جان مي گیرد
مثل یك مُرده كه يك مرتبه جان مي گیرد
دلـم از بُـردن نـــــامت هيجان مـي گیرد
قلبم از کار که افتاد ، به من شوک ندهید !
اسم حَيـــــــدَر كه بيايد ، ضربان مي گیرد
رفتار با مردم
حضرت اميرمومنان على عليه السلام:
دانشمند بزرگوار ، شيخ طوسى قدس سره در «امالى» خود مى نويسد :
جابر گويد : امام باقر عليه السلام فرمود :
اميرمومنان على عليه السلام در واپسين لحظات زندگى و در حال احتضار همه پسرانش را كنار بستر خويش فراخواند و در كنار بستر پدر بزرگوارشان حاضر شدند، حضرت به همه آنها سفارشاتى را بيان نمود ، در آخر گفتارش فرمود :
يا بنيَّ ! عاشروا الناس عشرة إن غبتم حنّوا إليكم وإن فقدتم بكوا عليكم … .
اى فرزندان من! با مردم چنان رفتار كنيد كه اگر غايب شديد با اشتياق دنبال شما باشند و اگر مرديد بر شما بگريند … .
امالى طوسى : 595 ح 6 مجلس 26 ، بحار الأنوار : 247/42 ح 50 و 163/74 ح 26 .
منبع: قطره اي از درياي فضائل اهل بيت عليهم السلام ج 2 ص402
نسخه نبر
پیش امام رضا(ع) نسخه نبر …
اگر باور داری نیت قلبت را می داند ..
(شیخ رجبعلی خیاط)
حتی سکوت در حرم تو عبادت است
آنجا نفس به یاد تو تکثیر می شود
راه هاي نجات از شيطان
آيت آلله مجتهدي تهراني رحمه الله عليه مي فرمودند كه :
رسول خدا «صلي الله عليه و آله » فرمود به اصحاب خود آيا به شما خبر دهم از چيزى كه اگر عمل كنيد شيطان باندازه مشرق تا مغرب از شما دور شود؟
عرض كردند چرا يا رسول اللَّه، فرمود:
روزه گرفتن روي شيطان را سياه كند
و صدقه دادن پشت اورا مي شكند
و دوست داشتن به خاطر خدا و مواظبت بر انجام عمل صالح
ريشه او را قطع مي سازد
و استغفار كردن رگ حيات اورا قطع مي كند .
آخه کجا برم؟
خوشا چهره ای که خداوند به آن می نگرد در حالی که از ترس خدا بر گناهی که کرده و جز او کسی از آن آگاه نیست می گرید.(پیامبر(ص))
دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم.نمی دونم حال شما چه جوریه.من الان این جوریم. می خوام گریه کنم به حال خودم.به حال عمرم که همش تو حرف زدن گذشت نه عمل کردن.به اینکه می خواستم خوب باشم نشد.
نه!گریه ی من از ترس نیست.از کارای اشتبامه.منم هر روز خواسته و ناخواسته انجامشون می دم.خدایا می دونم تو بخوای درستم می کنی.پس بخواه که می دونم بقیه ی عمرمم زود می گذره .یه دفعه میگن وقتت تمومه.باید بری.نمی خوام اینطوری برم.خودت ما رو نجات بده می دونم هیشکی دلش بیشتر از تو برا ما نمی سوزه. خودت آفریدیمون خودت نجاتمون بده ای خدااااااای مهربون.
خواجه عبداله انصاری می گه که:الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست.دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست.
می دونم خیلی بدی کردم.می دونم هر کاری دلم خواست کردم.ولی می دونی اگه بگی برو کجا رو دارم برم؟آخه کجا برم؟
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
تلاوت قرآن
اولین گام برای مأنوس شدن با قرآن تلاوت آن است، تلاوتی که همراه با توجّه باشد و رفته رفته ما را به فهم آیات و عملی ساختن فرامین آن راهنمایی کند.
