شمه ای از فضایل و مکارم اخلاقی امام صادق علیه السلام
اخلاق که یکی از بهترین اصول زندگی فردی و اجتماعی محسوب می شود امروز بیش از هر زمان بشر نیازمند آن است در واقع بسیاری از مشکلات پیش روی انسان ناشی از فقدان اخلاق فردی و اجتماعی افراد جامعه بشری است. اینجاست که خلأ وجود اصول اخلاقی مبتنی بر فطرت بشری به چشم می خورد. بنابراین برای رفع این معضل بزرگ جهان امروز ناگزیر باید به بزرگترین اساتید و معلمان اخلاق در طول تاریخ مراجعه کرد و با الگو گرفتن از رفتار شان و گوش سپردن به گفتارشان بر این مهم فائق آمد و آنان نیستند جز ائمه از خاندان پاک رسالت و نبوت یعنی امامان معصوم شیعه که به اعتراف خاص و عام بهترین الگو در رفتار اسلامی هستند.
در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی امام جعفر صادق علیه السلام روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند. در اینجا شمه ای از فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق علیه السلام به عنوان نمونه ذکر می شود.1- تلاش براى روزی و معیشت
ابوعمرو شيبانى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام را ديدم كه با تيشه اى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى كه در مالكيت او بود كار مى كرد در حالى كه از بدن مباركش عرق جارى بود، گفتم: فدايت گردم تيشه را به من بسپاريد تا من براى شما كار كنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معيشت به حرارت آفتاب آزار ببيند. (الكافى،5/76)
2- معاشرت با مردم
روزی امام علیه السلام به قصد تسلیت گوئی به یکی از خویشاوندان نزدیکش از خانه بیرون آمد و عده ای از اصحاب نیز همراه وی بودند. از قضا در وسط راه بند کفش امام پاره شد. آن حضرت کفش به دست گرفت و پا برهنه به راه خود ادامه داد. ابن یعفور یکی از یاران نزدیک امام تا حضرت را در این وضع دید فورا کفش از پای خویش در آورد و بند آن را باز کرد و به امام تقدیم داشت، اما امام نه تنها آن بند را نگرفت بلکه با ناراحتی از او روی برگردانید و فرمود: شایسته ترین فرد برای تحمل مصیبت و ناراحتی خود صاحب مصیبت است. امام همینطور با پای برهنه راه رفت تا به منزل مردی که برای تسلیت به او بیرون آمده بود، رسید.» (صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام،303).
3- نیکی در برابر بدی
گاهى امام علیه السلام مى شنيد كه يكى از خويشاوندان نزديكش او را به بدى ياد كرده و وى را ناسزا گفته است. امام فوراً آماده نماز مى شد و پس از نماز، دعائى طولانى مى خواند و با اصرار از پروردگار خويش مى خواست كه آن شخص را در برابر عمل ناروايش موأخذه نكند و او را به سبب ستمى كه در حق امام روا داشته است، گرفتار نسازد. (اصول کافى،۲/۱۵۶).
4- سود حلال
ابوجعفر فزارى مى گويد: حضرت امام صادق عليه السلام غلامش را كه به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دينار در اختيارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى.
مصادف كالايى آماده كرد و با كاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى كه نزديك مصر رسيدند قافله اى كه از مصر بيرون مى آمد با آنان برخورد كرد، از قافله درباره وضعيت و قيمت كالايى كه داشتند و مورد نياز عموم مردم بود پرسيدند كه در مصر چگونه است؟
كاروانيان به آنان گفتند: چيزى از آن در مصر يافت نمى شود. هم سوگند و هم پيمان شدند كه كالايشان را از نظر سود دينار به دينار بفروشند! وقتى كالايشان را فروختند و قيمتش را گرفتند، به مدينه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى دو كيسه هزار دينارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدايت گردم اين كيسه اصل سرمايه و آن ديگر سود سرمايه.
حضرت فرمود: اين سود، سودى زياد و فراوان است! شما در فروش كالا چه كرديد؟ مصادف داستان را بيان كرد، حضرت فرمود: سبحان الله، بر ضد مسلمانان هم سوگند شديد كه جنس را از نظر سود جز دينار به دينار به آنان نفروشيد؟! سپس يكى از آن كيسه ها را گرفت و فرمود: اين اصل سرمايه من و به سودش هيچ نيازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشير زدن در ميدان جنگ از طلب حلال آسان تر است. (الكافى،5/161).
5- ساده زيستي و همرنگي با مردم
امام علیه السلام همانند مردم معمولي لباس مي پوشيد و در زندگي رعايت اقتصاد را مي کرد. مي فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. (بحارالانوار،۴۷/۵۴).
لذا گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن مي کرد. لذا وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض مي کرد که: پدرت علي لباسي چنين گرانبهاي نمي پوشيد، فرمود: زمان علي(ع) زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام… پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را که خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براي خدا و لباس نو را براي شما پوشيده ام. (اعیان الشیعه،1/660).
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمي داد، امتيازي براي وي و خانواده اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگي هنگام بروز بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر بروز مي يافت. از جمله در سالي که گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم هاي موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقيه مردم بود، تهيه کنند و فرمود: «فان اللهي علم اني واجدان اطعمهم الحنطه علي وجهها ولکني احب ان يراني الله قد احسنت تقدير المعيشه/ خدا مي داند که مي توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده ام را تهيه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيح زندگي ببيند» (اعیان الشیعه،1/59).