· 2
خدا عاشق چه کار هاييه؟
تا حالا از خودت پرسيدي خدا از چه کاري بيشتر خوشش مياد؟
تا حالا از خودت پرسيدي خدا عاشق چه کار هاييه؟
خدا خیلی زیاد عاشق ۲ تا کاره
۱: کمک کردن
۲: تو شرايط سخت بودن و بخاطر خدا نه گفتن يا کاريو فقط فقط به نيت خدا انجام دادن
خدا ناز همچيیين بنده هايي. و ميخره
يه مورد ديگه هم هست اينه که وقتي گرفتاريم يا ميخوايم با خدا درد و دل کنيم قبلش بايد صفات خدارو نام ببريم و بگيم که تو بالاتري…
مثلا يه گناهي کرديم : خدا روو به ارحمن راحمين بودنش خطاب کنيم
مثلا گرفتاريم : خدارو به قادر بودنش خطاب کنيم
موقع گير کردن تو مسئله اي : خدارو به عالم بودنش خطاب کنيم
کسي بهمون نامردي کرد: خدارو به صفت سميع بودنش خطاب کنيم
يا اگه روزيمون کم بود به صفت غني بودنش
و الا آخر…
اين اداب دعا کردنه و خيلي اينجوري دعا تاثير داره و خدا حتما گوش ميکنه
پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله وسلم): «خـداى سـبحان سه كار را دوست دارد: گزاردن حق او، فروتن بودن با خلقش و نيكى كردن به بندگانش.» ( ميزان الحکمه، ج2، ص953)
امـام بـاقـر (عليه السلام): «از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) پرسيده شد: خداى عزوجل كدام كار را بيشتر دوست دارد؟ فرمود: مسلمانى را پياپى شاد كردن. مـنـظـور از شادكردن پياپى مسلمان چيست؟ فرمود: گرسنگيش را برطرف سازى، اندوهش را بزدايى و قرضش را بپردازى.» (ميزان الحکمه، ج2، ص953)
همه ی ما بر گردن یکدیگر حق داریم
استاد پای تخته نوشت: در پرونده نگاهتان تجدید نظر کنید…خدا متهم نیست “ان الله لیس بظلام للعبید”
میگفت این سخن برگرفته از خود قرآن است که در زندگی انسان لحظه خنثی وجود ندارد، و ما آدم ها در تمام طول روز به طور مرتب در حال دریافت نور و ظلمت هستیم و این دریافت صرفا بسته به نوع اعمال ما نیست بلکه کوچکترین و گذرا ترین افکار ذهنیمان هم نور و ظلمت را دریافت میکنند.
استاد با استناد به روایت یکی از معصومین(ع) گفت که همه ی ما بر گردن یکدیگر حق داریم؛ ولو به اندازه ثانیه ای که در خیابانی شلوغ از کنار یکدیگر عبور میکنیم و این دریافت ها و تفکرات کوچک ذهنی انسان است که شخصیت و من وجود انسان را شکل میدهد و با این اوصاف در ثانیه ثانیه ی زندگی باید حواسمان نه تنها به رفتارمان بلکه به جنس افکارمان هم باشد.
میگفت وقتی صبح زود از خانه بیرون می آیی و مغازه داری را در حال باز کردن درب مغازه اش میبینی به جای او بسم الله بگو و از صمیم قلب برای برکت و روزی حلال آن روزش دعا کن
وقتی میبینی راننده ای در خیابان به بدترین نحو و خطرناک ترین شکل در حال رانندگی است به جای حواله ی فحش و ناسزا با تمام وجودت برای سلامتی اش دعا کن
حتی از کنار اعلامیه های ترحیم روی در و دیوار هم بی تفاوت نگذر، برای شادی روحشان صلواتی بفرست و هزاران هزار مثال دیگر
یکی از تفاسیر آیه ی فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره همین است تمام ذهن و فکرت را لبریز کن از خیر خواهی و دریافت نور، می دانی که در قیامت همین انرژی وجودی آدم هاست که بهشت و دوزخشان را میسازد؛ همین افکار و اعمال ساده…….