به همین علّت در روایات به تلاوت قرآن توصیه شده و آثار آن بیان داشته شده است.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «در روز قیامت فردی را برای حساب صدا می زنند، پس قرآن در پیش روی او با زیباترین صورت قرار میگیرد و عرض می کند: “خدایا! من قرآنم و این بنده تو در راه تلاوت من، خود را به سختی افکنده، و در دل شب مرا تلاوت کرده و قلبش روشن و اشکش جاری شده است. پروردگارا! او را از من خشنود کن، همچنانکه من از او خشنودم.» (الکافی،ج2،ص602،ح12)
اصلاح وضعيت حجاب
اصلاح وضعيت حجاب بايد از ادارت و ارگان های دولتی شروع شود، بايد با بخشنامه از طريق ادارات، ارگان ها مدارس و دبيرستان ها اين مساله رواج يابد و جلوی بدحجابی گرفته شود؛ طرح آمرين به معروف نيز می تواند در اين راستا راهگشا باشد.
حضرت آيت الله العظمی مكارم شيرازی
صدقه مستحب است و حجاب... واجب!
کنار دکه ی روزنامه فروشی سر کوچه، مادر دست در جیبش کرد و پانصد تومان به دخترش داد و گفت: بنداز تو صندوق صدقه!
دختر رفت و تا برگشت پسری جلوی او و مادرش ظاهر شد.
با لحنی آرام گفت:
خدا خیرتون بده که صدقه دادید؛ ولی کاش حجابتون رو هم درست کنید! میشه لطفا؟
مادر که توقع چنین برخورد منطقی ای را نداشت، گفت: بله… حتما!
دستش را برد و روسری اش را جلو کشید…
دختر هم به تبعیت از مادرش همین کار ار تکرار کرد.
پسر تشکر کرد و رفت…
مادر با خودش فکر می کرد، تا به حال به این مسئله توجه نکرده بود که
صدقه مستحب است و حجاب…
واجب!
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
غيرتمند بودن مؤمن
در غيرتمند بودن مؤمن همين بس كه هرگاه كار زشت و ناپسندى مشاهده كرد خداى متعال از نيّتش در مورد ناخوش داشتن آن منكر آگاه باشد.
امام صادق عليه السلام
وسائل الشیعه،ج 11، ص409
از این نوارا خوشم نمیاد
توی خوابگاه، هم اتاقی جدیدمان یه نوار خواننده زن گذاشت. اصلا خوشم نیومد. تو این فکر بودم که چی کار کنم، که دیدم از اتاق رفت بیرون. چند لحظه ای گذشت و نیامد. با خودم گفتم: اوه! برای بنده نوار گذاشتید. بابا ای ول! خیلی ممنون. من میل ندارم. رفتم و ضبط رو خاموش کردم. چند دقیقه بعد اومد. چند ثانیه بعد، با تعجب و حیرت پرسید: تو نوار و خاموش کردی؟ گفتم: بله!
گفت (پسر مودب و خوبی بود. نماز می خوند ولی خوب اهل این چیزا هم بود دیگه…) برای چی؟!
گفتم: از این نوارا خوشم نمیاد.
گفت : مهم نیست از چی خوشت نمیاد. از چی خوشت میاد؟
گفتم: فلانی و فلانی . (دو خواننده ای که حرام نمی خونن) و خلاصه بحث ادامه پیدا کرد. طرف اصلا از اون آدما نبود که بخواد لج کنه یا توهین کنه. ولی علاقمند بود بحث کنه. منم سعی کردم منطقی جواب بدم. بحث خیلی به مباحث مختلف دینی کشید.
یادمه یه جایی حتی می گفت ما به صراحت تو قرآن نداریم که شراب نخوریم یا حجاب لازمه! و من هم خیلی آرام آیات مربوطه رو می خوندم. خلاصه آخرش یه جوابی داد که از بحث با او احساس رضایت کردم. گفت: شما مذهبی ها یه آرامشی(در پرتو تقوا) تو وجودتون هست که نیازی به این چیزا(نوار و. . .) ندارید…
هنوز هم احساس می کنم گفتگوی سالم و به قصد تبیین حقایق حقه ی اسلام (نه محکوم کردن گناهکار یا جلوگیری مستبدانه از فعل او)می تونه افراد زیادی به راه راست بکشونه.
کاش دلمون برای گناهکار بسوزه و اونو به عنوان بیماری ببینیم که باید درمان بشه.
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
آدم بدكار
آدم بدكار را به وسيله كارِنيک خود اصلاح كن، و با سخن زيبايت ديگران را به كارخير رهنمون باش.
امام على عليه السلام
غررالحکم موضوعی، ج 1، ص99
خدا از دهنت بشنوه!
