دل نوشته ایی از نوکر اباعبدالله (ع)
29 آبان 1395
سلام بر خون خدا
ای کربلا می دونم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین (ع)
سلام بر خون خدا
سلام بر رحمه الله الواسعه
سلام بر نور چشم رسول الله (ص) / سلام بر فرزند شهید امیرالمومنین (ع) و بی بی فاطمه زهرا(س)
سلام بر شافع روز جزا/ سلام بر آن ملائک که در عزایش می گریند / سلام بر کسی که در آقایی، آقای تمام آقاهاست/ سلام بر آقایی که حامی بینوایان و مستمندان بود/ سلام بر محاسن به خون خضاب شده/ سلام بر چهره ی به خون افتاده/ سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد/ سلام بر تشنگی کشیده در کنار نهر آب
آقاجان ای عزیزترین عزیزها/ با دلی پر از خون برایت می نویسم که مرا لایق کربلایت بدان/ دلی که شب و روز در غم توی عزیز خون جگر شده/ می خواهم با کوله باری از حرفهای در دل مدفون شده به سراغت بیایم که کسی جز خودت توان شنیدن حرفهای حزن و اندوه را ندارد. می خواهم با تویی صحبت کنم که سخت ترین روزهای زندگی خود را دیدی ولی لب تر نکردی و صبور بودی/آقاجان هروقت به لاله ها نگاه می کنم به یاد غربتت به یاد پیکر در خون غلتیده ات به یاد علی اکبرت به یاد علی اصغرت که با خون خود خیلی حرفهای نگفته را به ما فهماندند
می افتم آقاجان می خواهم با تو چون تویی که کوه مصائب و مشکلاتی و هیچ وقت بر زبان نیاوردی سخن بگویم/ آقاجان ولی اول شما بگو/ چون من در مقابل اندوه ها و مصائبی که بر شما گذشت خجل می شوم که لب بر سخن بگشایم. بگو آقاجان بگو از کربلایت بگو که در آن روز چه بر شما گذشت. شنیده ام که هیچ روزی در تلخی ، به عاشورای تو نمی رسد.
یقین دارم که کسی در آن روز حتی به گرد پایت هم در جوان مردی و آقایی نمی رسد با اینکه نفرین شدگان عالم در مقابلت بودند ولی باز صبور و جوانمرد بودی برایشان ولی حی حات که آن نفرین شدگان عالم ندانستند که با که روبرو هستند. بگو آقاجان از عزیزت، علی اکبرت بگو ، علی اکبری که شبیه ترین انسانها به جدت بود، که وقتی جوانت به میدان آمد نفرین شدگان فکر کردند رسول خدا (ص) به میدان آمده. آن ملعونان چگونه توانستند داغ جوانت را بر قلب مبارکت بگذارند و چگونه قلب آقایی چون شما را جریحه دار کنند. آقاجان بگو از آن دوشب و سه روز که با لاله هایت چه کردند. ای کرب بلا از با وفاترین مردان تاریخ بگو، از آنهایی که در فدا کردن انسانیت چیزی برای آقای آقاها کم نگذاشتند. از لحظه ایی بگو که عزیز زهرای مرضیه بر خاک گرمت در خون پاکش غلتانیده شد و تشنه لب جان باخت . از لحظه ی وداع برادر زاده با عمویش بگو که برایش به حکم پدر بود. از نبرد حیدری از نبرد فرزند مجتبی (ع) از فرزند باب الحوائج بگو ، از فرزند کریم اهل بیت بگو . بگو از باب الحوائج بعدی که در سن شش ماهگی به درجه شهائت نائل شد. بگو از علی اصغرت بگو از ابوالفضل کرارت ، بگو، از قمر بنی هاشمت از لحظه ایی که برادر برادر خود را با دستانی بریده و با چشمانی غرق در خون دید بگو/ آه تشنه لب بودن یعنی چه؟
آه در خون غلتیدن با لب تشنه یعنی چه؟ کربلا، در حافظه ات مانده که سقای تشنه لب بر لب آن، آب نخورده جان به جان تسلیم کرد. از آن لحظه ایی بگو که ما در سادات با دلی پاره پاره بر سر جنازه ی عزیزش ناله ها می زد و داغ پسرهایش را می دید. کربلا بگو که سر عزیز فاطمه (س) چگونه بر بالای نیزه رفت و شروع به قرآن خواندن کرد، از کودکانی بگو که در صحرای داغ با پای برهنه در پی پدر و عزیزان می گشتند ولی کسی نبود که آنها را در آغوش بگیرد و دست محبت بر سرشان بکشد تا این کودکان از ترس قالب تهی کنند.