ستاره
{بیان فضیلتی از مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)٬ از کتاب شریف و گرانسنگ القطره}
روزی جبرئیل امین نزد رسول خدا(ص) بود؛
در این هنگام امیرالمؤمنین(ع)
وارد شد؛
جبرئیل به احترام ایشان از جا حركت كرد.
پیغمبر فرمود : آیا به احترام این جوان از جا بر می خیزی؟
جبرئیل عرض كرد : بله چون او حق استادی به گردن من دارد؛
وقتی خداوند مرا آفرید از من پرسید كه من كی ام و نامم چیست؟ و تو كیستی و نامت چیست؟
من متحیّر شدم ماندم كه چه بگویم.
این جوان وارد شد و به من فرمود : بگو «أنت ربّ الجلیل و اسمک الجمیل و أنا عبدک الذلیل و اسمی جبرئیل»
پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
تو چه وقت آفریده شدی؟
عرضه داشت : از زمانی كه من خلق شده ام ستاره ای بود كه هر سی هزار سال یكبار طلوع می كرد و من آن را سی هزار بار دیدم.
حضرت فرمود آیا آن ستاره را می شناسی؟
عرض كرد بله یا رسول الله.
حضرت فرمود : علی جان قدری عمامه ات را بالا ببر، كه نوری از پیشانی امیرالمؤمنین ساطع شد كه جبرئیل عرضه داشت : به خدا قسم این همان ستاره است.
كتاب شریف القطره٬ علامه مستنبط٬ جلد۱
حدیث نورانیت
ابوذرغفاری نزد سلمان فارسی آمد و از او پرسید: ای سلمان ! مَعرفت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به نورانیّت چگونه است؟ سلمان گفت: ای جُنـدَب! بهتر است به نزد آن حضرت( علیه السلام ) شرفیاب شویم و از مَحضر خودشان سُئوال نمـائیم. لذا هر دو به خدمت امیرالمؤمنین علی( علیه السلام ) رسیدند و سُئوال خود را مطرح نمودند.
حضرت امیر سلام الله علیه به ایشان فرمود: «خوش آمدید ای دوستان من که در دین خود متعهد و پایبند هستید و کوتاهی نمی کنید، و هر آینه دانستن این مطلب بر هر مَـرد مؤمن و زن مؤمنه ای واجب است. ای سلمان و ای جُنـدَب! ایمــــان کسی کامل نمی گردد تا به حقیقت و نورانیّت من مَعرفت بیابد و وقتی چنین شناختی از من پیدا کرد از کسانی می شود که خُــداوند قلب او را برای ایمــان امتحان نموده و سینه اش را برای اسلام گُشاده گردانیده و عــارف آگاه شده است، و کسی که در این گونه معرفت و شناخت کوتاهی کنـد، او در شکّ و تردید باقی می مــاند.
ای سلمــان و ای جُنــدَب! شناختن من به نورانیّت در حقیقت شناختن خُــداست، و شناخت خُــدا در حقیقت معرفت به من به نورانیّت است. و این دین خـالص است که خُـدای تبارک و تعــالی فرموده است: (وُمَا اُمِروا اِلّا لِیَعبُـدوُا اللهَ مُخلصینَ لَهُ الدّینَ حُنَفـاءَ وَ یُقیموُا الصَلاةَ وَیُأتوُا الزکوة وَذلِکَ دینُ القَیِّمَة. و بندگان امر نشدند مگر به اینکه خُـدا را خالصانه و در حالیکه دین خود را خالص کرده اند عبادت کنند، و نمــاز را بپـا دارند و زکات بپردازند و این دینی است که از افراط و تفریط به دور و در حَـدّ اعتـدال است- سورۀ بیّنه/آیـۀ5)
بدانیـد هر کس ولایت مرا بپـا داشت نمــاز را بپـا داشته است، و برپا داشتن ولایت من سخت و دُشوار است که آن را تحمّل نمی کند مگر فرشتۀ مُقرّب یا نبـیِّ مُرسل و یا بنـدۀ مؤمنی که خُــداوند قلب او را برای ایمــان امتحان کرده است.
پس فرشته هنگامی که مُقرّب نباشد و پیغمبری که مُرسل نباشد و مؤمن هنگامی که امتحان شده نبـاشد، نمی تواند آن را بپذیرد.
(القطره/ج1/ص200، مَشارق الاَنوار/ص160)