با یکی از دوستانم در حال عبور از یک خیابان بودیم که متوجه ظاهر بسیار بد چند خانم شدیم که همراه یک مرد حدودا چهل ساله بودند که چهره ی جدی و هیبت تنومندی داشت. اول فکر کردیم شاید دچار درگیری بشیم اما بعد با توسل به ائمه اطهار علیهم السلام جلو رفتیم و اون آقایی که با اونها بود رو به کناری کشیدیم و بهش گفتیم که وضع ظاهری خانم های همراه شما بسیار جلب توجه می کنه و تو این جامعه افرادی وجود دارند که بیمار دل هستند و… در حالیکه منتظر هر نوع برخورد تند از طرف اون مرد هیکلی بلند قد بودیم ، داشتیم همین طور ادامه می دادیم که ناگهان گفت: خودم هم هم خسته شدم ! خودم بارها به خانمم گفتم که این
وضع مناسبی برای بیرون رفتن نیست و باید با وضع بهتری بیاد بیرون! در آخر هم از ما به خاطر تذکرمان تشکر کرد و گفت که من رو از خودتون بدونید!
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
در كجا چنين جوانانى را سراغ داريم؟
در كجا چنين جوانانى را سراغ داريم؟ نظير اين ها را خيلى كم داريم و در هيچ جاى دنيا تعدادشان به اين كثرت نيست. بنابراين، بايد مواظب موج فساد بود.
1377/10/05- مقام معظم رهبری
دختر! تو ناموس خدایی...
یکی دوسالی می شه که دست و پاشکسته و با خوف و رجا دارم امر به معروف و نهی از منکر می کنم. امروز توی مترو یه خانمی رو دیدم بسیار بسیار چیتال پیتال…
داشتم می رفتم طرفش که توی ازدحام گم شد. دست و پام لرزید و گفتم تقصیر خودت بود که هی این پا و اون پا کردی… اما توی یکی از ایستگاهها دوباره به طرز عجیبی دوباره جلوم سبز شد! به خودم گفتم: خجالت بکش! خدا حجت رو بر تو تمام کرده. رفتم کنارش. بسم الله گفتم… با دست زدم به شونش و سلام کردم. گفتم: می تونی دو دقیقه وقتت رو بهم بدی؟ دستم رو از بازوش بر نداشتم و به عمق چشماش خیره شدم. روش رو کرد اون ور و به همراهش لبخند زد! انگار دوزاریش افتاده بود… بعد پرسیدم کدوم ایستگاه پیاده میشی؟ گفت: هفت تیر. گفتم: خب منم طالقانی پیاده می شم، پس وقت داریم!!! بعد بهش گفتم: یه سوال دیگه بپرسم؟ گفت: بپرس، با دست به صورت و موهای فشن و رنگ کردش اشاره کردم و گفتم: تا حالا فکر کردی توی این چیدمانی که واسه خودت انتخاب کردی، رضایت خدا کجا قرار می گیره؟؟! خندید و سرش رو تکون داد وگفت: نه! تا حالا فکر نکردم. بعد گفتم تو راه که داشتم کنارت میومدم خیلی دلم شکست. آخه همه ی مردا داشتند با یه نگاه بدی، خواهرم رو، یعنی تو رو دید می زدند! دختر تو ناموس خدایی! بعد گفتم: به دینمون معتقدی؟ گفت: آره
گفتم: تو دین ما، من خواهر تو ام. دوست دارم هوای هم رو داشته باشیم. تشکر کرد و گفت که از حرف های من اصلا ناراحت نشده. رسیدیم طالقانی. دوباره دست گذاشتم به بازوش. گفتم: من رسیدم، خداحافظ!
برام دست تکون داد…
کتاب: از یاد رفته .خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
معجزات اسلام
من همين امر به معروف و نهى از منكر زبانى را - ولو به شكل خيلى راحت و آرام و بدون هيچ خشونت و دعوايى - واقعاً يكى از معجزات اسلام مى دانم. مثلاً يک نفر كار خلافى مى كند، مى گويند آقا شما اين كار را نبايد مى كردى. اين مطلب را بگو و برو. مى گويد او برمى گردد دو تا فحش به من مى دهد. خيلى خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ براى خاطر امر خدا تحمّل كنيد.
1377/12/04- مقام معظم رهبری