بگو از دل زینبت بگو، از نفسهای فشرده فشرده ی زینب دختر امیرالمومنین بگو. که چگونه با غم خود آتش بر دل عالم زده ، بگو از دل خواهری که برادر عزیزش در مقابل چشمانش پرپر شد و خون بر جگر شد. راستی از رقیه ی سه ساله، کودکی که با سن کم چه هدیه ای از ملعونان نفرین شده گرفت.
خدایا خدایا من دیگر طاقت شنیدن این همه بلا و مصیبت بر عزیزان را ندارم. مصیبتی که دل آسمان از شنیدنش پاره پاره می شود و زمین خاکیت توان شنیدن و دیدن این بلا و مصیبت را ندارد. ای کربلا تو خاک نیستی ، در دل تو پیکرهایی با خون های مبارکشان غلتیدند که بودن و خوردن و بوکردنت شفاست و جانی دوباره بر جانها کربلا وقتی نام پاکت را بر زبان جاری می کنم سیل اشک از دیدگانم جاری می شود و از گفتن سختی ها و مشکلاتم شرمم می گیرد که در مقابل مشکلات و سختی های تو هیچ نیستند. نمی دانم شاید تو بر زمین خاکی تکیه زدی تا چون منی سختی هایم رادر مقابل سختی های تو هیچ ندانم و صبور باشم. ولی کربلای حسین
من ، یادت بماند تا حالا از ندیدنت جگرم سوخته شده و به یاد دیدنت می سوزم و می سازم. کربلا عطش عزیزانت آب را برای من حرام کرده، ساعتی که آب را می بینم از خوردنش خجل می شوم.
کربلا پس سلام بر تو / سلام بر عزیزان در خون غلتیده ات/سلام بر سرورم اباعبدالله شاه شاهان/ مرد مردان/ منتظر می مانم تا لایقم کنی که به پابوست بیایم و منتظر می مانم تاصدایم بزنی و مرا بر آستان پاکت بخوانی تا با دیدنت دل نا آرامم، آرام شود و تمام غم ها و بلاهای دنیا را با بوییدنت به دست فراموشی بسپارم و از خودم در مقابل تو شرمنده شوم که بلادیدن ما کجا و بلا دیدن تو کجا و من به چه چیزی سختی و بلا می گویم و تو به چه چیزی سختی و بلا می گویی . کربلا تو را به خون هایی که به ناحق در تو غلتانیده شدند، آرامم کن به حرمت اباعبدالله/ که هیچ غمی در دنیا به بزرگی غم اباعبدالله نمی رسد./ کربلا تو هم مثل ما دعا کن که خداوند منتقم خون عزیزانی را که در تو به ناحق به خاک افتادند را برساند تا با آمدنش، جانها، جان دوباره گیرد و عزیز زهرا (س) همه ی انسانهای عالم را از درد و رنج برهاند ان شاء الله
پس تو هم مثل ما بگو : الهم عجل لولیک الفرج . الهم عجل لولیک الفرج، الهم عجل لولیک الفرج
الهی اُنشرک برم المظلوم/ الهی اُنشرک بدم المظلوم
زهره بدرقه آزاد - کلاس سوم