فقر واقعی
مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم…
خدا پاسخ داد: چرا!!!! محدود چیزهایی داری!
یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی! یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی! چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی ست.
دل آدم ها خیلی ساده گرم میشود:
به یک دلخوشی کوچک، به یک احوالپرسی ساده، به یک دلداری کوتاه،
به یک تکان دادن سر، یعنی تو را می فهمم… به یک گوش دادن خالی، بدون داوری و نظر دادن،
به یک همراه شدن کوچک، به یک پرسش: روزگارت چگونه است؟
به یک دعوت کوچک؛ به یک وقت گذاشتن برای تو، به شنیدن یک کلمه: من کنارت هستم،
به یک غافلگیری، به یک خوشحال کردن کوچک، به یک نگاه،
فقط همین… سخت نیست…